امروز صبح همینطوری از بیکاری ذوقم گرفت کتابخانه ی شخصی ام را مرتب کنم. جایی در کِشوی نوارکاست های قدیمی، در میان انبوه نوارهای رنگارنگ، نواری خاطره انگیز پیدا کردم از ترانه های جعفر دادیان، خواننده ی قدیمی مازندرانی. برچسب زردرنگِ روی نوار چه حرف ها که با من می زد و نمی زد؛ استریو سنگام بابل، خیابان یوسف پور، تلفن ۳۳۱۵.
بی اختیار یاد کودکی هایم افتادم، وقتی برادرانِ بزرگترم در هنرستان نوشیروانی بابل درس می خواندند و در گِلِ محله، کنارِ بابلرود، مستأجر یک خانواده ی محترم و اصیلِ بابلی بودند؛ خانواده ی عاقب. ما خودمان ساکنِ روستای کاشی محله در منطقه ی دابوی آمل بودیم، در مسیر جاده ی آمل به بابل. کافی بود پای پیاده بیاییم سر جاده و سوار یک مینی بوس یا اتوبوسِ بین شهری شویم و خود را به یکی از این دو شهر برسانیم.
آن سال های پیش از انقلاب، ما بیشتر به سمت بابل گرایش داشتیم. گاه به محله ی موزیرج در طرف دیگر بابلرودِ پرآب و آرام، به منزل دخترعموی پدرم، خانواده ی کریمی، می رفتیم و از همان طرف، کنار بابلرود، با پنج ریال، کمتر و بیشتر، سوار لاکمه (قایق) می شدیم و به گِلِ محله در طرف دیگر رود می رسیدیم.
برادرانم مستأجر خانواده ی عاقب که نه، عضوی از این خانواده بودند. مادر مهربانِ این خانواده مثل تخم چشم هایش از آنها مراقبت می کرد، درست مثل بچه های خودش. برادرانم، چون رفت و آمد به ده در آن وقت ها ساده و کم هزینه نبود، فقط پایان هفته به ما سر می زدند. من که هنوز مدرسه رو نبودم، آن سالِ آخر حضورشان در آنجا یعنی سال پنجاه و شش، گاه مهمان منزل آنها می شدم و در کوچه های تنگِ گِلِ محله بازی می کردم و ذره ذره با اسباب و آدابِ زندگی شهری آشنا می شدم.
وای یک نوار، یک یادگار قدیمی، آدمی را به چه دنیاهایی می کشاند؟! برادرانم با اندک پولِ توجیبی، نوار و روزنامه و مجله می خریدند و می خواندند و می شنیدند و به امانِ خدا وا می نهادند. انقلاب که شد، خودشان خیلی از این محصولات فرهنگیِ طاغوتی را دور انداختند، غافل از آن که برادر کوچکِ شیطانشان تمام آنها را همچون اسباب بازی های کودکی در یک گوشه می چیند و مثل تخم چشم هایش از آنها مراقبت می کند، انگار برای روزی مثل امروز!
بعدها در سال ۱۳۶۲ یکی از برادرانم، حسین، که همان سال های پیش از انقلاب رفته بود خلبانی، به شهادت رسید. صدای بسیار زیبا و تأثیرگذاری داشت. هنوز یک ترانه از این نوارِ جعفر دادیان که او وقت و بی وقت زمزمه اش می کرد، گاه گاه در گوش من طنین می اندازد و برایم نوستالژی آن سال های رفته را تداعی می کند؛ آقاداش حسینم را می بینم که وقتِ رانندگی، روی فرمان پیکان دولوکسِ سبزرنگش ضرب گرفته و می خواند:
خَطّه ره بوینین چَنِّه درازه!
کنار خطّه مِه یار خوابِ نازه
بُورین و بیارین آبِ هرازه
مه دِلوَر بَخونه صبحِ نِمازه
خداحافظ ای یار مِن!
همون یار غمخوار مِن!
خداحافظ برادرم! خداحافظ سال های خوب کودکی! خداحافظ سال های مِهر! سال های مِهربانی! خداحافظ سال های رفته بر باد!
#داوود_کیاقاسمی
@DavoodKiaghasemi
“استریو سنگامِ بابل تقدیم می کند؛
جعفر دادیان، خواننده ی نسل جوان”
یادش به خیر…
جالب بود . تشکر اما ارتباط چندانی میان شعر و موسیقی نیافتم .
بسیار عالی بود .
من خیلی دنبال این کاست میگشتم. البته ما این کاستو قبلا داشتیم ولی متاسفانه از دست دادیم.
اکه امکانش هست اهنگاشو بارم بفرستید یا پست کنید ممنون میشم.
بنده ساکن آمل هستم.
ایمیل بنده:behrouz_mz@yahoo.com
میتونید دانلود کنید
باسلام ادب واقعا زیبا بوده ومنو بیاد سال 60 انداخته واقعا اونوقتها سختی های خاصی داشتیم اما لذت اونروزها دیگه پیدا نمیشه همه کمک یار هم بودند وتوصفاصمیمیت زندگی میکردند درد همو میفهمیدند خونهای کاه گلی قدیمی روستاها کرسی زغالی نون خونگی پدربزرگ مادربزرگ تو یک اتاق هم اشپزخونه بوده وهم اتاق خواب لذت صفا صمیمیت خاصی وجود داشت واقعا وقتی دوست بزرگوار ازقدیم صحبت کرد بنده منقلب شدم ماسال62تلویزیون قرعه کشی شده اسم ما افتاد 14اینچ توشیبا اولین فیلم لورل هاردی بوده خیلی خوشحال بودیم یاعلی مدد
عالی نوشتی. عالی . عالی. زیبا و دوست داشتنی. عاشق جعفر دادیانم. سیدرضا حسینی – سلطان آباد دابو – زنده باد دابو – روحش شاد جعفر دادیان- هر چی از جعفر دادیان داری آپلود کن. من با آهنگهای جعفر دادیان بزرگ شدم. چند تا کاست داشتم با همین رنگ خاطره انگیز زرد. یادش بخیر. روزگار کودکی یادش بخیر آفتابی در تمام عمر بود.
درود بر شما
جعفر دادیان؛ جادوگر عشق روزهای کودکی … عاشقم کرد و بربادم داد عشقی که نصیبم شد
یادش بخیرررررررررر …
دمت گرم
سلام،،من خیلی دنبال این اهنگ گشتم تا بالاخره اینجا پیدا کردم چی جوری میتونم این اهنگو دانلود کنم
سلاماهنگخداحافظدادیانازنظرمنزیباتریناهنگیکهتاحالاگوشکردموبسیارخاطرهدارممتاسفانهنمیدانمچطورالبومتهیهکنمخواهسنراهنماییکنید.کنیدحمزه
دیروز برای خرید سبزی برای خونه به بازار سبزی بابل در بازار امام حسین(ع)رفتم گفتن بازارسبزی فروشان رفته پشت پاساژ.منم رفتم اونجا.ماشینمو در گوشه خیابان پارک کردم گفتم حالا که وقت دارم بزار برم لب رودخانه بابل یه هوا عوض کنم و لذت ببرم
استریو سنگام بابل. حاج نقی همتیان. پدربزرگ مهربانم روحش شاد ویادش گرامی
بسیار عالی تشکر خاطراتم را زنده کرد
امروز با این اهنگ شاد گریستم
به یاد پدرم
دلم برای بابام تنگ شده ۷ سال که ما رو با تمام خاطرات تنها گذاشت
وقتی این اهنگ گوش میکردم چهره پدرم دیدم که لبخند زنان با جعفر رادیان زمزمه میکرد
روحشان شاد و یادشان گرامی