حرف من این است که فیلمی است جدید و متفاوت و باب جدیدی در سینمای ایران باز شده است. واقعاً هرگز فیلمی همانند آن در سینمای ایران نداشتهایم. کسی اصلاً تا به حال سمتش نرفته. آن هم از طرف بخش خصوصی نه بخش دولتی. این اتفاق جدیدی است برای سینمای ما و شاید کسی باورش نمیشد که مسعود دهنمکی بخواهد چنین پروژهای را جلوی دوربین ببرد.
*به نظر میرسد که قرار است «رسوایی2» ادامهای باشد بر «رسوایی1»؛ اما در عمل دیدیم که این فیلم میتوانست کاملاً فیلم مستقلی باشد. انگار کاراکترهای شما که از آن فیلم به «رسوایی2» منتقل شدهاند، به نوعی اضافی هستند و کارکردی ندارند. به نظرت چرا چنین اتفاقی میافتد؟
قرار نبود که فضای کار مشابه همان «رسوایی1» باشد. آوردن آن دو کاراکتر به این معنا نبود که قرار است فیلم حال و هوایی همانند «رسوایی1» داشته باشد. نظرمان این بود که چون مخاطب این دو شخصیت را میشناسد و با آنها ارتباط برقرار کرده است، میتوان آنها را در دل قصهای دیگر قرار داد که کاملاً هم متفاوت از قصه قبلی است.
*اما شخصیتها در «رسوایی2» دیگر کارکردی ندارند؛ یعنی روی ما تأثیر خاصی نمیگذارند و جذبمان نمیکنند.
بله، داستان دیگری در کار است؛ اما داستانی بر اساس همان دو آدم؛ یعنی همان شخصیتها در بستری جدید قرار گرفتهاند. نمونه هایش را در سینمای جهان هم داشتهایم. مثل فیلمهای بود اسپنسر و ترنس هیل که آدمهایی ثابت بودند در فیلمهای مستقل.
*حرف من این است که آن قصه دیگر آن قدر مهم است و ظرفیت دارد که قصه اول را که همان «رسوایی1» بوده محو میکند و به این فکر میافتیم که اصلا چرا تو باید دوباره باشی و آن آدمهای دیگر هم باشند؟
فکر میکنم شخصیتهای ما کمک زیادی میکنند به فیلم. مثلا در مورد نقش اکبر عبدی شما از قبل این ذهنیت را داری که این شخصیت روحانی میتواند این جا چنین حرفی بزند. آدمی را هم که کنار اوست میشناسید. متوجه میَشوید این تنها آدمی است که حرفهای این عارف را باور کرده و به او اطمینان دارد. چون قبلا در «رسوایی1» شاهد بودهایم که این دو اتفاق مشابهی را با هم تجربه کردهاند و به این ترتیب داستان فیلم خیلی زود شروع میشود.
*اما در «رسوایی 1» تو نقشی را بازی میکردی که در حقیقت مخالف شخصیت اصلی بود و این مخالف خوانی تو داستان فیلم را پیش میبرد و باورپذیر هم بود؛ اما این جا تو کمکی به پیشبرد داستان نمیکنی. داستان به یک شهر و یک روحانی ربط دارد و به جاهای دیگری میرود.
بله، اما داستان به باورهای ما هم ربط دارد. شخصیتی که در حقیقت دچار تضاد بوده با این روحانی، حالا در کنارش قرار گرفته و این همنشینی،حرفهای روحانی را تثبیت میکند و زودتر به شما خبر میدهد که ماجرا جدی است و تماشاگر زودتر باور میکند که باید وقوع حادثه را جدیتر بگیرد. چون این حرف را از زبان کسی میشنود که قبلاً با روحانی مخالف بوده و حالا با او موافق شده است و باورپذیری کار را بیشتر میکند و به نظر من بسیار باورپذیر است.
*به نظر میرسد دهنمکی با این فیلم تغییر کرده و فضای جدیدی را تجربه میکند. حالا این را که موفق هست یا نیست، باید منتقدین در موردش نظر بدهند؛ اما این فیلم دارد دهنمکی را وارد دنیای جدیدی میکند. تو که طی این مدت همراهش بودهای آیا حس میکنی که ده نمکی واقعاً در فیلم بعدیاش از آن سینمای طنز و خیلی مردمیاش دور میشود؟
این هم فیلم مردمی است به نظر من.
*یعنی به نظرت این فیلم هم مثل فیلم «رسوایی1» میفروشد؟
بله، به نظر من میفروشد. چون هم کار آقای دهنمکی است و هم موقعیت متفاوتی را در سینمای ما عرضه میکند.
*حق باتوست. این موقعیت را در سینمای ایران نداشتهایم؛ اما فیلم دو پاره است. یک پارهاش همان بخش متفاوت کار است و پاره دیگرش که برآمده از «رسوایی1» است، تأثیر میگذارد روی بخش دوم: یعنی داستان عارفی که میخواهد پیش بینی کند.
ببینید، بگذارید من نکتهای را متذکر شوم. یکی از موفقیتهای فیلم «اخراجیها 1» در این بود که برای ساختن شخصیتها از کلیشهها استفاده کردیم؛ یعنی تماشاچی در اولین برخورد با شخصیتها خیلی سریع درمییافت که اینها چه کسانی هستند و همین باعث شد که فیلم به قول معروف خیلی زود شروع شود. حتی در انتخاب بازیگرها هم این دقتها صورت گرفت. مثلاً شخصیتی که سیدجواد هاشمی بازی میکند در اولین برخورد پیداست که یک رزمنده است و تکلیفش هم خیلی زود روشن میشود. مثلاً امین حیایی همین حالت را دارد.
*اما آن فیلم یک داستان سر راست، قابل تعریف و تجاری داشت با شخصیتهایی که همهشان جاافتاده از کار در آمده بودند با قصهای که سر راست جلو میرفت و پایان و سرانجام مشخصی داشت و تکلیف آدمها هم مشخص میشد. فیلم سر و شکلداری بود. «رسوایی 2» این گونه نیست.
یعنی شما از فیلم «رسوایی 2» خوشتان نیامد؟
*به نظر من فیلم تازهای در کارنامه مسعود دهنمکی است؛ اما فیلم یکدستی نیست.
من میگویم فیلم تازهای در کل سینمای ایران است.
*تازه است ولی یکدست نیست، دو پارگی و دوگانگی دارد.
حرف من این است که فیلمی است جدید و متفاوت و باب جدیدی در سینمای ایران باز شده است. واقعاً هرگز فیلمی همانند آن در سینمای ایران نداشتهایم. کسی اصلاً تا به حال سمتش نرفته. آن هم از طرف بخش خصوصی نه بخش دولتی. این اتفاق جدیدی است برای سینمای ما و شاید کسی باورش نمیشد که مسعود دهنمکی بخواهد چنین پروژهای را جلوی دوربین ببرد.
*باز هم با دهنمکی کار خواهی کرد؟
من همه زندگی سینماییام تجربه است. هر چه میگذرد و هر کاری که میکنم بر تجربهام افزوده میشود و برای آدمها جناح بندی ندارم. وقتی داستانی را بخوانم و خوشم بیاید کار میکنم و برایم فرقی ندارد که داریوش مهرجویی باشد یا مسعود دهنمکی.