هـراز نـو: با تيزهوشي مقام معظم رهبري و رصد هوشمندانه ديده‌بانان انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، توانستيم همزمان با تغيير سنگر امريكا در دوران پسابرجام، ما نيز در مقابل او تغيير سنگر بدهيم و اگر همچنان در ميدان برجام مشغول تراشيدن همديگر بوديم با تهديدات قوي‌تري مواجه مي‌شديم كه مقابله با آن قدري سخت‌تر مي‌شد.

نویسنده : دکتر عبدالله گنجی
با تيزهوشي مقام معظم رهبري و رصد هوشمندانه ديده‌بانان انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، توانستيم همزمان با تغيير سنگر امريكا در دوران پسابرجام، ما نيز در مقابل او تغيير سنگر بدهيم و اگر همچنان در ميدان برجام مشغول تراشيدن همديگر بوديم با تهديدات قوي‌تري مواجه مي‌شديم كه مقابله با آن قدري سخت‌تر مي‌شد. نفوذ به معناي جديد به عنوان يك «روش» از سوي امريكايي‌‌ها اتخاذ شد اما هدف غايي آنان همچنان از ثبات برخوردار است. علت ثبات در هدف غايي را بايد در ماهيت حقيقي و دستگاه معرفت‌شناسي انقلاب اسلامي جست‌وجو نمود. امريكايي‌ها بر اين باورند كه تا حاكميت اين ماهيت و آن دستگاه معرفتي در ايران وجود دارد نه قادر به تسلط خواهند بود و نه توان براندازي ساختاري را دارند. هدف غايي امريكا‌يي‌ها تا پايان 10‌ساله تعهدات برجام، براندازي ساختاري نيست بلكه پيمودن راه‌هايي است كه از نظام جمهوري اسلامي صرفاً «پسوند اسلامي» آن باقي بماند در آن صورت ديگر نيازي به براندازي ماهوي نيست، چرا كه با موجودي بي‌خاصيت و صرفاً حقوقي مواجهند كه هيچ تهديدي را متوجه منافع جهانخواران نمي‌كند. بنابراين تا پايان برجام به دنبال سه مسئله هستند كه از ترتيب توالي هم برخوردار مي‌باشند و هر كدام پيش‌نياز بعدي است. با مطالعه خروجي مؤسسات مطالعاتي ـ رسانه‌اي غرب در چند ماه پس از توافق وين و اظهارات مقامات امريكا در كنگره (كه با هدف اقناع نمايندگان جهت رأي مثبت به برجام صورت مي‌گرفت) و همچنين سخنراني‌هاي كارشناسان اطلاعاتي انگليس و امريكا در چند ماه گذشته مي‌توان اين سه هدف را احصا نمود:
1 ـ ايجاد ترديد در تصميمات كلان و راهبردي نظام در عرصه بين‌المللي و سياست داخلي مانند نحوه مواجهه با مسائل سوريه، يمن و عراق در سياست داخلي نيز به دنبال اولويت‌سازي براي حاكميت و ترديد در سياست‌هاي كلي پيشين مي‌باشند.
2 ـ ايجاد فاصله بين مردم و حاكميت به روش‌هاي مختلف كه القاي ناكارآمدي، محوري اصلي در اين راهبرد است.
3 ـ غايي‌ترين هدف امريكايي‌ها تهي كردن نظام جمهوري اسلامي از ماهيت حقيقي و اكتفا كردن حاكميت به ماهيت حقوقي و عنوان «جمهوري اسلامي» است كه در اين صورت جمهوري اسلامي ايران با جمهوري اسلامي پاكستان و افغانستان تفاوتي نداشته باشد. ناهمسو نشان دادن انقلابي بودن با توسعه و رفاه در اينجا مؤلفه‌ اصلي است كه رئيس‌جمهور امريكا با صراحت در سخنراني سالانه خود در مجمع عمومي سازمان ملل مي‌گويد: «شعار مرگ بر امريكا براي ايرانيان اشتغال ايجاد نمي‌نمايد». بنابراين قرار دادن مردم بر سر يك دوراهي كه يك راه به سمت رفاه و توسعه ختم مي‌شود و ديگري به انقلابي بودن و مبارزه با امريكا، هدف اساسي در مقابله با ماهيت حقيقي نظام است.
