بعد از ٦٠‌سال علیرضا فرهنگ کارن کیهانی و مهدی خیامی نخستین نمایندگان ایران در بینال موسیقی ونیز شدند

رضا نامجو|   بینال موسیقی ونیز امسال درحالی شتصمین دوره خود را برگزار می‌کند که برای نخستین‌بار موسیقی ایران در این رویداد طنین‌انداز می‌شود. در این دوره سه آهنگساز ایرانی (علیرضا فرهنگ، کارن کیهانی و مهدی خیامی) آثارشان را با بزرگترین و معتبرترین آنسامبل ایتالیا اجرا کردند. علیرضا فرهنگ یکی از نمایندگان موسیقی ایران در بینال ونیز، در خانواده‌ای علاقه‌مند به موسیقی به دنیا آمد و نخستین دروس موسیقی را در ٦سالگی به تشویق مادر و نزد پدر خود آغاز کرد، سپس با ورود به دانشگاه تهران و تحصیل در رشته موسیقی با علیرضا مشایخی آشنا شد و آهنگسازی را به‌طور جدی با وی آغاز کرد. پس از کسب موفقیت‌های تحصیلی به تدریس در دانشگاه تهران پرداخت و  درنهایت در ‌سال ۱۳۸۰ به کشور فرانسه رفت و در «اکول نرمال موسیقی پاریس» نزد میشل مرله به تکمیل آموخته‌های خود پرداخت و با برخورداری از بورس آلبرت روسل موفق به دریافت دیپلم عالی آهنگسازی و ارکستراسیون شد. ازجمله آثار شاخص این دوره او می‌توان از اِتنا (۱۳۸۲) برای آنسامبل و پشت هیچستان (۱۳۸۲) برای فلوت اشاره کرد. فرهنگ سومین مرحله فراگیری آهنگسازی را با شرکت در دوره تکمیلی آهنگسازی در کنسرواتوار استراسبورگ نزد ایوان فدله آهنگساز ایتالیایی آغاز کرد. تأثیر موسیقی سنتی ایرانی در بسیاری از آثار علیرضا فرهنگ به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به چشم می‌خورد. فرهنگ با تأسیس مسابقه آهنگسازی موزیکا فیکتا و مؤسسه رزونانتا دامنه فعالیت خود فراتر کرده است. او همچنین با مشارکت در تأسیس انجمن آهنگسازان ایرانی موسیقی معاصر «اسیمس» در فراهم‌کردن زمینه برای ترویج و اشاعه موسیقی معاصر در کشورش فعالیت می‌کند.  با او درباره شرکت در بینال موسیقی ونیز گفت‌وگو کرده‌ایم:

شما در بینال ونیز قطعه‌ای را با عنوان صبا برای تار و ارکستر ساخته‌اید، قدری درخصوص این قطعه و چگونگی شکل‌گیری آن توضیح دهید؟
قطعه‌ صبا در ‌سال ۲۰۰۷ به سفارش «جشنواره‌ پاییزه در پاریس» (Festival d’Automne à Paris)  برای گروه هلندی «نیو‌آنسامبل» (Nieuw Ensemble) نوشته شد. نسخه‌ ابتدایی آن برای بربط، کمانچه و ارکستر مجلسی بود که توسط آقایان سردار محمدجانی و هومان رومی به‌عنوان تکنواز به همراه اثری از دوست هنرمندم آقای کیاوش صاحب‌نسق در سالن اپرای باستی در پاریس به اجرا درآمد.
سال پیش رهبر آنسامبل دیورتیمنتو که در شهر میلان ایتالیا مستقر است، از طریق دوست و همکار عزیزم آقای مهدی خیامی با قطعه آشنا شد و تصمیم به برنامه‌ریزی برای اجرای آن گرفت. نظر به مهارت و سابقه‌ آنسامبل و به‌خصوص شرایط ایده‌آلی که قطعه در آن اجرا می‌شود، مصمم شدم قطعه را بازنگری کرده و نسخه‌‌ای تازه‌‌ برای تکنواز تار تنظیم کنم.
آیا این اثر را برای این بینال ساخته‌اید یا از آثار ساخته‌شده قبلی شما بوده؟
در حقیقت در بدو امر قرار بود آنسامبل دیورتیمنتو قطعاتی با ترکیب ۲ یا حداکثر ۳ ساز را که در آن حداقل یک‌ ساز ایرانی به کار گرفته شده‌ باشد برای اجرا گزینش کند. در آن زمان قطعه‌ صبا تنها اثری از فهرست کارهایم بود که در آن ساز ایرانی نقش‌آفرینی می‌کرد. باری، آقای خیامی لطف کردند و به هرحال این قطعه را که برای ۱۴ نوازنده نوشته شده بود به آنسامبل معرفی کردند. من هم فرصت را غنیمت شمرده و با شناختی که از اثر زیبای آقای کارن کیهانی داشتم، کار ایشان را نیز به آقای خیامی معرفی کردم. درنهایت آنسامبل دیورتیمنتو بنا به ملاحظات هنری و عملی تصمیم گرفت سه قطعه از سه آهنگساز  به روی صحنه ببرد. نقطه‌ای بود و دیگر هیچ؛ برای سنتور و آنسامبل از آقای کیهانی، کنسرتو کمانچه برای کمانچه و آنسامبل از آقای خیامی و صبا برای تار و آنسامبل از بنده.
دلیل انتخاب این اثر که برای تار و ارکستر است، چه بوده؟ آیا بیشتر نظرتان معرفی ساز تار به‌عنوان یک ساز ایرانی بوده، با توجه به این‌که در این اثر، ساز تار نقش پررنگی دارد؟
دلیل انتخاب تار برای تکنوازی در قطعه‌ صبا  در وهله‌ نخست به شرایط اولیه‌ سفارش کار برمی‌گردد. نیوآنسامبل که از گروه‌های موسیقی معتبر هلند است، تجربه‌ زیادی در همنوازی با نوازندگان سازهای مختلف اقوام و ملل دارد. از جمله ویژگی‌های این گروه برخورداری از نوازندگان قوی سازهای زخمه‌ای بود که موجب می‌شد رنگ‌آمیزی خاصی به صدای ارکستر بدهد. ترکیب ماندولین، چنگ، گیتار و بربط از یک سو و کمانچه، ویلن، ویولا، ویلنسل و کنترباس از سوی دیگر می‌توانست الهام‌بخش ایده‌های تازه‌ای باشد. در نسخه‌ اخیر اگرچه سازهای کمانچه و ماندولین حذف شده‌است، توانایی‌های بی‌بدیل صوتی و بیانی تار در ترکیب با گیتار و چنگ، همچنین پیتزیکاتوهای سازهای زهی توانسته مرا بیش از پیش برای ماجراجویی‌های هنری در تنظیم دوباره‌ این اثر تشویق کند. البته عامل مهم دیگری نیز وجود دارد که نباید از خاطر برد و آن همکاری با نوازنده‌ چیره‌دست جوان اما پخته است که به‌عنوان تکنواز در کنار ۱۱ساز کلاسیک غربی نقش‌آفرینی کرد. شاید بتوان گفت که نوازنده‌ تار، آقای میلاد محمدی یکی از بهترین گزینه‌ها برای تکنوازی این قطعه بود. ایشان به لطف آقای کارن کیهانی به آنسامبل معرفی شد و من هم اقبال آشنایی و همکاری با او را پیدا کردم. مایل نیستم زیاد در مورد جزيیات هنری یک اثر صحبت بکنم، به همین جهت به ذکر مطلبی کوتاه در مورد نقش تار بسنده می‌کنم. استفاده از این ساز، همچون بسیاری از دیگر سازهای ایرانی، به جهت غنایی صوتی‌ و لحن متفاوتش در قیاس با سازهای غربی نیاز به جهت‌گیری اندیشمندانه‌ای داشت. در نوشتن صبا تلاش بر این نبود که تار در قالب قوانین ردیف موسیقی ایرانی یا نغمه‌های مأنوس نقش‌آفرینی کند. باید بگویم سعی بر این بود که این ساز ضمن حفظ ویژگی‌های بیانی خود با نزدیک‌شدن به زبان و لحن ارکستر درگیر یک گفتمان واقعی بشود. صحبت از موفقیت‌‌آمیز بودن این استراتژی نیست، بلکه صحبت از یک کنکاش است تا ساز غربی و ایرانی که در حقیقت سخنگوی دو فرهنگ متفاوت موسیقایی هستند، به زبان مشترکی دست یابند و درنهایت بتوانند با به وجود آوردن یک کل منسجم، ایده‌های آهنگساز را بیان کنند.
آنسامبل ایتالیا یکی از معتبرترین آنسامبل‌های دنیاست که قرار است در این رویداد موسیقایی، اثری از شما را که تمی ایرانی دارد، در کنار سه قطعه دیگر بنوازد. فکر می‌کنید با توجه به شناخت بسیار کم ارکسترهای دنیا از موسیقی ایرانی، چقدر اجرای آثار ایرانی با این ارکستر می‌تواند در معرفی موسیقی ایران موثر باشد؟
شکی نیست که مهارت‌های اجرایی، تجربه‌ غنی و کیفیت هنری بالای این آنسامبل کهنه‌کار ایتالیایی، دیورتیمنتو، خیال آهنگساز را از پاره‌ای مسائل فنی و اجرایی راحت می‌کند. اما تبحر نوازنده‌ها هرچقدر هم که بالا باشد، نوازندگی در کنار یک ساز غیرغربی تجربه‌‌ای کم‌نظیر محسوب می‌شود و چالش‌هایی را چه برای آنسامبل، چه برای تکنواز و چه برای آهنگساز موجب می‌شود. این موضوع در جهت عکس نیز صدق می‌کند. در موسیقی معاصر نواختن سازهای ایرانی در کنار سازهای غربی شرایطی نیست که غالبا برای نوازندگان ایرانی رخ دهد. سیستم نت‌نویسی موسیقی معاصر در بسیاری از موارد بسیار پیچیده، دقیق و عقل‌گرایانه است و این موضوع برای نوازنده‌ موسیقی معاصر امری عادی تلقی می‌شود. اما این سیستم نت‌نویسی برای نوازنده‌ موسیقی ایرانی که عمدتا از طریق فرهنگ شفاهی موسیقی را می‌آموزد همچون تیغی دولبه است، چراکه با وجود پیچیدگی‌اش به‌راحتی قادر به انتقال پستی و بلندی‌ها و ظرافت‌های موسیقی ایرانی که در خاطر موسیقیدانان ایرانی نقش بسته نیست. از همین‌رو آهنگساز را با چالشی چندگانه روبه‌رو می‌کند. او باید هنگام نوشتن قطعه‌اش از یک‌سو این را در نظر بگیرد که نوازنده‌ غربی باید بتواند از طریق متن و با سه یا چهار تمرین سریعا خود را با سیستم غیرمعتدل و لحن خاص موسیقی ایرانی تطبیق دهد و از سوی دیگر مواظب مشکلات اجرایی و ملاحظات روان‌شناختی نوازندگی با ساز ایرانی نیز باشد. وجود رهبر که ارکستر را هدایت می‌کند، موضوع دیگری است که در زمان آهنگسازی باید بدان توجه کرد، چراکه حتی اگر تکنواز از طریق ممارست به بخش خود تسلط پیدا کرده باشد، باید بتواند در میان هزارتوی پولی‌فونیک قطعه راه خود را به روشنی تشخیص داده و به کمک رهبر به موقع وارد تعامل با ارکستر  بشود.
با توجه به تمریناتی که با ارکستر صورت می‌گیرد، نوع نگاه رهبر ارکستر و نوازندگان به این آثار چگونه است؟
در مورد نگاه رهبر به‌طورکلی باید بگویم که این چالش‌ها برای همه‌ دست‌اندرکاران اجرای یک اثر مشترک ‌است اما هریک از ما با روشی متفاوت با آنها برخورد می‌کنیم. سندرو گرلی، رهبر آنسامبل دیورتیمنتو با علاقه‌ و کنجکاوی خاصی به فرهنگ‌های موسیقایی غیراروپایی نگاه می‌کند. او که تجربیاتی هم در رهبری آثار چند فرهنگی دارد نسبت به اجرای این سه اثر بسیار مسئولانه و حرفه‌ای عمل می‌کند. این رهبر باید بتواند ظرف ۳ یا ۴تمرین عمومی بهترین را از ارکستر و تکنواز ارایه دهد و این کار نیاز به مطالعه‌ و تجزیه و تحلیل دقیق پارتیتور و همچنین فهم و درک عمیق از گفتمان آهنگساز دارد. بی‌شک تعامل آهنگساز و رهبر، پیش از شروع تمرین‌ها روی کیفیت اجرا اثرگذار خواهد بود. از طرف دیگر در فرصت کوتاهی که سه آهنگساز در تهران خواهند بود، با تک‌تک نوازندگان کار خواهد شد تا در تمرین‌های عمومی بهره‌و‌ری به حداکثر برسد. به هر تقدیر در تمرین‌ها رهبر فصل مشترک بین نوازنده‌ها و آهنگساز است و موفقیت یک اجرا به میزان زیادی به درک و تعبیر رهبر از پارتیتور ارتباط خواهد داشت. او باید محدودیت‌ها و مزیت‌های ساز ایرانی را بشناسد و تکنواز را که به نوازندگی با این‌گونه ارکسترها عادت ندارد به روشنی هدایت کند.
شما به‌عنوان نمایندگان موسیقی ایران در این بینال شرکت کردید، فکر می‌کنید ‌چقدر با این حضور توانستید در معرفی و اشاعه موسیقی ایران تاثیرگذار باشید؟
موسیقی معاصر در  ایران در شرایط خاصی قرار دارد. در هیچ زمانی از تاریخ، ما شاهد وجود این همه آهنگساز قریب به اتفاق از نسل جوان نبودیم. هیچ‌گاه تا به این حد کنجکاوی و علاقه به فراگیری ابزاری برای بیان ایده‌های بدیع وجود نداشته. در این برهه از تاریخ ما تنها با تکثر آهنگسازان روبه‌رو نیستیم، بلکه با رواج نوعی تفکر مواجهیم. عطش بیان ایده‌های هنری‌ای که بنا به اقتضای زمان به فنون آهنگسازی نیاز دارند، از همیشه بیشتر بوده‌است. حتی تا ۱۰‌سال پیش تعداد آهنگسازان جوانی که یا در سطح بین‌المللی به دنیای حرفه‌ای وارد شده باشند یا با تحصیل در کنسرواتوارها و دانشگاه‌ها در این مسیر قرار گرفته باشند، از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کرد. امروز  اما شاهدیم که در اقصی‌ نقاط دنیا از آمریکا گرفته تا کشورهای بزرگ و کوچک اروپایی مثل استونیا، آلمان، اتریش، فرانسه، ترکیه و روسیه آهنگسازان جوان ایرانی یا به‌طور حرفه‌ای به کار مشغول شده‌اند یا در مراکز آموزشی معتبر به فراگیری آهنگسازی مشغول‌اند. در کشور خودمان ایران شاید این موضوع به گونه‌ای بارزتر به چشم بخورد. عده‌ کثیری از دانشجویان موسیقی با علاقه و آگاهی کامل از آنچه در دنیا می‌گذرد، به فراگیری آهنگسازی مشغول‌اند و بسیاری از آنان بعدا به دانشگاه‌ها و کنسرواتورهای معتبر راه می‌یابند. از میان آهنگسازانی که به‌طور کامل مدارج علمی و هنری را در ایران طی کرده‌اند و هم‌اکنون در محافل معتبر هنری به‌طور حرفه‌ای به کار مشغول‌اند می‌توان از آقای کیهانی خودمان نام برد. باری به اعتقاد من سه آهنگسازی که در دوسالانه‌ ونیز که یکی از پرافتخارترین جشنواره‌های هنر معاصر دنیاست راه پیدا کرده‌اند، مسئولیت نمایندگی یک فصل پراهمیت در تاریخ موسیقی ایران را به دوش می‌کشند. موسیقی معاصر ایران در زمان مناسبی به دوسالانه راه پیدا کرده است؛ در زمانی که به وضوح می‌توان گفت موسیقی معاصر در کنار موسیقی سنتی ایرانی دو مولفه‌ موسیقی کلاسیک ایران را تشکیل می‌دهد. البته از آن‌جایی که تمرکز دوسالانه روی هنر معاصر است طبیعی‌ است که موسیقی دستگاهی ما در آن سال‌ها نمی‌توانست در این جشنواره به تنهایی اظهار وجود کند. تعداد کم آهنگسازان نسل‌های پیشتر نیز نمی‌توانست دم از وجود موسیقی معاصر در ایران بزند.
