ملی پوش سابق تیم پرسپولیس در اعتراض به بی توجهی مسئولین دست به یک اقدام عجیب زد.

 منوچهر شفقتیان ملی پوش تیم پرسپولیس در دهه شصت که این روزها از بیماری عصبی رنج می برد در اعتراض به بی توجهی مسئولین لبهای خود را دوخت، اعتصاب غذا کرد و اعلام کرد که آماده مرگ است!

وی در نامه ای در این مورد اظهار کرده است:

بیمارستان نمی‌روم. می‌خواهم بمیرم. در منزل مادرم اعتصاب غذا کرده‌ام. کسی مرا در صف اهدای خیرین ندید که با گدایی، آذوقه برای خانواده‌ام بردم. به خاطر همه پیشکسوتانی که سفره‌شان فقط از فقر باز و بسته می‌شود، لب‌های خود را دوختم تا شاید با مرگ من، مسئولان به خودشان بیایند. کسی قرص‌های اعصاب مرا نخورد تا بفهمد چرا شفقتیان این شکلی شده. کسی سر سفره من ننشست تا ببیند کاسه‌ای از خون توی سفره گذاشتم.

حال باید دید واکنش مسئولین ورزش کشور در قبال این کار چه خواهد بود؟ شفقیان که چندین بار درخواست شغلی برای فعالیت در فوتبال کشور داشته ولی با بی توجهی مسئولین مواجه شده است اینک با این اقدام خود اعتراضش را علنی کرده است.

لازم به ذکر است که منوچهر شفقتيان 4 دوره رده ملي و 6 قهرماني همراه با پرسپوليس را در کارنامه بازيگري خود دارد و با وجود داشتن مدرک A مربيگري آسيا به دور از فوتبال مانده است.

متن کامل دو نامه ای که این پیشکسوت در حالي كه با نخ و سوزن لب و دهان خود را دوخته بود به دفتر روزنامه خبرورزشی آمده و در اختیارشان گذاشت به شرح زیر می باشد:

در حمايت از پيشكسوتان و افتخارآفرينان فوتبال ايران كه توسط مافياي ورزش به انباري فوتبال سپرده شده‌اند و در اعتراض به سفره‌هاي پهن شده براي دلالان، واسطه‌ها، رشوه‌بگيرها و… لب‌هاي خود را با سوزن و نخ دوخته و در منزل مادري‌ام اعتصاب غذا كرده‌ام، اصلاً برايم مهم نيست باور كنيد يا باور نكنيد، دلم مي‌خواهد اولين كسي باشم كه در راه مبارزه با فساد در ورزش جان خود را تقديم مي‌كنم.

هركس من را ديد، راه رفتنم را مسخره كرد اما هيچ‌كس براي يك بار هم كه شده، كفش‌هاي من را نپوشيد تا بفهمد چرا شفقتيان اين‌گونه راه مي‌رود… هركس من را ديد، گفت طرف… ولي براي يك بار هم كه شده كسي قرص‌هاي اعصاب من را نخورد تا بفهمد چرا شفقتيان اين شكلي شده… هركس من را ديد، با خودش گفت اين بابا چرا آن‌قدر التماس مي‌كند و گريه مي‌كند اما براي يك بار هم كه شده، كسي سر سفره من ننشست تا ببيند كاسه‌اي از خون توي سفره گذاشتم و نان فرو مي‌كنم و به دهان مي‌گذارم… هركس من را ديد از خودش پرسيد اين چرا هميشه با نوه‌اش مي‌رود بيمارستان ولي فقط با عروسك برمي‌گردد و براي يك بار هم كه شده كسي نيامد بيمارستان كه ببيند بچه 5 ساله چطوري ورم كرده و شكمش آب آورده و نمي‌شود به خانه آوردش… هركس من را ديد گفت اين چرا گاهي اوقات مي‌رود مسجد محل و موقع برگشتن روغن و ماكاروني و رب و نخود و لوبيا دستش است اما كسي من را در صف اهداي خيرين نديد كه با گدايي آذوقه براي خانواده‌ام مي‌بردم… به خاطر همه پيشكسوتان كه مثل من هستند و سفره‌شان فقط از فقر باز و بسته مي‌شود، لب‌هاي خود را دوختم و اعتصاب غذا كردم تا شايد با مرگ من مسئولان به خودشان بيايند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *