نمی دانم از چه بگویم، واقعا نمی خواستم روزی به عنوان قاتل بهترین لحظات زندگی ام را پشت میله های زندان در انتظار طناب دار سپری کنم.
مادرم با اینکه با دار و ندار و بداخلاقی های پدرم که بی نهایت مرد خشنی بود، می ساخت برای ما مادری زحمت کش، اما بی نهایت خشن و بد اخلاق بود، بداخلاقی های مادر به اندازه ای بود که گاهی برای کوچکترین اشتباهات باید ضربات شدید دستان و یا چوب و هر چیزی که بدستش می رسید را تحمل می کردیم.
زمانی نیز در اتاق مخصوص نگهداری حیوانات در حیاط یا همان طویله زندانی می شدیم،گاهی نیز جای دندان های تیزش بر روی دستان مان نقش می بست.
پدر بدتر از مادر بود، شبی اگر در پی اعتراضات مادر، ضربات کمربندش سر و صورت و یا پشتمان را نوازش نمی داد، گویا خواب به چشمان پدر نمی رفت، البته ما هم به کتک خوردن های شبانه از دستان پدر عادت کرده بودیم و اگر شبی غیر از آن رخ می داد به نوعی احساس کمبود و یا خلاء می کردیم.
در آن زمان مدرسه نیز همین بود، مدیر مدرسه و معلمان گاهی وقت ها از زبان پدر و مادرمان می شنیدند که از آنها خواهش می کردند تا می توانند با ضربات چوب و یا به شیوه های مختلف ما را تنبیه کنند.
گویا آن زمان ها یعنی حدود ۳۵ سال قبل آنها نیز به جز تنبیهات شدید بدنی شیوه های تربیتی دیگری را نمی دانستند، این بود که از کار در خانه و مزرعه، کنار پدر و زندگی در کنار خانواده و روستایمان و درس خواندن در مدرسه بیزار شده و سر از شهر و کارگری ساختمانی سردرآوردم.
برخلاف همه بی رحمی های روزگار، استاد کارمان مردی با معرفت و لوتی صفت بود با کارگرهای زیر دستش خیلی مدارا می کرد، اما گاهی وقت ها سرکار مشروب می خورد و تریاک هم به قول خودش برای رفع دردهای مفصلی اش استفاده می کرد.
من که به استاد کارم علاقه داشتم اولین بار در ۱۵سالگی سیگار کشیدن را از وی به ارث بردم، در ۱۸سالگی مشروب مصرف می کردم، ضمن اینکه تنها به خاطر استاد کار با معرفتم با دیگر کارگران کنار می آمدم، چندین بار درگیری و زد و خورد با دوستان نزدیک و همکارانم جزء سابقه زندگی ام در ۱۹سالگی شده بود.
یکی دوبار به خاطر دعوا در خیابان نیز پایم به کلانتری کشیده شده بود، انگار من هم مانند پدر و مادر و مدیر مدرسه و معلمانم هیچ منطقی بجز درگیری و زد و خورد را نمی دانستم.
یک روز که بدجوری پول لازم بودم به علت تعلل استاد کارم در پرداخت که معمولا فقط سر پول دادن، اذیتم می کرد از دستش بی نهایت عصبی شدم، که متاسفانه در یک درگیری تن به تن با استاد کارم وی را هل داده که ناخواسته متوجه شدم از طبقه سوم به پایین پرت شده و به علت ضربه مغزی در دم جان باخت.
من که باورم نمی شد برچسب قاتل به من زده شود در چشم برهم زدنی دمای سرد دستبند پلیس را بر دستانم حس کرده و اکنون چندین بهار از بهترین سالهای زندگی ام را در پشت میله های زندان بخ امید قصاص و یا شاید روزنه ای برای آزادی سپری می کنم.
نظر کارشناس:
خانواده به عنوان اولین و مهمترین نهاد اجتماعی در تربیت و پرورش فرزندان به صورت مستقیم موثر می باشد، بسیاری بر این عقیده اند که شخصیت افراد در ۵سال نخست تحت تاثیر و یا نفوذ شخصیت والدین شکل می گیرد،و برخی بر این اعتقاد هستند که افراد با توجه به نگرشی که نسبت به والدین پیدا می کنند شخصیت شان شکل می گیرد.
هرچه والدین از دیدگاه فرزندان افرادی با کارایی بالاتر و مفیدتر با شخصیت های تاثیرگذارتر باشند، نگرش فرزندان نسبت به آنان مثبت تر بوده و همانند سازی با والدین بیشتر خواهد بود، اما در دیدگاه روانکاوی اعتقاد بر این است که بسیاری از مطالب از گذشته های دور در ناخودآگاه ذهن افراد ذخیره شده و در شرایط مختلف رفتار افراد را مورد هدایت خود قرار می دهد، اما تحقیقات رفتار گراها به این نتیجه رسید که تنبیهات شدید بدنی بدترین شیوه های آموزشی بوده که تقریبا هیچ نتیجه ای را نخواهد داشت.
چرا که تنبیه در درجه نخست به فرد می آموزد که اعمال خشونت بهترین شیوه برای رسیدن به اهداف است، البته خانواده هایی که کمتر اهل مطالعه هستند و یا برای گفتگو با فرزندان زمانی را سپری نمی کنند، با اعمال خشونت و سرکوب فرزند می کنند.
از این رفتار خود در پی سکوت شدید فرزند در نتیجه ترس از آنها احساس رضایتمندی در پدران و مادران بخاطر به نتیجه رسیدن رفتار خود یعنی ایجاد آرامش موقت لذت می برند،
اما تحقیقات نشان داده است که این مشوق مثبت برای والدین موقتی است، چرا که فرزندان در غیاب والدین به رفتارهای سابق خود قبل از تنبیه مجددا گرایش پیدا می کنند.
تنبیهات شدید بدنی به فرزندان می آموزد که اعمال خشونت تنها شیوه موثر برای رسیدن به هدف است.
در نهایت اینکه کودکان و نوجوانان از منابع تنبیه کننده بیزار می شوند به همین دلیل به بهانه کار کردن و یا عدم توانایی در ادامه تحصیل از کنار خانواده کوچ کرده و به کارگری و یا کسب هر نوع مهارت اجتماعی دیگر در مکان هایی دور از خانواده مهاجرت می کنند. همچنین ترک تحصیل بسیاری از دانش آموزان در گذشته می تواند دلیل بیزاری از آموزگار ویا فرار از دست معلمان بوده باشد.
همچنین تنفر از موضوع مورد تنبیه نیز در کودکان رشد می کند،این موضوع مورد تنبیه می تواند درس،مدرسه ویا خانه و … باشد.
دلیل بسیاری از ترک تحصیل کردن های دانش آموزان بخاطر عدم استعداد ویا هوش لازم نمی باشد بلکه می تواند تنبیهات مختلف از سوی منابع تنبیه باشد که بیزاری از موضوع و منبع تنبیه را شکل می دهند.
در عوض اعمال تشویقات به موقع موجبات شکوفایی فرزندان می گردد.
تهیه کننده : سروان قاسم گرجی معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی شهرستان بهشهر .