از آن‌جایی که در ایران آهنگسازی را نزد علیرضا مشایخی فرا گرفتید و بعد از آن در فرانسه و ایتالیا نزد استادان بزرگ دیگری این رشته را ادامه دادید، چقدر شیوه آهنگسازی شما متاثر از موسیقی ایرانی است و چقدر تلاش دارید با حضورتان در عرصه بین‌المللی تلفیقی از موسیقی ایرانی و غربی را در آثارتان داشته باشید؟
در آثار من به هیچ وجه قصد قبلی برای بکارگیری موسیقی ایرانی وجود نداشته ‌است. اگر تأثیر موسیقی ایرانی شنیده می‌شود، نه به این علت است که خود را به‌خاطر ایرانی بودنم مجبور به تأثیرپذیری از موسیقی ایرانی بکنم، بلکه ریشه از آن می‌گیرد که موسیقی ایرانی بخش مهمی از گذشته و حال دنیای صوتی‌ام را تشکیل می‌دهد. مگر نه این‌که کار اصلی یک آهنگساز این است که به پیچ و خم خاطر ناخودآگاه خود تسلط پیدا کند، درباره آنها تعمق کند و با فنون آهنگسازی دوباره در زمینه‌ای تازه و در شرایطی جدید به آنها جان تازه‌ای ببخشد؟
عبارت موسیقی تلفیقی تداعی‌گر گونه‌ای از موسیقی ‌است که شامل بینش آهنگسازی من در ارتباط با موسیقی ایرانی نمی‌شود. بیشتر اوقات موسیقی تلفیقی حاکی از کنار هم گذاشتن دو یا چند گونه فرهنگ موسیقی متفاوت است بدون آن‌که این تلفیق به زبانی منسجم و واحد منتهی شود.
یک آهنگساز خوب در زمان نوشتن یک قطعه به جز آن‌که صادقانه به بیان تفکرات و عواطف خود بپردازد نمی‌تواند به چیز دیگری فکر کند. این‌که قرار باشد با تلفیق موسیقی ایرانی و غربی آثار را به نحوی بنویسیم که بتوانیم در عرصه‌ بین‌الملل حضور چشمگیری داشته باشیم به اعتقاد من یا ساده‌لوحانه است یا شارلاتانیسم. هنر خوب به منافع غیرهنری وابسته نیست. تأثیر موسیقی ایرانی در آثار من به‌گونه‌ای طبیعی جلوه کرده، تنها به این دلیل که جزء مهمی از خاطر ناخودآگاه من است. البته خوشوقتانه در شروع آهنگسازی قوانین و تکنیک‌هایی که از آهنگساز بزرگ ایرانی، علیرضا مشایخی آموختم، کمک زیادی در تبیین دیدگاهم کرد. ایشان خود آهنگسازی است که بخش عظیمی از حوزه‌ تفکر آهنگسازی‌اش را استفاده از موسیقی ایرانی و به‌طورکلی موسیقی چندفرهنگی تشکیل می‌دهد. هنگامی که به فرانسه مهاجرت کردم و نزد آهنگسازان بزرگی چون ایوان فدله و ژرار پسون به تحصیل مشغول شدم، موضوع تسلط به این بخش از دنیای صوتی‌ام همچنان جای بزرگی از ذهنم را اشغال می‌کرد و طبیعتا این اساتید نیز سعی داشتند در این مسیر مرا یاری دهند.
شما در تأسیس انجمن آهنگسازان ایرانی موسیقی معاصر «اسیمس» همکاری داشتید، این انجمن در حال‌حاضر چه فعالیت‌هایی دارد و هدف اصلی‌اش چیست؟
مسأله‌ تأسیس انجمن آهنگسازان ایرانی موسیقی معاصر «اسیمس» نیز به همان ضرورت تاریخی‌ که اشاره کردم برمی‌گردد. زمان آن فرا رسیده بود که اندیشه‌ها، تفکرات و پژوهش‌های پراکنده‌ آهنگسازان ایرانی که تعداد آنها به سرعت رو به رشد بود، منسجم‌تر و تعامل و تبادل هنری بین آنها بیشتر شود. این موضوع یکی از مهم‌ترین دلایل ایده‌ تأسیس این انجمن بود که با همفکری دوستان و همکاران عزیزم آقایان ایرج صهبایی و مهدی کازرونی انجام گرفت. برگزاری فراخوان‌ها برای اجرای کنسرت‌ها و جشنواره‌ها نیز ازجمله فعالیت‌های گذشته و جاری انجمن است.
