الآغی کرده پوست شیر بر تن
به خود بالید و فکر کبرجُستن

همه حیوان نموده با اشارت

خطاب و هم عتاب و هم سیاست

بسوی این و آن می کرده حمله
همی خندیده از پروای گلّه

رَمه را می رَماند و ذوق می کرد
ز غرّیدن به دل بس شوق می کرد

بترسانده است روباهی ز نعره
خزیده روبهک ، ترکیده زَهره

چو بر بانگ و نفیرش کرده دقت
بفهمید از الآغ است این حماقت

بدو نزدیک شد، گفتا: که ای خر
برو قدری برایت آبرو خر

بدین رخت اَر دهانت بسته می بود
خرّیت آشکارا می نشد زود

غرض، شاید یکی احمق تر از خر
به ظاهر بوده پُر زیب و زَر و فَر

ولی چون لب گشود، آواز سر داد
شود رسوا ،شکوهش رفته بر باد

عیار آدمی بند زبان است
کلامش موجب سود و زیان است

سخن، میزان عقل و فهم باشد
یکایک را به قدر سهم باشد

زبان گه تیغ وگاهی پُر فریب است
ویاچون گوهری کام«حبیب»است

آمل، نیک نژاد نیاکی۱۳۹۵/۱۲/۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *