طلاق سالم، طلاق سرطانی
فرض کنید امروز روز طلاق شما است.
روایت اول: با احساس ناکامی از محضر بیرون می آیید. شاید چند روزی مرخصی گرفته باشید و بخواهید مدتی در خانه تنها بمانید. شاید هم یک راست به سر کارتان بروید. در هر دو حالت تا مدت ها کیفتان کوک نیست. خیلی وقت ها به یاد همسر سابقتان می افتید و آن چنان عصبانی می شوید و به فکر تلافی کردن می افتید که البته در حد یک فکر هم باقی می ماند. چند وقتی با این حالتان می سازید تا این که کم کم دوباره به زندگی بر می گردید.
روایت دوم: با احساس ناکامی از محضر بیرون می آیید. شاید چند روزی مرخصی گرفته باشید و بخواهید مدتی در خانه تنها بمانید. شاید هم یک راست به سر کارتان بروید. در هر دو حالت تا مدت ها کیفتان کوک نیست. خیلی وقت ها به یاد همسر سابقتان می افتید و آن چنان عصبانی می شوید و به فکر تلافی کردن می افتید. بالاخره تصمیم می گیرد به هر قیمتی شده انتقامتان را از او بگیرید و با اراده ای خستگی ناپذیر دست به کار می شوید.
تفاوت طلاق سالم با طلاق سرطانی، تفاوت بین این دو روایت است. همان طور که متوجه شدید تا نیمه های هر دو روایت مسیر تقریبا یکسان بود. در هر دو شما ناراحت بودید، رنج می کشیدید و عصبانی بودید. مسیر طلاق سالم (یعنی روایت اول) از جایی از مسیر طلاق سرطانی (یعنی روایت دوم) جدا شد که به طور ناخودآگاه به حس انتقام جویی تان اجازه دادید که مهار زندگی شما را به دست بگیرد.
آیا این طلاق درمان دارد؟
واقعیت این است که وقتی خشم و انتقام جویی غالب می شود، دیگر چشم و گوش آدم درست کار نمی کنند. منظور این که کسی که طلاقش سرطانی شده سخت درمان می شود، شاید هم اصلا نشود برایش کاری کرد چون در شرایطی نیست که بیمارگونه بودن رفتارهایش را بپذیرد چه برسد به این که بخواهد درمان با بپذیرد (به نظر من از این منظر وضع کسانی که طلاقشان سرطانی شده از وضع کسانی که سلول های بدنشان سرطانی شده بدتر است. این طور نیست؟). بنابراین بهترین راه این است که با مقابله با حس انتقام جویی در این دوران، از سرطانی شدن طلاق پیشگیری کنیم.
با این شیوه ها با حس انتقام جویی تان مقابله کنید.
1- رنج را بپذیرید
اینکه به چه دلیلی طلاق گرفتید و یا چه قدر راضی به این کار بودید ممکن است میزان رنج شما را تحت تاثیر قرار بدهد اما اصل آن را نه. رنج کشیدن سخت است اما نشانه بدبختی نیست! اتفاقا برعکس، رنج نشانه ای است که از این که آسیبی به شما وارد شده و روان شما به خاطر قدرتی که دارد، مشغول تیمار کردن آن است. رنج راهنمای شما به سوی قدرت های نهفته ای است که دارید و باید به آن توجه کنید. حس انتقام جویی هم مثل خشم، تنهایی و افسردگی بخشی از فرآیند رنج پس از طلاق است. پس رنجتان را با تمام مخلتفاتش بپذیرید و به روزنه های امیدی که نشانتان می دهد توجه کنید.
