امشب دیگر میتوانید سر راحت زمین بگذارید و میتوانید با خیال آسوده نشستن پشت یکی از صندلیهای “بهارستان” را تجسم کنید.
امشب غلیان هیجان چندین ماهه در جانتان آرام میگیرد و میتوانید تجسم واقعی از رویای رسیدن به بهارستان، “خانه امید یک ملت” را داشته باشید.
کم کم باید فکر اثاثکشی باشید و وسایل را جمع و جور کنید و چمدانها را ببندید و از شهر و دیارتان بروید سمت بهارستان.
اما، مبادا بروید و هوای “بهارستان” هوای پاییزی مردمان شهر و دیارتان را از یادتان ببرد. مبادا بروید و رایهایی را که با هزاران امید به شما داده شده و صاحبان آنها و دردها و مشکلاتشان را از یاد ببرید.
نکند یک وقتی شیرینی پیروزی، تلخی روزگار جوانهایی که سالهاست بیکاری تنها کارشان شده را از یادتان ببرد.
مبادا راحتی صندلیهای بهارستان سختی کار کارگری که پای کوره در آتش میدمد و هر روز صورتش را در هرم گرمای آتش، سرخ نگه میدارد یا رنج آن کارگری که برای یک لقمه حلال هر روز تیشه به ریشه کوه میزند، را از یاد ببرد.
تلخی یاد مردان و زنانی که چرخ زندگیشان تنها با یارانه ماهی 45 هزار و 500 تومان میچرخد، مبادا لابلای شیرینی تبریکهایی که از هر طرف روانهتان میشود فراموش کنید.
اصلا حافظه است دیگر، شاید همین که از اینجا رفتید یاریتان نکند و از یادتان برود که از کجا و با رای چه افرادی بالا رفتید و فراموشتان شود صندلی بهارستان را با رای چه کسانی گرفتید.
برای همین حالا که هنوز راهی نشدهاید و تا هنوز تنتان از وعدههایی که دادهاید داغ است، چمدانی بردارید و تمام آنچه که باید در یاد و حافظهتان بماند را درونش بگذارید.
لیست بگیرید از تمام وعدههایی که دادید و مردم دیارتان تنها به عشق برآورده شدن آنها رایشان را به شما دادند و شما را وکیل خود در مجلس کردند.
عکس کارگری که در دل معدن رنگ چهرهاش مثل روزگارش تیره شده را هم یادتان نرود با خود بردارید یا عکس آن کارگرهایی که همهشان بقچه به دست کنار خیابان به امید پیدا کردن کار صبحشان را شب میکنند.
از همه مهمتر کارت واریزی “یارانه” را هم که میدانم دارید بردارید و در چمدان بگذارید و هربار که نگاهش کردید یاد کسانی بیفتید که تنها امید زندگیشان همین یک کارت است.
یادتان نرود در چمدانتان عکسی از همه جوانهایی که با اشتیاق کلاههایشان را در جشن فارغ التحصیلی دانشگاه بالا میاندازند هم بگذارید تا یادتان بماند که همه اینها فردا روزی کار میخواهند.
عکسی هم از مسکنهای “مهر” بگیرید و با خود ببرید که همین جور بلاتکلیف ماندهاند و یادتان نرود که خیلی از مردمان شهر و دیارتان هنوز در حسرت داشتن یک سقفاند.
یادتان نرود عکسی از کارگاهها و کارخانههایی که درشان تار عنکبوت بسته را هم با خود ببرید تا یادتان بماند باید فکری برای راه انداختن چرخ تولید این مملکت کنید.
دلخراش است، اما عکسی هم از صحنههای تصادف بردارید تا بعدها کنار هم چارهاندیشی کنید برای مرگ سالانه 17 هزار ایرانی بیگناه!
راستی عکس شهدا را مبادا فراموش کنید که همراه ببرید، همانها که امروزتان را مرهون از جان گذشتگی دیروزشان هستید و باید همیشه یادشان در یادتان بماند و پا روی آرمانهایشان نگذارید.
همه اینها را که برداشتید در چمدانی بگذارید و با خود به “بهارستان” ببرید و هر بار قبل از حضورتان در جلسات، درش را باز کنید و محتویاتش را دوباره و دوباره مرور کنید، چون حافظه است دیگر بعضی وقتها یاری نمیکند.
راستی، این “چمدان” را یادتان نرود با خود ببرید!
نوشتار از: محبوبه علی آقایی، خبرنگار ایسنا منطقه کرمانشاه