روش، عرصه و ابعاد نفوذ براي نيل به اهداف غايي ذكر شده را مي‌توان در مدل ذيل به اختصار آورد.
1 ـ عرصه رسانه: وظيفه رسانه در پروسه نفوذ «ادراك‌سازي» است. جابه‌جايي باورها، منزلت‌ها، ارزش‌ها و تغيير گفتمان‌ مردم با حاكميت، اولويت‌سازي و بزك كردن غرب به عهده رسانه است. با بررسي عميق و تمركز بر اشتراكات رسانه‌هاي غربي و برخي رسانه‌هاي داخلي كه سوژه، پول و تيتر را از غرب اخذ مي‌نمايند، در حال حاضر مي‌توان مأموريت رسانه‌اي مذكور را كه شرح آن را به يادداشت ديگري مي‌سپاريم به نحو ذيل خلاصه نمود:
1 ـ سياه نشان دادن نظام با ارائه چهره‌اي فاسد از آن
2 ـ قرار دادن مردم بر سر دوراهي زندگي يا ارزش‌گرايي
3 ـ ارائه مدل‌هاي تطبيقي از توسعه و شاخص‌سازي از آن و قرار دادن مرتب ايران در انتهاي جدول‌هاي جهاني
4 ـ ارائه چهره دوپاره از حاكميت نسبت به غرب
5 ـ برجسته كردن اظهارات احتمالي مثبت مسئولان غربي نسبت به تاريخ، تمدن و فرهنگ ايران و حذف نگاه‌ها و مواضع منفي آنان با هدف كاستن از حساسيت‌ها و بزك دشمن
6 ـ ارائه تصوير مخدوش از گذشته انقلاب اسلامي.2ـ عرصه اجتماعي: يارگيري در شبكه‌هاي اجتماعي  مجازي و حقيقي با هدف فشار از پايين براي عدول از شعارهاي انقلاب اسلامي از يك سو و توليد ذائقه براي رأي‌دهندگان نسبت به جريانات خاص، دو مأموريت در عرصه اجتماعي است. اشاره جان‌كري به ارسال گوشي‌هاي هوشمند به ايران و تأكيد اوباما مبني بر اينكه «بعد از توافق هسته‌اي طرفداران ما در ايران حكومت را تحت فشار قرار خواهند داد» نمونه‌اي بارز از اين ظرفيت‌سازي و توقع است كه چند روز پس از آن نامه‌اي منسوب به 500 استاد به رئيس‌جمهور براي حذف شعار مرگ‌ بر امريكا بعد از تكبير نماز در مراكز مذهبي نمونه آن است.
3 ـ عرصه سياسي : در عرصه سياسي ترديد در تصميمات قاطع و انقلابي، تغيير اولويت‌ها و تن‌ دادن دولت به مدل توسعه خطي و جبري غرب و تقليل منافع ملي به منافع صرفاً مادي و بي‌حوصلگي براي پرداخت هرگونه هزينه براي اهداف انقلاب اسلامي و تخفيف نهادها و جريانات انقلابي در داخل از اولويت‌هاي اين عرصه است.
4 ـ عرصه فرهنگي: در عرصه فرهنگي تقويت مصرف‌گرايي و تأسي و گرايش به نمادهاي مصرفي فرهنگ غرب در اولويت است. ترويج لذت‌پرستي به عنوان يك پرستيژ و مسخ‌شدگي در اين مسير، «مردواره» كردن زنان و عرفي‌گرايي به جاي ارزش‌گرايي و القاي فاصله بين ارزش‌هاي فرهنگي مردم و حاكميت از اولويت‌هاي اين عرصه است.
5 ـ عرصه اقتصادي: در اين عرصه شرطي‌سازي، انتظار و وابسته نمودن از طريق ارائه ناقص تكنولوژي در اولويت است. ارائه خدمات يا اطلاعات ناكامل به طرف‌هاي معامله جزو فرهنگ اقتصادي امريكايي است. عدم امكان به كارگيري هواپيماهاي اف14 در جنگ تحميلي به دليل كمبود قطعات آن مدل قابل تعميم به روابط اقتصادي امريكا با كشورهاي ديگر است هدف از تعامل اقتصادي ناقص با كشورهاي مذكور به مثابه معتادسازي و كشاندن آنان به سوي خويش است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *