خروجی هوش زیرکانه روحانی در ایجاد توازن سیاسی به باور من (جدای از موفقیت بی نظیر او در عرصه دیپلماسی) بیشتر آنجا مشاهده شد که مسیر سیاسی انتخاب در درون ساختار را به سمتی هدایت کرد که نتیجه انتخابات پارلمانی عملا به نفعش، اگر چه نه به صورت کامل، تمام شد؛ بهویژه آنجا که نگذاشت موضوع انتخاب رئیس پارلمان به ابزاری در دست مخالفان حرفهایاش تبدیل شود.
به گزارش ایسنا، متین مسلم در «خبرآنلاین» مینویسد: ارزیابی تحولات داخلی ایران حداقل در ارتباط با احزاب سهل است و ممتنع. سهل است چون با هر اتفاق کلان سیاسی مانند انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس شورای اسلامی ،خطوط و جهت سیاسی و میزان تغییرات درونی گروهها را میتوان مورد ارزیابی قرار داد. ممتنع است، چون در هر گونه ارزیابی و تحلیل رفتار سیاسی گروهها، حتی بر پایه مفروضات به یکباره با پدیده و اتفاقی روبرو میشویم که در ایجابی یا سلبیترین حالت ممکن احتمال وقوع آن داده نمیشود. در این میان آنچه درک شرایط را قدری مشکل اما جذاب کرده این است که فارغ از گروهها، نوع تصمیمات و انتخابهای مردم الزاما تابع تصمیمات و گزینههای انتخابی احزاب نیست و گروهها عملا و در معادلهای معکوس، دنبالهرو مردم و گزینههای منتخبشان میشوند. انتخاب رئیسجمهور روحانی یا انتخابات پارلمانی برجستهترین و تازهترین نمونههای آن است.
درک چرایی و علت این موضوع میتواند گرهگشای بسیاری از تحولات باشد. نه به این دلیل که الزاما میتوان به درک بهتری از رابطه متقابل میان احزاب و مردم پی برد. چه آنکه در ساختار عمومی جامعه ایران ما با پدیده مدرنی به نام «کارکرد و تاثیر احزاب» که بتوانند افکار عمومی با هر گرایش و سلیقه سیاسی و اجتماعی را نمایندگی کند روبرو نیستیم. اهمیت اعتبار رفع این ابهام عمدتا به این علت است که بفهمیم چرا و به چه دلیل نوع گزینشها و تیکهای انتخابی مردم، نه از احزاب که از یک معادله پیچیده انفجاری درونی شکل گرفته و نمود پیدا میکند. نمودی که عملا جلوتر از گروهها تصمیم می گیرد و عمل میکند. به همین دلیل مشکل بتوان پذیرفت و البته به باور من مطلقا، که در مواردی مانند انتخابات ریاست جمهوری 1997 (1376) که منجر به شکلگیری فصل گفتمانی و جنبش موسوم به اصلاحات در ایران شد، این گزینه انتخابی احزاب و گروهها بود که به ریاست جمهوری برگزیده شد. به همین دلیل رئیسجمهور منتخب وقت حق داشت که خود را نتیجه خالص و مشروع انتخاب مردم بداند، یا در انتخابات مشابه 2013 (1392) که حسن روحانی را به قدرت رساند. او نیز صرفا نتیجه خالص و مشروع انتخاب و گزینش مردمی بود که تجلی آرمانهای در حال گذار و رفع مشکلات روبهفزونی خود را در روحانی دیدند و با اقبال و امیداری او را راهی کاخ ریاست جمهور ی کردند. گرچه رئیسجمهور روحانی در این کارزار دمکراتیک به سبک ایرانی از پشتیبانی، تاثیر و حمایت بینظیر و حیرتآور (از جنبه نفوذ اجتماعی) افرادی با قدرت سیاسی در لایه عمیق و نفوذ اجتماعی در سطوح بالا مانند اکبر هاشمی رفسنجای یا چهرههایی که در نزد افکار عمومی هرچند به صورت یک فرد، اما به مثابه یک گروه معتبر اجتماعی مرجع و بزرگ که محل رجوع عمومی هستند بهره بسیار زیادی برد (که این موضوعی کاملا مستقل و جداست)، اما به هر صورت روحانی و جسم سیاسی و سازمان بروکراتیک ساختاری تابع او و در نهایت انتخابش به عنوان تجلی اراده ملت، مرهون ائتلاف و اتحاد احزاب سیاسی و اجتماعی ولو حامی او نبود، بلکه به نظر میرسد آنها هستند که برای حضور در عرصه اجتماعی و کسب موقعیت سیاسی مانند آنچه که در انتخابات پارلمانی اوایل فوریه سال جاری مشاهده شد، خود را نزدیک یا نماینده گفتمانی اعلام کردند که در ادبیات سیاسی ایران به «اعتدال و تدبیر» مشهور شده است. راهکاری که بسیاری از آنها را راهی تهران برای تشکیل پارلمانی همراه و نه الزاما تابع دولت روحانی کرد. حسن روحانی در اولین واکنش به نتیجه انتخابات تاکید کرد “به دنبال پارلمانی تابع و تحت تاثیر دولت نیست”. یکی از نزدیکان او میگوید “حسن روحانی اعتقادی به پارلمان تسلیمی و نمایندگانی چشم به دهان رئیسجمهور دوخته ندارد. اما انتظار او پارلمانی منصف است که انتظار معقولی است“.
