تاریخ مردمی، زبان مردم
جست‌وجو در زبان محاوره سرآغازی برای تألیف تاریخ مردمی است

| ماهرخ ابراهیم‌پور |   خبرنگار حوزه تاریخ |

انقلاب‌ها و جنبش‌های سیاسی- اجتماعی در تاریخ، در کنار دگرگونی‌های بنیادین در ساختارهای حکومتی و اداری، همواره پیامدهای گوناگون و گسترده ‌ای در لایه‌های زیرین جامعه بر جای گذارده‌اند. مشروطیت ایران به عنوان مهم‌ترین جنبش سیاسی- اجتماعی تاریخ معاصر ایران از این مساله برکنار نیست. مشروطه جامعه ایران را زیر و رو کرد. این تکان بزرگ حتی بر شیوه‌های سخن گفتن و نگارش زبان فارسی در همان دوره و نیز روزگار پس از آن نیز اثر گذاشت و آن را با دگرگونی‌های بسیار روبه‌رو ساخت. فرهنگ عامیانه در این میانه از ارزش و پایگاهی بهتر برخوردار شد. سخن گفتن به زبانی ساده که قابل فهم عوام باشد، در این دوره برای روشن شدن ذهن‌های مردم در جنبش ضروری بود و پیروی از زبان رسمی و کلاسیک گذشته، از تاثیرگذاری اندیشه‌های مشروطه‌خواهان بر مردم کوچه و بازار می‌کاست. در میان مشروطه‌خواهان برجسته که در این زمینه سرآمد شد شاید بتوان آقا سیدجمال‌الدین واعظ مشهور به اصفهانی را یاد کرد. او نخستین فردی بود که پیش از مشروطیت در منبرهای گوناگون وعظ‌ها و خطابه‌های خود در اصفهان، شیراز، تبریز و مشهد و پایتخت، منحصرا به زبان عامیانه سخن می‌راند. روزنامه‌های آن روزگار نیز در ترویج اینگونه زبان موثر آمدند؛ نشریاتی چون روزنامه فکاهی «کشکول» که به همت شیخ احمد کرمانی به زبان فارسی ساده و معمولی منتشر می‌شد، روزنامه فکاهی «حشرات الارض» در تبریز، روزنامه «نسیم شمال» و روزنامه «شاهسون» چاپ استانبول، نوشته‌های علی‌اکبر دهخدا با نام «چرند و پرند» و نوشته‌های ایرج میرزا، از جمله نمونه‌هایی بودند که به ترویج زبان و ادبیات عامیانه یاری رساندند. با وجود این که توجه به واژگان و گویش‌های عامیانه، در دوره جنبش مشروطه مورد توجه قرار گرفت اما برخی پژوهشگران معتقدند در سده‌های گذشته برخی شاعران، ادیبان و نثرنویسان از جمله مولانا، گاه از کاربرد واژگان عامیانه پرهیز نداشته و برخی از همه‌فهم‌سازی تعبیرهای سخت خود، واژگان و اصطلاح‌هایی عامیانه در آثار خود بهره می‌برده‌اند. این واژه‌ها پس از وی، در آثار عبید زاکانی و برخی شاعران دیگر به شکل پراکنده استفاده شده است.
تاکنون پژوهشی مستقل و کامل در زمینه چگونگی شکل‌گیری و گسترش ادبیات و واژگان عامیانه و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری در مناسبات اجتماعی و زندگی روزمره مردم انجام نشده است. سیدعلی آل داوود، پژوهشگر و محصح نسخه‌های خطی که کتاب «فرهنگ واژه‌های عامیانه در دوران قاجار» نوشته رضا حکیم خراسانی را تصحیح و منتشر کرده، در این میانه معتقد است پس از دوره قاجار، پیدایش اندیشه‌های مارکسیستی در ایران به ویژه از دوره پهلوی اول بدین‌سو و نیز  آشنایی ایرانیان با ادبیات غرب، موجب گرایش ادیبان، نویسندگان و شاعران به زبان و گویش عامیانه شده و در دگرگونی شیوه نگارش و زبان محاوره‌ای در ایران تاثیر بسیار گذارده است. وی حتی کوشش‌های کسانی چون صادق هدایت و علی‌اکبر دهخدا را در گردآوری برخی آثار فرهنگ عامه، از تاثیرپذیری آن‌ها از مارکسیست‌ها برکنار نمی‌داند. گفت‌وگو با این پژوهشگر و نویسنده درباره جایگاه زبان محاوره‌ای و واژگان عامیانه در تاریخ اجتماعی و زندگی روزمره مردم ایران، نکته‌های جذاب در خود نهفته دارد.

واژگان عامیانه دقیقا چه بخش از زبان مردم یک شهر یا سرزمین را دربرمی‌گیرند؟
زبان محاوره، همه گویش‌ها و افرادی را دربرمی‌گیرد که به این زبان سخن می‌گویند. به این دلیل که طبعا بخشی از نخبگان جامعه مانند عالمان، ادیبان، نویسندگان و شاعران زبان نوشتاری خود را دارند اما آن‌ها نیز در محاوره عمومی طبعا با زبان محاوره‌ای سخن می‌گویند. همه طبقه‌های مردم بنابراین زبان محاوره‌ای یا زبان عامه را به کار می‌برند. نویسندگان، شاعران، ادیبان و اهل قلم اما در زمان‌هایی که به تصنیف اثری مشغول‌اند، از زبان رسمی کمک می‌گیرند، مگر رمان‌نویس و داستان‌نویسی که عمدا از واژگان و اصطلاح‌های عامیانه در دایره واژگان خود بهره می‌گیرد.
چه بخش‌هایی از جامعه به کارگیرنده زبان و واژه‌های عامیانه‌اند؟
طبقات پایین جامعه، بیشتر این زبان را به کار می‌برند. آن‌ها به اصطلاح‌های کوچه و بازار تسلطی بیشتر دارند، در حالی که ممکن است حتی برخی قشرهای بالای اجتماع زبان آن‌ها را به درستی درنیابند. این مساله، یک پدیده در تاریخ ایران و برخی کشورهای دیگر به شمار می‌آید. تماس با توده مردم یکی از برنامه‌های روشنفکران، مبارزان و فعالان سیاسی برای جذب گروهی بیشتر از مردم بوده است. آن‌ها بر همین مبنا می‌کوشیدند زبان، نکته‌ها و اصطلاح‌هایی را به کار گیرند که در گویش آن‌ها به کار می‌رود تا بدین‌ترتیب بتوانند پیوندی بهتر با آن‌ها برقرار کرده، ایده‌های خود را مورد پذیرش آن‌ها درآورند؛ کوششی که برخی روشنفکران ما دست‌کم در یک سده اخیر انجام داده اما چندان کامیاب نبوده‌اند. برخی نویسندگان سیاسی مانند جلال آل احمد کوشیدند زبان‌شان به گونه‌ای با زبان توده مردم یکی باشد؛ برای همین برخی از داستان‌های آل احمد در راستای نزدیکی به زبان توده مردم خلق شده که آثاری از این دسته، پیش‌تر در مجله سخن منتشر شده است. چنین کوشش‌هایی برای ارتباط نویسندگان با عامه مردم انجام گرفته است. اینان در پی آن بودند با چنین حرکتی خود را به طبقه یادشده نزدیک کنند، به همین انگیزه موضوع‌هایی را در داستان‌ها یا نوشته‌های خود جای دادند که مورد توجه و علاقه توده مردم باشد. فکر می‌کنم حتی حضور در قهوه‌خانه‌های جنوب شهر و تماس با شغل‌ها و کارهایی که بیشتر با توده مردم سروکار داشته‌اند، از جمله تلاش‌هایی بود که البته چندان کامیابی به همراه نداشت. این که چرا موفقیتی در پی نداشت و علت آن چه بود، مساله‌ای دیگر است. با این حال افرادی که در تاریخ ایران بیشتر با زبان محاوره سخن می‌گویند، عموما کسانی به شمار می‌آمده‌اند که بی‌سواد بوده یا از سوادی کم بهره می‌برده یا به کارهای پایین و پست اشتغال داشته‌اند. برخی هم البته جزو اصناف بودند؛ صنف‌های گوناگون، گویش، زبان، واژگان و اصطلاح‌هایی ویژه خودشان داشتند که از قدیم این شیوه رایج بوده است. شیوه بهره‌گیری از ادبیات عامه در آثار نویسندگان و ادیبان، البته از قدیم مورد توجه بوده است اما نه با این نیت که خود را به توده مردم نزدیک کنند؛ مثلا ما یک گونه شعری در زبان فارسی به نام شهرآشوب داریم. شاعر در این گونه شعری، اصناف گوناگون و شاگردان‌شان را وصف می‌کند و نیز اشاره می‌دارد که اینان چه ویژگی‌هایی باید داشته باشند. اینگونه شعرسرودن، شیوه‌ای در نزدیک شدن روشنفکران به طبقه‌های پایین‌تر اجتماع به شمار می‌آمده که به ویژه از دوره صفویه رایج بوده و دیده شده؛ زمانه‌ای که قهوه‌خانه‌هایی گوناگون در ایران وجود داشته است. طبقات گوناگون مردم در آن دوره در قهوه‌خانه‌ها گرد هم می‌آمدند، در این میان گروهی از شاعران و نویسندگان نیز بودند که بیشتر در این قهوه‌خانه‌ها حضور داشتند و هدف‌شان عمدتا جذب افکار و توجه‌های توده مردم بوده است تا احیانا در شعرشان جای دهند. رشد مسائل روشنفکری و آشنایی ایرانیان با ادبیات غربی در سده اخیر موجب شد توجه به ادبیات عامه گسترش یابد. از این‌رو کاربرد واژه‌های عامیانه در آثار نویسندگان ایرانی به ویژه پس از پیدایش و گسترش مارکسیسم رواجی بیشتر یافت. برخی از نویسندگان در ایران که علایق مارکسیستی داشتند، کوشیدند ارتباط‌شان را با توده مردم حفظ کرده، گسترش دهند؛ آشنایی با زبان توده‌ها یکی از روش‌های این ارتباط به شمار می‌آمد.
با توجه به نوع ادبیات محاور‌ه‌ای، می‌توان گفت زبان میان مردم کوچه و بازار با اشراف و به پیروی از آن با دربار متفاوت بوده است؟ به عبارتی در میان جامعه ادبیاتی یکدست برای ارتباط میان همه قشرها وجود نداشته است؟
زبان اشراف و دربار یکی بوده، اما زبان توده مردم با این دو طبقه تفاوت داشته است. بسیاری از واژگان و اصطلاح‌هایی که توده‌های مردم در گذشته به کار می‌بردند، طبعا اشراف به کار نمی‌بردند، حتی بهره‌گیری از آن را کسر شان خود می‌دانستند. ادبیات و گویشی با این حال در میان مردم رواج داشت که شاعران یا نویسندگان و ادیبان، به آن تسلط اندک داشتند یا حتی کمتر حاضر می‌شدند در آثار خود از آن‌ها بهره بگیرند. یکی از معدود استثناهای این طبقه، یغمای جندقی بوده که در شعرهای خود گاه از امثال و ضرب‌المثل‌هایی بهره می‌برده که میان توده مردم رواج داشته است. این کاربرد البته بر حسب عقیده یا نظری ویژه نبوده و او به هر حال این شیوه را برگزیده است. اگر در دیوان او بجویید، ضرب‌المثل‌ها یا اصطلاح‌هایی را خواهید دید که در میان مردم آن دوره رواج داشته و در شعر یغما به کار رفته است.
به رویکرد مارکسیست‌ها در بهره‌گیری از زبان عامیانه در مطالب و آثارشان اشاره کردید. پیش از آن اما کسانی چون صادق هدایت و علی‌اکبر دهخدا نیز به این زبان گرایش داشته، بر آن شدند این زبان و گویش عامه را در آثار خود بگنجانند. شاید «چرند و پرند»، «امثال‌الحکم» و «نیرنگستان» را نمونه‌های برجسته از این کوشش‌ها بتوان دانست!
