مهرداد کریمخاوری از کنسرت گروه دفنوازی ˝مشتاق˝ میگوید
گروه “مشتاق” اول مهرماه در تالار وحدت با علاقهمندان دفنوازی دیداری تازه میکند. سابقه این دیدارها اما تازه نیست؛ مهرداد کریمخاوری بیش از 25 سال است که در عرصه موسیقی کشور یکی از آهنگسازان و نوازندگان مطرح به حساب میآید. در کارنامه فعالیتهایش همکاری با چهرههای مختلف موسیقی ایران چون محمدرضا لطفی، خلیفه میرزا آقاغوثی، شهرام ناظری، مهدی کمالیان، سالار عقیلی و… به چشم میخورد. فارغ از اینها، گروه “مشتاق” نیز در طول بیش از دو دهه به مهمترین گروه دفنوازی موسیقی ایران بدل شده؛ گروهی که سنگ بنای آن را کریمخاوری در تهران و با هفت، هشت شاگرد کلاسهای دفنوازیاش گذاشت و در مواقعی به بیش از صد عضو هم رسید. به بهانه کنسرت و رونمایی از آلبوم گروه “مشتاق” به سراغ او رفتهایم و در فاصله تمریناتش، فعالیت حرفهای او را مرور کردهایم با تهمایهای از خاطرات شخصی؛ از آشنایی با محمدرضا لطفی، کار با ساز دف و شیوههای نوازندگی آن در ایران:
دو اتفاق مهم
دو اتفاق راه مهرداد کریمخاوری را به سوی فضای موسیقی تهران هموار میکند؛ اول اینکه در حوالی سال 1370، قطبالدین صادقی از او میخواهد که برای نوازندگی تئاتر “هفتخان رستم” همراهیاش کند. حاصل این همکاری، 30 شب اجرا در شهر طوس و 30 شب اجرا در تهران است. پس از آن، مهرداد کریمخاوری نزد استاد محمدرضا لطفی میرود و این اتفاق سرنوشتساز زندگی اوست: “صبح رفتم به مکتبخانه ایشان، هنوز آدرسش را به یاد دارم، مکتبخانه میرزا عبدالله، شریعتی، خیابان حقوقی، پلاک 110، طبقه چهارم یک ساختمان. اردیبهشتماه بود هنوز”.
کمی برای استاد ساز مینوازد و لطفی با همان لطفی که به تازهنفسها داشت، برایش در آموزشگاه صبا، کلاس درس دفنوازی فراهم میکند و این اولین جرقههای 9 سال همراهی با محمدرضا لطفی است، آنهم در تهران آن زمان که به همکاری با گروه “شیدا” و دفنوازی در آلبوم “همنوازان شیدا” یادواره برومند انجامید.
بااینحساب، اولین فعالیت حرفهای کریمخاوری در شهری رقم میخورد که به گفته خودش دریایی از نوازندگان سازهای کوبهای و خصوصا دف است، اما به نظر او در آن زمان، این کمیت معنای کیفی روشنی نداشت: “همزمان با شروع کار آموزش حرفهای دف، متوجه شدم که در تهران، نوازندگان فراوانی هستند که دف آموزش میدهند، اما سبک کاری و نوازندگیشان خیلی فرق میکرد با آن تصوری که من از نوازندگی دف داشتم. برخی آمده بودند کتاب تنبک را تبدیل کرده بودند به کتاب آموزش دف یا بعضیها، سبک دایرهنوازی مرحوم “فرنام” را منطبق کرده بودند روی دف و با کناره، ساز میزدند، در صورتی که در سبک خانقاهنوازی – که اصیلترین سبک نواختن دف است- صدای پری از آن به گوش میرسد”.
اینها همه تصمیم او را برای یافتن ریشههای اصیل نوازندگی دف، قوت میبخشد و او دست به کار تازهای میزند: “تصمیم گرفتم وقتم را در آموزش نوازندگی دف، روی همین سبک خانقاهنوازی متمرکز کنم چون معتقد بودم که این سبک، بن دارد، ریشه دارد و نهال آن سالها پیش کاشته شده و به ما رسیده و اگر درست آن را آبیاری کنیم میتوانیم اصالتش را برای نسلهای بعد محفوظ نگه داریم”.
در نهایت او در شهری که به گفته خودش دفنوازانی به شیوه دایرهنوازی داشت، دستبهکار آموزش دف به شیوه خانقاهی شد؛ شیوهای که او را هرچهبیشتر به شهر زادگاهش، سنندج و اصالت موسیقی آن خطه نزدیک میکرد. نتیجه چنین دیدگاهی به دو مقوله “آموزش” و “شیوههای نوازندگی ساز”، باعث شد که او در سال 75 گروه دفنوازی خود را با نام “مشتاق” تأسیس کند: “گذشت زمان باعث شد که گروه دفنوازی تشکیل بدهم؛ گروهی که تا آن زمان در ایران تشکیل نشده بود. “مشتاق”، اولین گروهی بود که در کشور اجرای دفنوازی داشت و این اجراها شاید بهنوعی همزمان بود با مرگ استاد کمالیان، یکی از استادان بزرگ موسیقی کشور که تمام ردیفهای موسیقی ما را سالها و سالها ضبط و نگهداری کرده بود.
شیوه خانقاهی
شاید نگاه کریمخاوری به مقوله آموزش دفنوازی، ریشه در خلقیات استاد مهدی کمالیان داشته باشد، چراکه میگوید: “در سالهای آشنایی با ایشان، من یاد گرفتم که آداب تدریس و نوازندگی چیست. همیشه میگفتند که من در هر سنی، طلبهام و همین موضوع یکی دیگر از دستاوردهای آشنایی با ایشان برای من بود چراکه متوجه شدم راز انجام یک کار گروهی منسجم در حوزه موسیقی این است که آموختن به سن ربطی ندارد”.
در روزهای بیماری کمالیان، مهرداد کریمخاوری با اوست و بعد از درگذشت این مرد بزرگ، او تصمیم میگیرد سه شب اجرا به یاد استاد خود برگزار کند و این شاید یکی از اولین اجراهای رسمی گروه “مشتاق” است: “استقبال از اجرا به حدی بود که زمان کنسرت، سه شب دیگر هم تمدید شد و من همانطور که از استاد کمالیان آموخته بودم که باید زکات علم را پرداخت، درآمد حاصل از دو شب این اجراها را به کودکان سرطانی دادم، رسمی که بعدها هم در اجراهای گروه مشتاق، پابرجا ماند”.
مشتاق، اولین گروه دفنوازی بود
با مشهورشدن گروه و معرفی سبک اجراهای مشتاق به عموم مردم، استقبال از کنسرتهای بعدی آنها بیشتر و بیشتر میشود: “مشتاق اولین گروه در نوع خودش بود و بههمینخاطر مخاطب دوست داشت به کنسرت بیاید و ببیند یک اجرای دفنوازی گروهی چه معنیای دارد. بههمینخاطر گروه ما که هر سال دو اجرا برگزار میکرد، همیشه با تمدید اجراها در هر نوبت مواجه میشد. خاطرم هست در سالن ارسباران مجبور شدیم، بیش از 500 نفر را در یک سالن 290نفره جا دهیم و این نشانهای بود از اینکه مردم صدای دف را بهتنهایی دوست داشتند”.
همزمان با این اتفاقها، علاقهمندانی درخواست عضویت در گروه مشتاق را مطرح میکنند، جوانهایی که به گفته کریمخاوری با یک سؤال مهم نزد او میآمدند: “سؤالشان این بود که یا ما داریم غلط دف مینوازیم یا این گروه، نوازندگی دف را بلد نیست و اگر اینها اشتباه میکنند چرا ما نمیتوانیم همانطور بنوازیم؟”
او ادامه میدهد: “راستش جواب این سؤالها را فقط در همان حال و هوای تمرینات گروه خواهید فهمید اما اگر بخواهم اینجا آن جواب را در قالب کلمه بیاورم باید بگویم که ویژگی اصلی کار ما تمرکز روی مفهوم اصالت بود، اصالتسازی به نام دف و اصالت شیوه نوازندگی آن. من فکر میکنم در دنیای امروز، اصالت یک مفهوم بنیادین برای تولید آرامش است و شما اگر قرار باشد این مفهوم را درک کنید، میتوانید با مقایسه یک خانه گلی در روستا و یک آسمانخراش بتونی در شهر این کار را انجام دهید. در شرایطی که آدمها از این هیاهوی مدرنیته فراریاند و دنبال جایی برای آرامش میگردند، اصالت به روی آنها آغوش باز میکند”.
با این حساب آیا میتوان مهرداد کریمخاوری را یکی از متعصبان موسیقی سنتی دانست که هنوز به فکر تلفیق ساز دف با سازهای مدرنتر و حتی غربی نیست؟ او پاسخ این سؤال را با توجه به شیوه آموزش خودش میدهد: “من از پنجسالگی نوازندگی سازهای کوبهای را شروع کردم. پدرم اولین خواننده رادیو کردستان ایران بود و موقعی که علاقه من را به موسیقی فهمید، دورم را پر کرد از سازهای کوبهای آن زمان. تا همین حالا جز یکماهی که شاگردی استاد خسرو ژیان را در تنبک کردهام، همهچیز را به صورت خودآموخته فراگرفتهام”.