2- با همسر سابقتان قطع رابطه کنید
تعجب نکنید، می دانم احتمالا از وقتی که طلاق گرفته اید نه همسر سابقتان را دیده اید و نه با او تلفنی حرف زده اید، شاید هم به خاطر بچه ها چند باری مجبور به این کار شده اید اما طوری نبوده که بشود اسمش را رابطه گذاشت. اما واقعیت این است که تا وقتی از دست او عصبانی هستید و فکر انتقام در سرتان دور دور می زند، ذهن و قلب شما با او رابطه دارد. باید این رابطه هیجانی را قطع کنید. سه کار باید بکنید:
اول این که ریشه خشم، ترس است پس برای قطع رابطه با همسر سابقتان قبل ا زهر کاری باید ترس هایتان را شناسایی کنید و آن ها را رفع کنید. این ترس ها ناخودآگاه هستند و وقتی به سطح خودآگاهی می رسند تا حد زیادی قدرتشان را از دست می دهند. ببینید چه چیز طلاق، شما را بیشتر ترسانده است؟ تنهایی؟ حس بازنده بودن؟ بی پولی؟ آینده مبهم؟ فهرستی از این ترس ها تهیه کنید. راه های مختلفی را که برای رفع آن ها سراغ دارید را هم بنویسید. حالا وقت سبک سنگین کردن است. بهترین راه ها را انتخاب کنید و طی یک برنامه منظم آن ها را عملی کنید.
حالا نوبت خشم است. برای کنار آمدن با خشمتان هم انجام این کارها مفید است: از چیزهایی که هنوز شما را عصبانی می کنند، فهرستی تهیه کنید. سپس درباره هر کدام از آن ها مفصل بنویسید. بعد از نوشتن یک بار با صدای بلند آن را برای خودتان بخوانید تا هم آگاهی بیشتری نسبت به احساساتتان پیدا کنید و هم از بار عاطفی آن ها کاسته شود.
با خودتان دلسوزی نکنید. وقتی به این جا رسیدید از دلایلی بنویسید که باعث عصبانیت شما از همسر سابقتان نگیرید، مهم ترین کار آن است که دلایلی را پیدا کنید که باعث شده شما خودتان، خودتان را عصبانی کنید. این دلایل را بشناسید و بدون خود سرزنشگری آن ها را همراه خودتان نگه دارید.
بعد از این باید فکری هم برای راه های مدیریت خشم تان بکنید. از وقتی که طلاق گرفته اید چند بار به خودتان گفته اید که «همسر سابقم زندگی من رو نباود کرد، حق من این زندگی نبود و…؟». این صدای منتقد درونی که شما را به بازی کردن نقش قربانی تحریک می کند، یکی از راه های مدریت خشم ناشی از شکست در روابط است که همه ما کم و بیش در چنین موقعیت هایی از آن استفاده می کنیم… یک روش ناخودآگاه است که با کمک آن ما خشم خود را انکار کرده و آن را فرافکنی می کنیم و به این ترتیب از خشم و در نتیجه احساس اضطرابمان می کاهیم. از آن جا که این آرامش موقتی است و دوباره برای یک مسئله دیگر مجبورید همین روند را تکرار کنید رویش حساب نکنید.
به جای بازی کردن نقش قربانی مسئولیت ازدواج قلبی تان را بپذیرید، این که همسر سابقتان و دنیا چگونه «باید» با شما رفتار می کردند را به چالش بکشید و با توجه به این نکته مهم که قربانی کسی است که خودش اجازه آزار و آسیب را به دیگری می دهد صدای منتقد درونی تان را به تله بیاندازید.
3- روی قیمت خودتان حساب کنید
همسر سابق شما حتی اگر پرایرادترین آدم روی زمین هم بوده باشد باز هم انتخاب خود شما بوده است. شما بخشی از سرمایه گرانمایه عمرتان را با او گذرانده اید. پس با انتقام گرفتن، خودتان را زیر سوال نبرد.
4- بعد از انتقام چی؟
فرض کنید انتقام هم گرفتید، آیا مطمئنید که او دستش خواهد آمد که شما چه رنجی کشیده اید؟ آیا حال شما را می فهمد؟ آیا عذرخواهی می کند؟ آیا واقعا دلتان خنک خواهد شد؟ مطمئن باشید که هیچ یک از این اتفاق ها نخواهد افتاد. نگاه او به دنیا با شما فرق دارد و اگر رنج شما برای او معنای رنج داشت که کارتان به طلاق نمی کشید.
5- هدف گذاری کنید
به آینده خوش بین باشید و برای ساختن دوباره آینده تان برنامه ریزی کنید.
6- حمایت کننده پیدا کنید
کسانی را پیدا کنید که قابل اعتماد باشند و علم و تجربه کافی داشته باشند. یکی از بهترین کارها عضو شدن در گروه هایی است که افرادی مثل خودتان در آن شرکت دارند.
* کارشناس ارشد روان شناسی