تنها شاگرد نیما من بودم و اسماعیل شاهرودی
هرازنو: در سال 1309 در تهران متولد شد و روزگذشته در بیمارستان طالقانی درگذشت. او تنها شاگرد مستقیم نیماست که در قید حیات بود.
از سیروس نیرو تاکنون مجموعه شعرهای بسیاری منتشر شده است. سَحر، رود، جاده، بهار از پنجره، از کودتا تا انقلاب، رد پا ، پاییزان و… از این آثارند. او همچنین در بررسی و شرح آثار کلاسیک فارسی نیز کوشا بوده است. کتاب گنج مراد تفسیرهای نیرو بر غزلهای حافظ است که در سال 1362 منتشر شد. سیاه مشق(شرح مخزنالاسرارنظامی)، درّ یتیم (شرح خسرو و شیرین نظامی)، دون ژوان(شرح هفت پیکر نظامی)، پیامبر نامرسل (شرح اسکندرنامهنظامی) و گوهرفروشان مهتاب (شرح لیلی و مجنون) به کوشش و همکاری محمد مفتاحی از دیگر کتابهای نیرو در زمینه بررسی شعر کلاسیک فارسی است. سیروس نیرو به عنوان تنها شاگرد در قید حیات نیما یوشیج مجموعه شعرهای نیما را در سال 1385 با عنوان “دنیای شجاع نو” منتشر کرد که البته بنا به دلایلی دیده نشد.
جناب نیرو به عنوان سوال اول بفرمایید چطور با نیما یوشیج آشنا شدید؟
این موضوع به روزنامه شهباز برمیگردد. سردبیر آن روزنامه نویسنده برجستهای بود با نام رحیم نامورکه از پایه گذاران نثر سیاسی نو در دهه بیست بود. او به نیما و آثارش علاقهمند بود و در این راه کوششهایی هم کرد. من از رابطه رحیم نامور و اسماعیل شاهرودی و نیما یوشیج اطلاع دقیقی نداشتم، همین قدر میدانستم که اسماعیل واسطه ارتباط بین نامور و استاد است. از قضای روزگار استاد خاطر اسماعیل را گرامی میداشت تا آن جا که انحصارا بر کتاب او مقدمه جالبی نوشت. ما دو دوست و دو همکار از محضر استاد و شعرهای او استفاده هنری میبردیم. تا کودتا که دست ما را از این فیض کوتاه کرد! یادداشتهای اسماعیل به تاراج رفت ولی از من هنوز باقی است .
جناب نیرو به نظر جنابعالی چه شاگردانی بیش از همه به نیما وفادار ماندند؟
نیما یوشیج شاگردی نداشت.
هیچ شاگردی نداشت؟
شاگردان او من بودم و اسماعیل شاهرودی. حتی شعرهای نیما به درستی منتشر نشده است که او را بشناسند.
یعنی تا به امروز ما نیما را دست نخواندهایم؟
نه، عمدتا به صورت مغلوط منتشر شدهاند.
نظرتان درباره گردآوری شعرهای نیما به دست سیروس طاهباز چیست؟
طاهباز در کار شعر تبحری نداشت. من آن زمان هم این موضوع را مطرح کردم. دست کم در کارنامه او از این مقوله نمونه ای در دست نیست. از این نظر کار را به کاردان نسپردند و نتیجه آن هم همین شلم شوربایی است که در دست است، مَملو از اشتباهات فاحش که گاه خواننده را به شگفتی وا می دارد. این بحث را من پیشتر کردهام. برای نمونه در مسمط “داستانی نه تازه” که در وزن معمول و سهل مضارع فاعلاتن مفاعلن فعلن ساخته شده، ندانسته و نبایسته سطری چنین ضبط شده است “شاخهای خشک و برگی زرد” به جای “شاخهای خشک گشت و برگی زرد شد”. در ترکیب بند “محبس” که در بحر خفیف مخبون مقطوع سروده شده است و نیما آن را در جوانی سروده و در خور انتشار نیست، در سطر “به دو طفل یتیم من نگرید” به دلیل ندانستن وزن کلمه یتیم افتاده است! سطری از شعر “نخستین ساعات شب” چنین است “هر یکی ز آنان که زیر زخمههای آتش شلاق جان داده” که در مجموعه آثار بدین صورت معوج چاپ شده است “هر یکی از آنان که زیر آواز زخمه های آتش شلاق داده جان”. یعنی هیچ ذوق و سلیقهای در جمع آوری شعرها به کار گرفته نشده است. در جلد دوم مجموعه آثار که به نقل گفتههای نیما درباره نو آوری خود تخصیص یافته، وضع از این بهتر نیست و ندانم کاری در سراسر کتاب به چشم می خورد. مثلا هر جا در گفته استاد به حرف “رَوی” اشاره شده است، ایشان روی به معنی بالا یا صورت یا جانب به تصور آورده اند. استعارۀ کشور “هر و بر” به معنی گربه و موش را ندانسته کشور “هروپرو” آورده است. بعضی از نقل و قولهای غلط اخوان را گفته نیما تصور کرده و در کتاب گنجانیده است و… مهدی اخوان ثالث هم از این کج فهمیها زیاد داشته.
در “بدعتها و بدایع نیما یوشیج” وزن افسانه را “فاعلاتن فعولن فعولن” از متفرعات بحر رمل ذکر کرده است. اما این منظومه خوش ساخت در “بَحرِ مُتَدارکِ اَحَذِ یا اَحَذ ُ مِذال” “فاعلن فاعلن فاعلن فاع یا فع” است. اخوان به درستی نمی دانست که وزن منظومه افسانه به صورت گستردهای در شعر فارسی متداول بوده است و پیش از نیما در این بحر و وزن دیگرانی طبع آزمایی کردهاند. اینها را پیشتر نیز گفتهام، بروید بخوانید.
از آشناییتان با اخوان بگویید.
اولین دیدار من با اخوان ثالث برمیگردد به زمستان 1332 که او به توصیه عماد خراسانی به دیدار من آمده بود. از آن شب به بعد او مثل دیگر شاعران دهه سی در شب گردیهای ما شرکت می کرد. میگفتیم و می شنیدیم تا آن که کار شعر اخوان کم کم بالا گرفت. از آن تاریخ به بعد اخوان مرد دیگری شد. به اساطیر ایران قدیم روی آورد و مشتاق آن شد. ایران را خراسان بزرگ به تصور آورد و به جای سلام و احوال پرسی معمول “خوش باش” را به کار میبرد و اداهای دیگر، که ما نمی پسندیدیمٍ! اخوان شاعر هوشمند و توانایی بود. شعرهای او ماندنی است و در تاریخ ثبت است به دلیل آن که او در شعر می دانست چه بکند. اما در کارنامه او گفتهها و نوشتههایی به چشم می خورد که با واقعیت مطابقت ندارد! مثلا اخوان در مصاحبهای که از نیما به چاپ رسانده بود، در نوشته نیما دست برده بود به این شکل که در جمله “قطعاتی که جوانان در این سال ها به سبک من ساختهاند از حیث وزن هرج و مرج عجیبی را ایجاد کرده است” کلمه “عجیبی”، “عروضی” چاپ شده بود، همین مسائل و مسائلی دیگر شاید باعث شده بود که نیما با گزلیک آشپزخانه اخوان را دنبال کند. بعد از آن نیما نه دیگر اخوان را ملاقات کرد و نه از او یادی کرد.
اخوان در سبک دنباله رو شمس کسمائی، دکتر ناتل خانلری و فریدون توللی بود. شعرش عروضی است. ساختههای او طابق النعل بالنعل با عروض فارسی مطابقت دارد. به جرات میتوان گفت در این مورد جز ناصر خسرو همتا ندارد. او اگر مثلاً در بحر رَمَل قطعهای می سرود، زحافات آن بحر را دقیقاً مراعات می کرد. نه مثل نیما که جز “تونیک و سورتنیک” بقیۀ سطر شعر را به امان خدا رها میکرد. از این اشکالات باز هم هست که نیاز به تفصیل دارد؛ در قافیه پردازی، در اشتباه تعبیر کردن نام نیما به کوهی در مازندران، درباره موضوعی که نیما پیرامون بحر طویل مطرح کرد و … .
بیشتر توضیح میدهید.
نیما می گوید “قطعاتی که جوانان در این سال ها به سبک من ساخته اند از حیث وزن هرج و مرج عجیبی را ایجاد کرده است. مصراع ها در آن ها استقلال ندارند. هیچ قاعده ای ضمانت استقلال آن ها را نمی کند. اکثر به اصطلاح عامیانه (بحر طویل) اند. فقط بعضی از جوانان که با من تماس نزدیک داشتهاند، متوجه (پایان بندی) مصراع ها شده اند”. اخوان “به اصطلاح عامیانه” را از نقل و قول نیما حذف کرده و موجبی برای سرودن شعر به شیوه نیمایی (بحر طویل) به دست داده است؟!
اخوان در مورد معنی نیما نیز اشتباه کرده است و آن را نام سرداری از طبرستان آورده است! اگر “امین” را از چپ به راست بخوانید نیما می شود. دکتر آرین پور در جلد سوم “از صبا تا نیما” همه جا او را امین خوانده است.