بیوگرافی مختصر از خودتان؟
امیر کاظمی هستم. متولد سال 1369 در تهران و در سال 1391 ازدواج کردم.
بچه آرامی بودین یا شیطون؟
شدیداً شیطون.
بهترین خاطره از دوران کودکیتون؟
همیشه مشغول اذیت کردن مردم بودم، امیدوارم من را ببخشند.
شما مدتی خبرنگار بودین، چرا دیگه این حرفه را ادامه ندادین؟
در سنین 10 تا 14 سالگی کارهای ژورنالیستی خیلی برایم جذاب بود، اما بعدها جذابیتش را از دست داد.
خط قرمز امیر کاظمی؟
صدای بلند، شلوغی و فضولی.
فعالیت در تئاتر را دوست دارید یا تلویزیون؟
برایم فرقی ندارد، مهم ارائه کار خوب با آدمهایی که خوب فکر میکنند.
نوستالژی شما؟
محله کودکی و خونه بچگیهایم.
فعالیتی غیر از بازیگری دارید؟
آن قدر هنر بازیگری کامل و وقتگیر است که بیست و چهار ساعت زمان برایش کم است. در تعجبم کسانی که در بازیگری فعالیت میکنند در زمینههای دیگر مشغولاند.
چی شد که جرقه ورود به عرصهی هنر در ذهنتون زده شد؟
به نظرم جرقهای وجود ندارد، هنرمندان در هر عرصهای ذاتاً متولد میشوند و تنها نیاز به پرورش درست هنرشان است.
اولین قدم را در مسیر حرفهای بازیگری را چگونه برداشتید؟
در ایران مسیر تعریف شدهای برای ورود به بازیگری وجود ندارد، هر ساله شاهد فارغالتحصیلهای فراوان در رشتههای بازیگری و کارگردانی از دانشگاههای سراسر کشور هستیم. شاید فقط دو درصد از این جمعیت به صورت شانسی وارد سینما، تئاتر و تلویزیون میشوند. متأسفانه من هم از این قاعده مستثنی نبودم.
اهل سفر هستید؟
شدیداً.
موسیقی گوش میکنید؟
خیلی.
برای بازی در سینما پیشنهاد دارید؟
بله. هر سال 7-6 فیلمنامه سینمایی میخوانم، اما وقتی که صرف خواندن فیلمنامهها کردم پشیمان میشوم.
آشپز خوبی هستید؟
عاشقانه آشپزی میکنم. یکی از لذت بخشترین کارهای روزانهام آشپزی است.
رویای کودکی شما؟
دیدن زنده یاد خسرو شکیبایی.
شما مدتی مجری بودید، اجرا را از چه زمانی آغاز کردید؟
از سال 89 برنامهسازی و اجرا را شروع کردم که در نهایت به ساخت و اجرای برنامههای «مثبت من» و «سپید پررنگ» ختم شد.
اجرا را دوست دارید یا بازیگری؟
یکی از شکنجههای زندگیام اجراست.
در شبکههای اجتماعی حضور دارید؟
بله فقط اینستاگرام. آن را هم به زودی میبندم.
بدترین شایعهای که دربارهی خودتون شنیدهاید؟
از همسرم جدا شدهام.
یک خاطره از روزهای اول بازیگری؟
در سریال «همه بچههای من» به کارگردانی مرضیه برومند یک روز تصمیم گرفتم هیچ دیالوگی نگم. در شرایطی که در آن قسمت از سریال فقط دو بازیگر داشت من و مهرانه مهین ترابی، آن روز کار به خاطر تصمیم من تعطیل شد و خانم مرضیه برومند من را تنبیه و دعوا کرد.
سخن پایانی؟
آرزوی تفکر و صلح به دور از تعصب برای همه.