سال‌هاست که بسیاری از هنرمندان موسیقی در تلاش برای جهانی‌کردن موسیقی کشورمان هستند، با توجه به این‌که بیش از یک دهه است که در خارج از ایران مشغول فعالیت هستید، موسیقی ایران چقدر توانسته وجهه جهانی پیدا کند؟
تصور نمی‌کنم به‌کار گرفتن عبارت «جهانی‌کردن موسیقی ایرانی» بجا و درست باشد. موسیقی و به‌طورکلی هنر پدیده‌ای نیست که بتوان آن را با اصلاح و جهت‌مندکردن جهانی کرد. موسیقی یک منطقه یا ملت را می‌توان به جهان معرفی کرد و این کاری ‌است که اتفاقا در دوسالانه‌ ونیز درحال انجام شدن است. اما نمی‌توان به هنرمند حکم کرد که موسیقی بسازد که قابلیت جهانی‌شدن را پیدا کند، همان‌طور که نمی‌توان به مادر و پدری حکم کرد که فرزندی به دنیا بیاورد که دارای فلان یا بهمان خصوصیتی باشد. هنر پدیده‌ای است که ابتدا به وجود می‌آید، طی سال‌ها و قرن‌ها رشد پیدا می‌کند، پالایش می‌یابد و مولفه‌ فرهنگ و تمدن یک ملت می‌شود. همانند یک کودک که با حمایت والدینش بزرگ می‌شود، به مدرسه و دانشگاه می‌رود و اگر شرایط خوبی برایش فراهم بیاید، فرهیخته می‌شود. موسیقی یک جامعه به شرایطی نیاز دارد که بتواند در آن به تعالی برسد. شکی نیست که هر پدیده‌ متعالی با همه‌ انسان‌ها ارتباط برقرار می‌کند، از هر فرهنگ و زبانی که باشند.
این‌که یک جشنواره‌ معتبر تصمیم به معرفی موسیقی هنری ایران گرفته ، اتفاق بسیار بااهمیتی است و این اقبال نصیب من و دو دوست دیگرم شد تا بتوانیم با آثارمان موسیقی معاصر در ایران (و نه موسیقی معاصر ایرانی) را نمایندگی کنیم. تأکید می‌کنم که این سه اثر لزوما نمایانگر هویت موسیقی معاصر ایران نیست، چراکه آهنگسازان خوب دیگری هم هستند که به‌طور حرفه‌ای مشغول کارند و در آثارشان لزوما تأثیر موسیقی ایرانی به گوش نمی‌رسد. باری، رویداد هنری دوسالانه‌ ونیز از آن‌جایی مهم جلوه می‌کند که کنسرت کاملی به موسیقی گذشته و حال ایران اختصاص داده شده. به اعتقاد من این نوع برنامه‌گزاری دلیلی کاملا هنری و هوشمندانه داشته و برنامه‌گزار تنها قصد نشان‌دادن تصويرى سطحى و  توريستى (exotic) از موسيقى ايران به‌عنوان موسیقی ملل (World Music) را نداشته است. قرارگرفتن موسيقى كلاسيك ايران (موسيقى رديف و موسيقى معاصر) در برنامه نشان از آگاهى مديران هنرى آنسامبل همچنين دوسالانه ونيز از موسيقى در ايران دارد و اين نکته ارزش و اهميت اين كنسرت را بالاتر مي‌برد.
فراموش نکنیم سالیان بسیاری ‌است که دوسالانه‌ ونیز محل ارایه آثار مهم‌ترین هنرمندان در عرصه‌های بین‌المللی در زمینه‌های سینما، موسیقی، معماری، هنرهای بصری و تئاتر بوده ‌است. اگرچه پس از ۸۶‌سال این نخستین‌باری ‌است که آثار آهنگسازان ایرانی در این جشنواره اجرا می‌شود اما حضور هنرمندان ایرانی در زمینه‌ معماری، نقاشی، سینما و تئاتر تازگی ندارد. این‌که این رویداد تا چه حدی مورد توجه دست‌اندرکاران و متولیان موسیقی در ایران قرار بگیرد، امری ‌است که در آینده خواهیم دید. به هر تقدیر حضور موسیقیدانان ایرانی در دوسالانه تنها به اعتبار هنر موسیقی و کاملا مستقل از حمایت‌های دولتی کشورمان انجام گرفته. چه‌بسا بسیاری از مسئولان به دلیل بی‌توجهی روح‌شان هم از این موضوع خبردار نباشد.شهروند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *