محمدرضا نیک‌نژاد آموزگار

کتابی را مرور می‌کردم تا بتوانم نکته‌هایی برای نوشتن همین ستون تهیه کنم. دیرتر از همیشه تلگرامم را نگاه کردم. به سراغش که رفتم نخستین خبری که دیدم آتش‌سوزی در ساختمان پلاسکو بود. چندان مرا درگیر نکرد. ساعتی گذشت دوباره نگاهی به تلگرامم انداختم؛ حجم پیام‌ها درباره پلاسکو فراوان شده بود. پیام‌ (کامنت)ها را می‌خواندم که با دیدن فیلم ریزش پلاسکو جا خوردم. برای گرفتن خبرهای بیشتر، کنجکاوانه و نگران، گروه‌های تلگرامی را وارسی می‌کردم. در پیام‌ها خواندم که «ماندن خودروهای امدادی و آمبولانس‌ها در میان انبوه جمعیت تماشگر/ واقعاً باید به دانش‌آموزانمان یاد بدهیم الان موقع فیلم گرفتن نیست… امدادرسانی مختل‌شده/ ماشاالله «شهروندخبرنگار» خوب تولید کردیم!/ ٣٠ خانواده امروز بی‌سرپرست و داغدار شدند/ شبکه خبر: شهروندان تهرانی لطفاً برای تماشای ساختمانِ فروریخته‌ پلاسکو نیایند! تا نیروهای امدادی بتوانند عملیات کمک‌رسانی را انجام دهند/ همکلاسی دوران مدرسه‌ام آتش‌نشان تهران بزرگ است. هر چه زنگ می‌زنم، جواب نمی‌دهد. می‌ترسم به خانواده‌اش هم زنگ بزنم/ چه دنیای پر از فاجعه‌ای. دو کودک در آتش می‌سوزند، کودکی در سرما یخ می‌زند و می‌میرد، امدادگرانی که در آتش می‌سوزند و مردمی که عکس می‌گیرند/ تجمع مردم و سلفی‌گرفتن مانع از رسیدن نیروهای امدادی شد/ این مردم کجا باید آموزش ببینند؟ در مدرسه!/ مردم تهران بعد از بروز حادثه آتش‌سوزی و ریزش ساختمان پلاسکو با حضور انبوه خود در ساختمان‌های انتقال خون تلاش کردند تا خون خود را برای کمک به مصدومان اهدا کنند. اینها هم مردمند/ ضمن تشکر از مردم عزیز؛ کماکان درخواست می‌شود از آمدن به محدوده مرکزی شهر خودداری کنند/ فقر آموزش در نظام آموزشی برای بهبود رفتار و مناسبات اجتماعی، بیش از هر امری به چشم می‌آید/ گریه‌های دختر در آغوش پدر فداکارش. خداقوت دلاور/ دلم گرفت برای بچه‌هایی که چشم به راهند تا شیفت پدر قهرمانشان پایان یابد، اما نمی‌دانند قهرمانشان زیر آوار…» در سونامی یا آب تازِ چندی پیش ژاپن، صحنه‌های شگفت‌آوری را در رسانه‌ها دیدیم که بی‌گمان اوج فرهنگ اجتماعی‌-اخلاقی یک جامعه انسانی است. در سخت‌ترین روزهای آن رخداد و در انبوهی از کشتگان، بی‌خانمانی فراوان، کمبودهای شدید آب و خوراک و پوشاک… این مردم برای دریافت نیازمندی‌های خویش در صفی منظم ایستاده بودند و همچنان رفتار می‌کردند که همیشه! شگفت‌آور بود و هست که رفتارهای شهروندی چنان در نهادشان نهادینه است که شرایط غیرعادی، آن هم به آن شدت نتوانسته بود بر رفتار آنان تأثیر بگذارد. این وضع را با کشورهای آمریکای جنوبی و شمالی، آفریقایی و آسیایی و غارتگری‌های پس از رخدادهای طبیعی و انسانی مقایسه کنید تا ببینید که ژاپنی‌ها در پرورش کاری کرده‌اند کارستان. خواندم که ۴‌هزار تن در ساختمان پلاسکو کار می‌کردند. ۶۰۰ واحد تولیدی و تجاری از میان رفت. حدود ٦٠٠‌میلیارد تومان پوشاک دود شد. ارزش جان کسانی که در این رخداد تلخ دیگر زنده نیستند، اندازه گرفتنی نیست. فرهنگ شهروندان در این حادثه مشخص شد: عده‌ای در حال سلفی گرفتن با فاجعه بودند و… تلنگری شدید به تهران. این کلانشهرِ بی‌سر‌و‌ته اگر گرفتار رخدادهایی بزرگ‌تر شود، چه خواهد شد؟ آتش‌نشانان با امکانات کنونی توان رویارویی با بحران‌های کوچک را نیز ندارند. بیش از ستاد بحران، نیاز به ستاد پیشگیری داریم. چرا که پیشگیری بهتر از درمان است و شاید زمان آن باشد که با همه وجودمان دریابیم که ایران بیش از هر بحرانی دچار بحران تربیت‌و‌پرورش است. همنوا با دلنگرانی‌های همسران آتش‌نشانان دلاور و فرزندان چشم به راهشان و آرزوی سلامتی برای همه گرفتاران در این رخداد، همدل با تیتر برگزیده یکی از همکاران می‌خوانیم که «پلاسکو هنوز می‌سوزد؛ در عطش عقده‌گشایان سیاسی و سلفی.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *