تصور عمومی درباره طلاق، شامل ادعاهایی است که ریشه‌ای در واقعیت ندارند؛ اما تکرار می‌شوند. روان‌شناسان این افسانه‌ها را رد می‌کنند.

به گزارش سپیده دانایی، بسیاری از افراد در مورد طلاق باورهایی دارند که تحقیقات روان‌شناسان آن‌ها را غیرواقعی می‌داند. این باور‌های اشتباه که ما آن‌ها را افسانه می‌نامیم، ممکن است بسیار زیادتر از آن چیزی باشند که ما در زیر آورده‌ایم؛ ولی به نظر می‌رسد افسانه‌هایی که بیشتر افراد در اغلب کشور‌های دنیا از جمله جامعه خودمان به آن‌ها اعتقاد دارند، نمونه‌های زیر هستند و افسانه‌های دیگر که روان‌شناسان غربی در تحقیقاتشان به آن‌ها دست یافته‌اند مربوط به فرهنگ غربی باشد که ارتباطی با فرهنگ ایرانی و اسلامی ما ندارد. ما در اینجا تنها به افسانه‌هایی اشاره می‌کنیم که در این تحقیقات به دست آمده‌اند و با فرهنگ ما نیز در تناقض نیست و می‌توان در میان مردم جامعه‌مان نیز آن‌ها را دید.

تنها عشق برای طلاق نگرفتن کافی است
در سال‌های اخیر ما تغییری سریع در فراوانی طلاق داریم و در کنار آن تغییر نگرشش نسبت به طلاق نیز داریم؛ حتی نگرشمان نسبت به ازدواج هم تغییر یافته است. در طول قرن‌ها، ازدواج و طلاق مسئله‌ای بود که تنها بر اساس اقتصاد و جایگاه اجتماعی افراد صورت می‌گرفت؛ اما از شروع قرن ۲۰ میلادی، بنیان دو پدیده ازدواج و طلاق بر اساس عشق قرار گرفته است. از آن زمان تا امروز، انتظار افراد از ازدواج و زندگی زناشویی به عنوان یک منبع رضایت شخصی، عشق و صمیمیت شد؛ اما وقتی که ما انتظار داریم در ازدواج همه نیاز‌هایمان را برآورده کنیم، اگر اینچنین نشود، کمتر تحمل می‌کنیم.

از طرف دیگر، اکنون دلایل عمده طلاق عبارتند از صمیمیت کمتر، احساس بی‌اعتمادی، ملال و تفاوت‌ها در سبک زندگی و ارزش‌های دو فرد. امروزه نه‌تنها احتمال بیشتری دارد که ما به‌دلایلی طلاق بگیریم که برای مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هایمان مسخره می‌نمود، بلکه ما سریع‌تر از آن‌ها از هم طلاق می‌گیریم. بیشتر نمودار‌های طلاق در اغلب کشور‌ها نشان می‌دهد بزرگترین زمان خطر وقوع طلاق، نقطه اوج، در حدود سال چهارم زندگی مشترک است. این نمودارها به معنای این است که عشق اولیه هرچند قوی است، اما اساسی سست برای ازدواج بلندمدت است. در ازدواج‌هایی که تنها بر اساس عشق صورت می‌گیرد، عشق اغلب بعد از مدتی ناپدید می‌شود و جای آن را نقش‌های جنسیتی همچون کار در بیرون و سرپرستی خانواده برای مردان و مادری و مراقبت از کودکان و همسر برای زنان می‌گیرد و بعد از به دنیا آمدن کودک، همه‌چیز این نوع زندگی‌ها بر محور کودک قرار می‌گیرد.

زندگی مشترک طولانی‌تر پایدارتر باقی می‌ماند
درصد بالایی از همسران در سنین بالا و سابقه بالای زندگی مشترک از هم جدا می‌شوند. این میزان بالا به این معناست که برخی افراد در ابتدای زندگی مشترکشان وقتی با مشکلات غیرقابل حل مواجه می‌شوند، تنها به این دلیل که طلاق برایشان به‌مثابه یک تابو است و آن را شرم‌آور می‌دانند، به این کار اقدام نمی‌کنند؛ اما بعد از چند سال زندگی مشترک که با افزایش مشکلاتشان مواجه می‌شوند، به این نتیجه می‌رسند که چاره‌ای جز طلاق برایشان باقی نمانده است.

شواهد نشان می‌دهند که در اغلب کشور‌ها از جمله کشور ما، قوانین سخت‌گیرانه‌ای که ماهیتش جلوگیری از افزایش آمار طلاق است، تنها برای مدتی کوتاه مؤثر است و در بلندمدت نمی‌تواند تأثیر چندانی بر رشد آمار طلاق بگذارد.

شواهد نشان می‌دهند که در اغلب کشور‌ها از جمله کشور ما، قوانین سخت‌گیرانه‌ای که ماهیتش جلوگیری از افزایش آمار طلاق است، تنها برای مدتی کوتاه مؤثر است و در بلندمدت نمی‌تواند تأثیر چندانی بر رشد آمار طلاق بگذارد.

دوستی پیش از ازدواج احتمال طلاق را کمتر می‌کند
دوستی پیش از ازدواج در زمان حاضر در سراسر دنیا مسئله رایجی است. این مسئله با این توجیه تبیین می‌شود که اگر دوستی پیش از ازدواج وجود داشته باشد، طلاق کمتر اتفاق خواهد افتاد. از جمله دلایلی که برای این پیش‌بینی ذکر می‌کنند، آشنا شدن دو طرف با همدیگر است. اما محققان دریافته‌اند که دوستی میان دختر و پسر نه‌تنها احتمال طلاق را کاهش نمی‌دهد، بلکه آن را افزایش می‌دهد. ازدواج مسئله‌ای است که دو طرف تا به آن وارد نشده باشند نمی‌توانند با هیچ جایگزین دیگری آن را امتحان کنند و مسئله‌ای است که به گفته اغلب روان‌شناسان حوزه خانواده، شبیه‌سازی‌پذیر نیست. محققان در سال‌های اخیر تلاش کرده‌اند تا به این پرسش مهم پاسخ بدهند که چرا دوستی قبل از ازدواج طلاق را افزایش می‌دهد. یک فرضیه محققان این است که عموماً افرادی که به دوستی با جنس مخالف اقدام می‌کنند، نسبت به افرادی که این کار را نمی‌کنند از لحاظ دینی و اخلاقی ضعیف‌تر و سهل‌گیرترند و کمتر احتمال دارد که بر اساس قواعد اجتماعی عمل کنند.

تابوی طلاق برای این افراد شکننده‌تر و نرم‌تر است. روان‌شناسان معتقدند که افراد در زمان دوستی قبل از ازدواج نیز همان مسائلی که موجب طلاق افراد می‌شود تجربه می‌کنند، مسائلی از قبیل مشکلات ارتباطی، تفاوت در ارزش‌ها، تفاوت خلق و خود و صفات شخصیتی و سطح پایین تعهد نسبت به یکدیگر. بیشتر این افراد انتظار دارند که این مشکلات با ازدواج برطرف شود. علاوه بر این مشکل، موضوع دیگر این است که این افراد دوستیشان را به‌عنوان عشق به هم توجیه می‌کنند، در حالیکه این توجیه همچون توجیه ازدواج فقط بر مبنای عشق، یک مسئله کاملاً خیالی است و پایداری ندارد.

خیانت
به این افسانه افرادی اعتقاد دارند که طلاق برایشان دردناک و توجیه‌ناپذیر است. این افراد برای آنکه بتوانند وضعیت خودشان را عادی جلوه دهند و کینه و خشمشان را نسبت به همسر سابقشان فرو بنشانند، تلاش می‌کنند تا به خود و دیگران بقبولانند که این اتفاق یک خیانت بوده است. جملاتی از قبیل «همسر سابقم از اول هم نمی‌خواست با من زندگی کند و دلش پیش فرد دیگری بود» یا «او با جداشدن از من از زیر بار مسئولیت همسری و والدینی شانه خالی کرد»، در حرف‌های این افراد تقریباً رایج است و به‌وفور می‌توان آن‌ها را شنید.

قوانین سخت‌گیرانه سدی در برابر طلاق است
شواهد نشان می‌دهند که در اغلب کشور‌ها از جمله کشور ما، قوانین سخت‌گیرانه‌ای که ماهیتش جلوگیری از افزایش آمار طلاق است، تنها برای مدتی کوتاه مؤثر است و در بلندمدت نمی‌تواند تأثیر چندانی بر رشد آمار طلاق بگذارد. افرادی که به تصمیم طلاق می‌رسند، در صورتی که با سختگیری قوانین برای طلاق مواجه شوند، سعی می‌کنند با دور زدن قوانین و یا خودداری از زندگی مشترک، به هدفشان که طلاق است، دست یابند. شواهد باز هم نشان می‌دهد که معمولاً موفق هم می‌شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *