به گزارش شبکه ایران ترانه علیدوستی بازیگر جوان سینمای ایران که با فیلم «من ترانه 15 سال دارم» وارد جریان حرفه ای بازیگری شد امسال با فیلمی با عنوان «پذیرایی ساده» ساخته مانی حقیقی به جشنواره می آید. علیدوستی در تازه ترین گفتگویش با اظهار گلایه از شایعاتی که پیرامون همسرش رواج یافته، از این مساله سخن گفته که اولین پشیمانی عمرش آن بوده که ساز زدن را کنار گذاشته است! بخشهایی از گفته های علیدوستی را به نقل از مجله «24» میخوانید:
«تردید» آن فیلمی که انتظارش را داشتم، نبود
«تردید» فیلمی بود که وقتی شرایطش را روی کاغذ محاسبه میکنید کسی نیست که بگوید چرا این فیلم را بازی کردی؛ دومین فیلم واروژ کریم مسیحی بعد از «پرده آخر»، اقتباسی امروزی از «هملت»، یک گروه خوب و بقیه چیزها اما «تردید» با تمام مشقتی که برد آن فیلمی که انتظارش را داشتم، نبود.
بی رودربایستی به صدرعاملی گفتم من نمی آیم!
نسخه ای از «زندگی با چشمان بسته» را که در ابتدا خواندم، نپذیرفتم، بی رودربایستی به آقای صدرعاملی گفتم شما خودتان چه فکر میکنید. گفت میدانم مشکلاتش را، گفتم خب من نمی آیم. سه چهار ماه بعد تلفن زدند و گفتند فیلمنامه بازنویسی شده با بدبینی فکر کردم مگر حالا چه تغییری میتواند اتفاق افتاده باشد. اما فیلمنامه جدید اصلا فیلمنامه دیگری بود و فقط طرح یک خطی فیلمنامه قبلی در آن مانده بود. خیلی بهتر شده بود و از چیزی که الان می بینید محکمتر بود اما در طول ساخت به آن اطمینان نکردیم و هر روز نظرمان را عوض کردیم و فیلم چندلحنه شد.
اولین پشیمانی ام این بود که سازم را کنار گذاشتم
اولین پشیمانی ام در زندگی این بود که سازم{کلارینت} را کنار گذاشتم. بازیگری و نوازندگی لحن نزدیک به همی دارند. تصور جمعی بر این است که هر دوی اینها کارهای اجرایی است و در آنها خلاقیت محدود است؛ یعنی در بازیگری تالیف وجود ندارد و تو مجری متن صاحب اثر هستی و در نوازندگی هم از روی نت میزنی ولی این جور نیست…نوازنده که مثل کیبورد نیست هر بار دکمه اش را بزنی یک صدا بدهد. آدمی که پشت اجرا هست تاثیر دارد. بازیگری هم برایم همین طوری است.
کسی دعوتنامه نفرستاده که شما بیایی بازیگر شوی
متاسفانه همکاران عزیزم در عرضه بازیگری قدر این کار را نمیدانند و بی نهایت غر میزنند. در حالی که کسی دعوتنامه نفرستاده که شما بیایی بازیگر شوی، خودت خواسته ای. به نظرم دلیل این غرزدن آن است که به غلط پذیرفته اند که هیچ کاره اند! تو وقتی میپذیری هیچ کاره ای منتظری گروه به تو پیشرفت بدهد. یکی به تو نقش خوب بدهد، یکی از تو بازی خوب بگیرد، یکی برایت پوستر خوب بزند، پس خودت چکاره ای؟!
شخصیتهایم قورباغه و ماهی بودند
پنجم دبستان یک دفترچه داشتم که تویش قصه مینوشتم. شخصیتهایم آن موقع البته قورباغه و ماهی بودند.
میگویند خاک بر سرت «ابله» را میگذاری کنار؟!
من «ابله» را تا آخر نخوانده ام،میدانم که گاهی هم بد است. دیده ام میگویند خاک بر سرت «ابله» را میگذاری کنار؟! بعضیها یک احترام تاریخی به آثار ماندگار میگذارند. لذت بردن من اما زیاد ربطی به خاطره جمعی ندارد. در حد شعورم است دیگر.
اسم همسرم را گذاشته اند تاجر ونیزی
برداشته اند تیتر زده اند ترانه زن یک تاجر مقیم انگلیس شد و الان هم لندن است. دوستانمان به شوخی سربه سر همسرم میگذارند و اسم همسرم را گذاشته اند تاجر ونیزی! من و همسرم همسن هستیم و او تا ماه پیش دانشجو بود و درسش تازه تمام شده!