اما این همه ماجرا و یا بهتر است گفته شود پازل تکمیلی سیاست در ایران نیست. حسن روحانی به عنوان رئیسجمهوری که خود را آماده شروع ماراتن نفسگیر دور دوم ریاست جمهوری میکند و تمامی شواهد و قرائن برآمده از افکار عمومی جامعه هم نشان میدهد از اقبال نسبتا بالا و موفقیت خوبی در انتخابات برخوردار خواهد شد، در آنچه که میتوان آن را «ارزیابی او از کنش درونی عوامل قدرت اجرایی و سیاسی ایران» توصیف کرد، به این نکته وقوف یافته که باید میان نتیجه انتخاب به عنوان تسلیم شدن به اراده مردم و تداوم نتیجه انتخاب به مثابه موتور تولید قدرت در ساختار، توازنی استراتژیک برقرار کند. شبیه آنچه که از اکبر هاشمی رفسنجانی طی دو دوره ریاست جمهوریاش از سال 1989 تا 97 (1368تا 76) با زیرکی و هوش تمامعیار مشاهده شد.
خروجی هوش زیرکانه روحانی در ایجاد توازن سیاسی به باور من (جدای از موفقیت بی نظیر او در عرصه دیپلماسی) بیشتر آنجا مشاهده شد که مسیر سیاسی انتخاب در درون ساختار را به سمتی هدایت کرد که نتیجه انتخابات پارلمانی عملا به نفعش، اگر چه نه به صورت کامل، تمام شد؛ بهویژه آنجا که نگذاشت موضوع انتخاب رئیس پارلمان به ابزاری در دست مخالفان حرفهایاش تبدیل شود.
انتخاب شدن علی لاریجانی پرنفوذ، واقعبین و عملگرا به ریاست پارلمان هرچند پیروزی او و گرایش اعتدال در پارلمان بود، اما شکست اصلاحطلبان و نماینده آنها محمدرضا عارف نبود. فکر میکنم باید اصل این اتفاق را در یک کانسپت و بلوک عمومی قدرت فائقه مورد ارزیابی قرار داد. انتخاب لاریجانی تنها یک تصمیم بورکراتیک نبود بلکه شانس بزرگی است که در صورت عدم همراهی تداومی نیروهای موسوم به اصولگرایان معتدل، اعتدالگرایان مدرن و اصلاحطلبان سنتی میتوانست جبهه گسترده و متحد همراه حسن روحانی را پراکنده کند.
حال در چنین شرایطی وقوع برخی تحولات مربوط به کمیتههای فرعی تخصصی پارلمان چندان مهم نیستند؛ آنهم زمانی که لاریجانی با قدرت بیشتری در آنچه که مربوط به پارلمان میشود در کنار حسن روحانی حضور دارد. به همین دلیل فکر میکنم پارلمان کنونی در آیندهای نزدیک فرصتهای بهتر، همراه با حاشیه امن بیشتری که روحانی در سال انتخاباتی به آن نیاز دارد در اختیار او برای پیشبرد اهدافش قرار خواهد داد