لطفی، مخالفان و موافقانش
برای درک این شرایط باید نگاهی به زادگاه رهبر گروه مشتاق داشته باشیم؛ سنندج؛ شهری که در هر کوچه و خیابان آن خانقاهی تاریخی قرار دارد و موسیقی جزء لاینفک این فضاهای مذهبی به شمار میرود. مهرداد کریمخاوری اولین آشنایی و علاقه خود را به موسیقی در همین خانقاهها پیدا میکند و از همین مسیر با چشم، نوازندهها را میبیند و با گوش، صدای ساز آنها را به خاطر میسپرد؛ نوعی آموختن سینه به سینه غیرمستقیم و شاید به همین خاطر است که اکنون میگوید، نوآوری را فقط در حیطه مشخص خودش میشناسد: “درآوردن صدای تیمپو از ساز دف، نامش نوآوری نیست، سوراخکردن تنبک و ایجاد یک ساز جدید، نامش نوآوری نیست، نوآوری وقتی معنادار است که به دل مخاطب بنشیند و تفکری پشت آن باشد. امروز هستند خوانندگان و آهنگسازانی که به سمت موسیقی پاپ رفتهاند، کسی قرار نیست از آنها ایراد بگیرد، به این شرط که بپذیرند این حرکتشان بهنفع نوآوری و تنوع در موسیقی نیست چراکه نوآوری وقتی معنا دارد که شما از محتوای آنچه پیشرویتان است، برای تولید یک فرم تازه استفاده کنید، نه با افزودن سازهای جدید یا رفتن به سمت سبکهای دیگر”.
این نوع نگاه به موسیقی در تاریخ معاصر موسیقی ما چندان غریبه نیست؛ استاد محمدرضا لطفی هم مدافع چنین نگاهی به مسئله نوآوری بود و عجیب نیست که مهرداد کریمخاوری هم بهواسطه آشنایی و همکاری 9سالهاش با او، حافظ چنین دیدگاهی باشد: “مسئلهای در آموزش موسیقی هست به اسم رابطه استاد و شاگردی. این رابطه شکلدهنده نسل بعد موسیقی است. حالا سؤالی که مطرح میشود این است که آیا شاگردی که شکلگرفته و آموزشیافته استادی است، میتواند استادش را نقد کند؟ آیا این میزان درک و بینش را پیدا کرده که بتواند استادش را نقد کند؟ خیلیها با افتخار سینهشان را جلو میگیرند که ما شاگرد لطفی هستیم. اگر این شاگردب ودن افتخار است -که هست- چرا خود را در جایگاه منتقد لطفی قرار میدهند؟ اگر من بهعنوان استاد موسیقی ضعفی داشته باشم، آن ضعف در شاگردم نیز دیده میشود، پس او نمیتواند پیش از آنکه خودش را نقد کند، من را نقد کند”.
تکلمه حرف کریمخاوری این است: “هر شخصیتی داشته باشم، با سازم روی شاگردانم تأثیر میگذارم. ویژگیهای من قطره قطره، نت به نت در پوست آنها فرو میرود و اثر خواهد گذاشت. برخلاف دیگران، شخصیتی که من از لطفی میشناسم، یک شخصیت نقدپذیر بود؛ اگر نقد درستی به طرفش میآمد. در شرایط فعلی موسیقی کشور که هرکس ساز خودش را میزند، شنیدن یک نقد واقعی واقعا کار سختی شده است”.
آموزش موسیقی و اضطراب اهالی موسیقی
“لطفی فردی بود که دیگر هیچکس مثل ایشان نخواهد آمد. بگذارید اینطور بگویم که بعد از ایشان موسیقی هم به شکلی برای من تمام شد. بنابراین سخت است که درباره جایگاه و شخصیت لطفی حرف بزنم؛ 9 سال با او ارتباط داشتم و چکیده این زمان دراز این است که فعالیتهای لطفی تا همیشه در حوزه موسیقی کشور ماندگار خواهد شد. میگویند در موسیقی هر صد سال یک چهره بزرگ ظهور میکند اما من بعید میدانم که پس از گذشت زمانی بیشتر از این، کسی بیاید و جای لطفی را بگیرد”.
از همین دریچه، درک اضطراب او از وضعیت موسیقی کشور نیز محترم است: “مرگ لطفی باعث شد کشتی موسیقی ایران، سکاندار خود را از دست بدهد. حالا هرکسی ساز خودش را میزند و همه مصداق همان شعر شدهاند که چو تختهپاره بر موج رها رها… اگرچه امروز استادان موسیقی محترمی هستند و حیاتشان برای موسیقی ما واقعا مهم است اما مرگ استاد لطفی ضربهای به بدنه موسیقی کشور وارد کرد که خیلیها را مانند من نگران آینده موسیقی کرده است”.
او حالا دارد نسل هفتم شاگردانش را در گروه “مشتاق” تربیت میکند. احتمالا کنسرتی که قرار است اول مهر ماه به اجرا بگذارد، چکیدهای از فعالیتهای آموزشی او در فاصله این سالهای پرفراز و نشیب است: “هدف اصلی ما در مشتاق، تمرکز روی ساز دف بود، سازی که هرکس میتواند ظاهر و باطنش را ببیند و به اعتقاد من ساز بسیار مقدسی است. “مشتاق” هم در آغاز راه یک گروه هفت، هشت نفره بود و حتی به بیش از صد نوازنده دف هم رسید و این اقبال بلندی است که خداوند به من داده تا این اصالت را به نسلهای بعد معرفی کنم”.
منبع:هنرآنلاین