هفتهنامه تماشاگران امروز نوشت: «ماجراهای نوبل ادبيات امسال، با مصاحبه باب ديلن با گاردين ختم به خير شد اما حرف و حديثها در مورد نوبل همچنان ادامه دارد. يكي از اين نكات، قضيه كانديداتوري و نامزدي جايزه نوبل است. مكانيسمي كه طبق توضيح سايت نوبل، از زمان اعلام نوبل هر سال و با پيشنهاد دادن از طرف اعضاي آكادمي علوم سوئد، استادتمامهای (پروفسورهاي) دانشگاههاي دنيا، دانشمندان شناخته شده و برندگان قبلي جايزه نوبل براي نوبل سال بعد شروع ميشود، تا بعداً اين پيشنهادها توسط مشاوران آكادمي بررسي و با رأيگيري توسط اعضاي آكادمي نوبل نهايي بشود. مثل گوردون بال، استاد دانشگاهِ «واشنگتن و لي» که به والاستريت ژورنال گفته بود سال ۱۹۹۶ خودش باب ديلن را به آكادمي نوبل پيشنهاد داده و از آن موقع به بعد همينطور هر سال اين كار را تكرار ميكرده. كميته نوبل فهرست همه پيشنهادهاي ارائه شده تا ۱۹۶۵ را روي سايت خودش گذاشته و اينطوري معلوم ميشود كه كي، چه سالي و توسط چه كسي به نوبل معرفي شده بوده. نكته با مزه اين فهرست، پيشنهادهاي ايراني براي نوبل است. فكر ميكنيد از نظر استاد دانشگاههاي ايران تا سال ۱۳۴۲ (۱۹۶۵ ميلادي) چه كساني شايسته نوبل بردن بودهاند؟ جوابش خيلي بامزه است.
اولين پيشنهاد ايراني به كميته نوبل، پيشنهاد نوبل صلح براي ميرزا رضاخان ارفعالدوله، ديپلمات معروف ايراني است. در سال ۱۹۰۴ يك سناتور بلژيكي به اسم فلچت (A. Flechet) ارفعالدوله را به خاطر شركت در انجمن صلح لاهه به عنوان نماينده دولت مظفرالدين شاه، كانديداي نوبل صلح معرفي كرد.
اما اولين پيشنهاد ايراني برای نوبل ادبيات، پيشنهاد يك اسم نسبتاً گمنام است: ابوالقاسم اعتصامزاده. اين اعتصامزاده، تحصيل كرده فرانسه، ناشر روزنامهاي به دو زبان فارسي و فرانسه و دو دوره نماينده مردم بجنورد بود. او سال ۱۹۲۹ ميلادي در مسابقه ادبي فرانسه شركت كرد و با سرودن يك قطعه شعر جايزه ژوفلور را برد و سال ۱۹۳۲ هم به خاطر ترجمه رباعيات خيام به فرانسوي برنده جايزه آكادمي فرانسه شد. اما آثار فارسي او را بخواهيد، عبارتند از: «هزار مسئله حساب و هندسه و جبر و مقابله»، «هزار و يك خنده» و ترجمه «نامههای ايرانی» منتسكيو. يعني تقريباً هيچ كارنامه ادبي خاصي به فارسي ندارد. او را عيسي سپهبدي، استاد معروف زبان فرانسه دانشگاه تهران به عنوان نامزد نوبل ادبيات ۱۹۴۴ به آكادمي نوبل معرفي كرده بود. ۲۰ سال بعد بود كه احمد متيندفتري، استاد دانشكده حقوق و و سياستمدار معروف آن عصر بود كه حسين قدس نخعي را نامزد نوبل ادبيات ۱۹۶۴ كرد. اين حسين قدس نخعي هم بيشتر از اديب بودن، سياستمدار بود و چند دوره در كابينههاي مختلف وزير خارجه شد و مدتي هم در لندن، واشنگتن، توكيو، بغداد و واتيكان سفير بود. در عين حال رباعي هم ميگفت و در آن موقع، حسابي حلوا حلوا ميشد كه رباعياتش همتاي آثار خيام است. به عنوان بدون شرح خودتان يك نمونه از رباعيهاي او را بخوانيد و با كارهاي خيام مقايسه كنيد: «روز آمدهايم و شب به جا باز رويم/ با خصم و رفيق و يار و پرناز رويم/ در داخل و روي خيمه، چون لعبتكان/ هر جا به هواي خيمه شب باز رويم».
سومين اديب ايراني كه به عنوان كانديداي نوبل ادبيات معرفي شده، زينالعابدين رهنما است كه از طرف علياصغر حكمت، بنيانگذار دانشگاه تهران كه آن موقع رئيس انجمن قلم ايران بود به عنوان نامزد نوبل ادبيات ۱۹۶۵ معرفي شد. رهنما از معروفترين روزنامهنگاران زمان رضاخان بود كه بعد از عصبانيت رضاخان، به لبنان تبعيد شد و در آنجا، تنها رمانش را كه رماني تاريخي با نام «پيامبر» است نوشت كه البته در زمان خودش پرفروش بود. حالا داشته باشيد كه محمدعلي جمالزاده (يا آنطور كه سايت نوبل درج كرده Muhammad Cali Jamalzadeh) يكي از مهمترين و معروفترين داستاننويسهاي ما هم در همين سال ۱۹۶۵ به عنوان كانديداي نوبل معرفي شده بود ولي از طرف ريچارد نلسون فراي، ايرانشناس معروف (همان كه عيد دو سال پيش درگذشت و بر سر دفنش در كنار زايندهرود داستان درست شد) از دانشگاه هاروارد. يعني بهترين انتخاب از بين نويسندگان ايراني آن زمان، براي كانديداتوری نوبل را يك غير ايراني انجام داده است. جمالزاده خودش در كتاب «اسنادي از مشاهير ادب معاصر ايران» جلد چهارم، صفحات ۴۲۵ تا ۴۲۸ مدعي شده كه ظاهراً شانس نوبل بردنش هم زياد بوده ولي دربار پهلوي مانع برنده شدن او شد. البته یک نگاه ساده به لیست کاندیداهای نوبل ۱۹۶۵ با وجود اسامیای مثل آنا آخماتووا، میگل آنخل استوریاس، ساموئل بکت، خورخه لوییس بورخس، هاینریش بل، ماکس فریش، آندره مالرو، یوکیو میشیما، آلبرتو موراویا، ولادیمیر ناباکف، پابلو نرودا، عزرا پوند و میخاییل شولوخف (که این آخری برنده نوبل آن سال شد) یک هوا آدم را به صحت ادعای جمالزاده مشکوک میکند.
با مزه است كه بين ادباي ايراني، دو كانديداي ديگر براي نوبل هم داريم ولي براي نوبل صلح. يكي محمد حجازي، رماننويس معروف عصر پهلوي است كه از طرف عباس آرام (وزير خارجه سابق ايران) نامزد نوبل صلح ۱۹۶۵ شده و يكي حسين كاظمزاده ايرانشهر كه از طرف حسن تقيزاده (سناتور معروف) نامزد نوبل صلح ۱۹۵۵ شده است. در توضيح پيشنهاد ايرانشهر نوشته شده «او از ۱۹۰۴ عمرش را براي پيوند زدن بين شرق و غرب صرف كرده» (ايرانشهر ساكن روستاي دگرسهايم ايالت سنت گالن سوييس بود و آنجا نشريه «ايرانشهر» را منتشر ميكرد و كتاب چاپ ميزد و از اين قبيل امور) ولي براي محمد حجازي هيچ توضيحي نوشته نشده و بيشتر به نظر ميرسد كه او را اشتباهي به عنوان كانديداي نوبل صلح معرفي كرده بودند. اينها را هم داشته باشيد كه احمد متيندفتري، در سال ۱۹۶۴ و از سر خودشيريني، محمدرضا شاه پهلوي را به خاطر ميانجيگري بين هند و پاكستان نامزد نوبل صلح كرده بودو رضاخان ارفعالدوله، به جز سال ۱۹۰۴، در سالهاي ۱۹۳۳، ۱۹۳۵، ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷ هم نامزد نوبل صلح شده، آن هم توسط فردیناند كوگلِر (Ferdinand Kogler) استاد حقوق دانشگاه اينسبروگ در اتريش، بدون هيچ دليلي.»