بله، گرچه هدایت و دهخدا مارکسیست نبودند اما از آن‌ها متاثر شدند. آن دو به اهمیت زبان عامه پی بردند. محمدعلی جمال‌زاده نیز به گونه‌ای دیگر اینچنین است. او که نخستین فرهنگ کامل واژگان عامیانه را تهیه کرده است، خواه‌ناخواه متاثر از ادبیات غربی و آنچه در دنیای غرب رخ داده بوده و به دلیل اهمیتی که آن‌ها برای این زبان قائل بوده‌اند، سراغ گردآوری زبان عامیانه رفته است. البته برآن نیستم که بگویم اندیشه پرداختن به فرهنگ و گویش عامیانه به طور کامل از سوی مارکسیست‌ها به کسانی چون هدایت، دهخدا و جمال‌زاده القا شد، اما آن‌ها بی‌تاثیر نیز نبودند. مجله‌های «پیام نو» و «پیام نوین» به این مسائل می‌پرداختند، بعدها مجله «سخن» نیز که هدایت در آن مطلب می‌نوشت، بسیار به این مباحث پرداخت. آن‌ها به هر حال مجلاتی بودند که در دوره پهلوی دوم منتشر شدند و به این نکته‌ها و مسائل نیز گرایش یافتند و علاقه‌مند شدند.
اساسا چرا زبان محاوره‌ای اهمیت دارد؟ چه دلایلی می‌تواند پژوهشگران را قانع کند که در پاسداری و ماندگاری آن بکوشند؟
این زبان به غنای زبان نوشتاری فارسی کمک خواهد کرد زیرا برخی واژگان عامیانه وجود دارد که ممکن است در زبان رسمی نباشد. یکی از وظایف مهم فرهنگستان زبان فارسی این است که گویش‌ها و واژگانی گوناگون که در میان زبان محاوره مردم در جاهای مختلف ایران است، گرد آورد. این مساله می‌تواند موجب شود حتی در برگردان واژه‌های لاتین از آن‌ها بهره گیریم. گاه بسیاری از واژگانی که معادل‌شان را در زبان رسمی نداریم، ممکن است در زبان محاوره قابل دسترسی باشند. پژوهشگران به ویژه زبان‌شناسان و تاریخ‌نگاران در کشورهای پیشرفته، واژگان و اصطلاح‌های محاوره را که مردم به کار می‌برند، گرد آورده‌اند زیرا هم حفظ آن‌ها ضرورت دارد هم در پویایی زبان ملی بسیار به کار می‌آیند. طبیعتا بسیاری از معنی‌های واژگان محاوره که در شهرهای گوناگون به کار می‌روند، ممکن است به هم نزدیک باشند، اما بسیاری از این واژگان متفاوت‌اند یا برخی واژگان تنها ویژه مناطقی خاص به شمار می‌آیند و در زبان رسمی نیز کاربردی ندارند؛ بنابراین حفظ و ثبت آن‌ها افزون بر کمک به غنای زبان فارسی، گویش‌های گوناگون را به هم نزدیک می‌کند. گردآوری و ثبت این گویش‌ها و پژوهش‌های گوناگون در آن‌ها، کاری ضروری است، گرچه نهادهای رسمی به ویژه فرهنگستان زبان به آن توجه نکرده‌اند.
زبان‌های محاوره‌ای دقیقا کدام بخش از زندگی اجتماعی مردمان یک سرزمین را بیانگر و نشان‌دهنده‌اند؟
همه بخش‌های زندگی مردم را دربرمی‌گیرد! زیرا اگر معتقد باشیم زبان ابزاری بوده تا مسائل و مطالب گوناگون مردم، هم توده‌ها هم نخبگان و روشنفکران، به هم القا شود، با بهره‌گیری از آن مطلب‌ها و مقصودهای خود را به طرف مقابل خود  می‌رسانند. اینگونه زبان‌ها و گویش‌ها بنابراین بخشی ویژه را دربرنمی‌گیرند و همه طبقه‌های جامعه و مسائل آن را در پوشش خود می‌آورند.
توجه به سیر دگرگونی زبان محاوره‌ای از گذشته تا امروز چگونه بوده است؟ آیا در دوره‌هایی پیش آمده است که زبان محاوره‌ای کمرنگ یا به بخش رسمی نزدیک‌تر شود؟
نمی‌توانیم در این‌باره یک دیدگاه و نظر صحیح و علمی بیان کنیم، زیرا پژوهشی دقیق در این حوزه انجام نگرفته است. آنچه اما روشن می‌نماید آن است که زبان فارسی در نخستین دوره‌های پیدایش خود، با توجه به آنچه از کتاب‌های سده‌های سوم و چهارم هجری به جای مانده، برخی واژگان و معنی‌های گوناگون را در خود داشته و در آن آثار نیز به کار رفته است که اکنون زبان‌شناسان معتقدند، آثار یادشده در بخش‌هایی گوناگون از ایران نگاشته شده‌اند. همچنین تفسیرهایی قرآنی وجود دارد که برخی از آن‌ها در محدوده‌های جنوبی و شمالی خراسان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان تالیف شده‌اند. زبان‌شناسان تشخیص داده‌اند برخی واژگانی که در آن آثار به کار رفته‌اند، در زبان فارسی در بخش‌های گوناگون، معنی‌هایی متفاوت دارند. این یافته علمی نشان می‌دهد تفاوت‌های به دست آمده، بر زبان‌های گوناگون محاوره عمومی مبتنی بوده است که البته تحقیق جدی در آن حوزه صورت نگرفته و فرهنگ‌های لغت نیز بر آن اساس تدوین و نگاشته نشده است. البته باید یادآور شوم که در سده‌های پس از آن دوره‌ها نیز فرهنگ‌نویس یا لغت‌نویسی نداشته‌ایم که در پی گردآوری این واژگان یا زبان‌های محاوره بوده باشند. با این حال مهم‌ترین کارهایی که صورت گرفته، گردآوری ضرب‌المثل‌ها و اصلاح‌ها از سوی برخی ادیبان بوده است. آن‌ها چنان واژگانی را در کتاب‌ها و آثار خود جای دادند. در برخی از این‌ها امثال و حکم، واژگان و اصطلاح‌های عامیانه به کار رفته است. جلد پایانی «فرهنگ جهانگیری» که در دوره پایانی صفویه تدوین شده، یکی از استثناها در این زمینه به شمار می‌آید. نگارنده کتاب کوشیده است از ضرب‌المثل‌های رایج در میان توده مردم در کتابش بهره گیرد. تالیفی دیگر جز این نداریم که قابل درنگ باشد. آشنایی ایرانیان با ادبیات کشورهای غربی در دوره قاجار اما موجب شد آنان احساس کنند گردآوری گویش‌ها و واژگان عامیانه ضروری است. گردآوری واژگان عامیانه در دوره قاجار نیز البته بر تحقیق و پژوهش جدی استوار نیست؛ رمان‌های که از زبان‌های دیگر در این دوره ترجمه شده است بر اساس زبان ادبی است؛ حتی برخی از این آثار که در زمان قاجار ترجمه شده، امروزه دوباره برگردانده شده‌اند. بنابراین وقتی ترجمه آن‌ها را مقایسه کنیم، درمی‌یابیم کمتر از زبان توده مردم متاثر بودند یا کمتر از واژگانی بهره می‌بردند که عامه مردم نیز بتوانند منظور آن‌ها را دریابند. با این وجود گرایش برخی نویسندگان و ادبیان به این دگرگونی‌ها، از دوره ناصرالدین شاه آغاز شد؛ برخی به گردآوری و تنظیم واژگان عامیانه علاقه‌مند شدند و این دوستداری گسترش یافت.
واژگان عامیانه و زبان محاوره از چه پشتوانه فرهنگی، اجتماعی و آیینی برخوردار است؟
همه مسائلی که به زبان و گفت‌وگوی میان مردم مربوط می‌شود، از پشیبانی واژگان عامیانه برخوردار است؛ به عبارتی همه مردم، روشنفکران و طبقات بالا، در گفت‌وگوهای روزانه از این زبان بهره می‌گیرند، بنابراین زبان محاوره‌ای سیطره‌ای گسترده بر همه مسائل اجتماعی دارد.
می‌توان گفت دهخدا با بهره‌گیری از اصطلاح‌ها و ضرب‌المثل‌ها در کتاب «امثال و حکم» گونه‌ای پندنامه تدوین کرد؟
این کتاب آمیخته‌ای از اصلاح‌ها و ضرب‌المثل‌های حکیمانه و عامیانه است. دهخدا همچنین بیشتر به جنبه ادبی این ضرب‌المثل‌ها تکیه کرده بود. گرچه وی اهمیت ضرب‌المثل‌های عامیانه را نیز می‌دانست و گردآوری امثال و ضرب‌المثل‌ها در زبان فارسی پیشینه داشته است، اما کتاب دهخدا دو بخش را دربرمی‌گیرد؛ نخست، ضرب‌المثل‌های عامیانه که میان توده مردم رایج بوده است و دوم، دیگر ضرب‌المثل‌هایی به شمار می‌آید که در کتاب‌های ادبی و متن‌های شاعران جای داشته‌اند. برخی ضرب‌المثل‌ها در واقع میان توده مردم رواج نداشته و در زبان محاوره نیز وارد نشده است. دهخدا کاری کامل انجام داد؛ او، هم ضرب‌المثل‌های مندرج در متن‌ها، هم تعدادی زیاد از ضرب‌المثل‌های رایج نزد توده مردم را گرد آورد. برخی افراد دیگر که هم‌زمان با دهخدا فرهنگ‌های واژگان عامیانه را تدوین کردند، از جمله جمال‌زاده، البته کاری دقیق‌تر انجام دادند. جمال‌زاده، تنها این واژگان را در کتاب‌ها سراغ نگرفته، او به میان مردم رفته و واژگان محاوره‌ای را مورد مقابله قرار داده است. همچنین امیرقلی امینی، روزنامه‌نگار و نویسنده اصفهانی نیز که فرهنگ عوام را نوشته، این واژگان و اصطلاح‌ها را در میان توده مردم، نه در میان کتاب‌ها، جسته است.
اگر بخواهیم به دگرگونی تاریخی زبان محاوره در حوزه اجتماعی بنگریم، آیا پس از شکل‌گیری و پیروزی جنبش مشروطه و ورود رگه‌هایی از تجدد به ایران از میانه‌های دوره قاجار، این زبان تاثیرهایی پذیرفته است؟
بله! این تاثیر البته دوسویه بوده است. بسیاری از آثاری که پس از انقلاب مشروطه پدید آمدند، به زبانی ساده‌تر نوشته شدند و نویسندگان‌شان از زبان مردم بهره گرفتند. کتاب‌ها به گونه‌ای نوشته می‌شدند که تعدادی بیشتر از مردم آن‌ها را بخوانند و بفهمند. طبعا زمانی که ادبیات از گونه و بیان رسمی و دشوار بیرون می‌آید، تعدادی بیشتر به خواندن آن گرایش می‌یابند و تاثیر آن بر خوانندگان با افزایش همراه می‌شود. بنابر این تاثیر تجدد و دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی در میانه‌های دوره قاجار بر ادبیات و زبان محاوره دوسویه بوده است، همانگونه که نویسندگان، ادیبان و شاعران کوشیدند آثارشان را به زبان مردم نزدیک‌تر کرده، ساده‌تر نوشته و ساده بسرایند، توده مردم نیز از اینگونه آثار بیشتر استقبال می‌کردند. از این‌رو، روند گسترش ادبیات و نزدیک شدن آن به زبان محاوره به کتابت به زبان محاوره بسیار موثر بوده است.
با توجه به روندی که اشاره کردید، آیا می‌توان نتیجه گرفت زبان ادبیات، پس از پایان حکومت قاجار و مشخصا از دوره پهلوی اول به زبان محاوره نزدیک‌تر شده است؟
دقیقا همینگونه است. این رخداد البته از دوره مشروطیت به گونه‌ای محسوس آغاز شد. نویسندگان، شاعران و ادیبان پس از انقلاب مشروطیت احساس کردند باید در نوشته‌ها و سروده‌های خود، آن نوع از ادبیات را برگزینند که زبان و بیانی آسان‌تر داشته، به زبان محاوره‌ای مردم نزدیک‌تر باشد. دسته‌ای از نویسندگان به همین دلیل در برخی آثاری که نوشتند، گونه‌ای حالت تمسخر برای رد کردن زبان پیشینیان نشان دادند؛ زبانی که خیلی فاخر بود و توده مردم به سمت آن نمی‌رفتند. اگر دقیق بنگرید، جمال‌زاده یا هدایت در برخی آثارشان، آن زبان رسمی و اشرافی را که طبقه بالا به کار می‌بردند، به گونه‌ای به سُخره گرفته‌اند. این نویسندگان به عبارتی ‌کوشیدند زبانی ساده برای بیان مفاهیم و نیت‌های خود برگزینند. بنابراین بدیهی است که نزدیکی آثار ادبی و ادبیات عامه، یکی از سودمندی‌های انقلاب مشروطه برشمرده شود.
شناخت این فرهنگ یا واژگان عامه و تداوم آن در فرهنگ چه تاثیری در زندگی اجتماعی مردم در گذشته داشته است؟ این مساله در بازشناسی آن زندگی چگونه می‌تواند یاری رساند؟
همه آگاهی‌ها و دانش‌هایی که درباره تاریخ اجتماعی و اقتصادی یک ملت به دست می‌آوریم، به ویژه در زمینه زندگی اجتماعی و آیین زندگی در زمینه‌های گوناگون همچون خوراک، پوشاک، خلق‌وخو و سنت‌ها، از متن عامه استخراج می‌شود. مورخان، نویسندگان، ادیبان و شاعران ما در گذشته، تنها به زندگی دربار و اشراف توجه داشتند. جست‌وجو در زبان محاوره در واقع سرآغازی به شمار می‌آید برای این که تاریخ اجتماعی ایران را بر اساس آگاهی‌های به دست‌آمده از فرهنگ و گویش عامه تکمیل کنیم. گرچه در این زمینه کاری چندان انجام نشده است اما با مراجعه به فرهنگ گویش یا واژگان عامیانه می‌توانیم در راستای استخراج تاریخ زندگی توده مردم در جاهای گوناگون سرزمین ایران گامی کوچک برداریم. این حرکت البته به پژوهش‌هایی گسترده و پردامنه در سراسر ایران نیازمند است. کتاب‌هایی که تاکنون به نام تاریخ اجتماعی ایران نگاشته و منتشر شده‌اند، در مجموع گونه‌ای گردآوری از کتاب‌های تاریخی است که مطالب آن به تاریخ عمومی نزدیک‌تر است. بنابراین یک پژوهش گسترده درباره همه مناطق ایران نیست که بر اساس آن بتوانیم بگوییم مثلا زندگی مردم در سده پنجم هجری چگونه و چه شکل بوده، چه ارتباطات و مناسباتی، چه خورد و خوراکی، چه گفت‌وگوها و رابطه‌ای با حاکمان زمانه داشته‌اند. برخی پژوهشگران و نویسندگان غیر ایرانی، پژوهش‌هایی اندک در این زمینه‌ها انجام داده‌اند اما پژوهشی عمده در این زمینه تاکنون صورت نپذیرفته است. البته باید توجه داشت که منابع برای انجام چنین پژوهش‌هایی اندک است، گرچه از متن‌های کهن ادبی همچون دیوان‌های شعر و تذکره‌ها می‌توان مطالبی ارزشمند استخراج کرد. گردآوری چنین مطالبی، به ذهن‌هایی پرورش‌یافته و آموزش‌دیده نیازمند است که بتوانند آن منابع تاریخی را با نگاهی ویژه مطالعه و پس از استخراج با قلمی شیوا تدوین کنند.
بی‌توجهی به واژگان و فرهنگ عامیانه چه پیامدهای اجتماعی و فرهنگی در پی خواهد داشت؟
وقتی به آن توجه نکنیم زبان فقیرتر خواهد شد؛ همچنین از دریافت فرهنگ یک ملت در زمانی معین درمانده می‌مانیم. اگر بخواهیم همه جنبه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی یک جامعه را در روزگاری مشخص تشریح کرده، آگاهی‌هایی دقیق به دست آوریم، باید حتما به زبان محاوره آن زمانه اِشراف داشته باشیم؛ در پژوهش‌های تاریخی به ویژه در حوزه تاریخ اجتماعی اگر به این مساله توجه نکنیم، دستاورد و نتیجه تحقیق و پژوهش حتما ناقص خواهد ماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *