حاج مهدی سلحشور برای روضه خوانی به سوریه آمده بود، شهید صدرزاده که این را شنید گفت: من حتما باید در مراسم حاج مهدی شرکت کنم و با ماشین رفتیم آن قدر تند و سریع و با استرس حرکت کرد، اما به آخر مراسم رسیدیم.
این شهید عملیات محرم چند روز پس از شهادت به دست تروریستهای تکفیری در شهریار به خاک سپرده شد. همرزم این شهید عزیز دقایقی به بیان خاطره از شهید صدرزاده پرداخت و گفت:
*من بعد خودت با صدای خوش تحریرت اذان بگو
یکی از خصوصیتهای بارز شهید صدرزاده تاکید بر نماز اول وقت بود، همیشه نماز صبح مقر را سید ابراهیم میگفت. ما به دلیل اینکه بحث تبلیغ را انجام میدادیم و مستمر به نقاط مختلف سفر میکردیم نمیتوانستیم روزه بگیریم اما او روزه میگرفت و برای سحری بیدار می شد.
یک روز نماز صبح را با صدای سید بیدار شدم، توی مقر قدم میزد و لابه لای هر بند از اذانش فریاد میزد و میگفت: برادرها وقت نماز شده برپا، دلاورا بلند شوید وقت نماز است. ما هم از آن به بعد سر به سرش میگذاشتیم و با اینکه صدای خوبی هم نداشت (با خنده) میگفتیم بعد از این با صدای خوش خودت اذان بگو!
همیشه به بحث معنویات عنایت داشت خصوصا روضه، کاری به مستمعین متنوع نداشت خودش تنهایی برای خودش میخواند اغلب اوقات که در ماشین هم مسیر میشدیم میگفت شیخ یک روضه و یا مدح مولا را برایم بخوان.
*خوابی که برای سید ابراهیم دیدم
شب تاسوعای امسال برای تبلیغ رفته بودم جایی. چند ساعت قبل از شهادت سید خوابش را دیدم گفت: شیخ برایم روضه بخوان و در خواب از یکی از رفقای مداح درخواست کردم روضه علمدار را برای سید بخواند. صبح سر سفره صبحانه این خواب را برای بچه ها تعریف کردم و بعد هم زنگ زدم به همان رفیقی که در خواب مداحی کرده بود، گفتم برادر این روضه را برای این بنده خدا بخوان و او هم قبول کرد و قرار شد حتما بخواند.
*اولین بار که دیدم فهمیدم بچه تهران است
همیشه تلاش میکرد تا نشاط و شادابی در بین نیروهای مقر پخش شود و نیروهایش روحیه بگیرند، بالاخره فضای جنگ و شرایط خاص آن گاهی روحیه رزمندگان را دچار تحلیل میکند.
با ماشین فرمانده تیپ آمده بود توی مقر و برای اولین بار او را دیدم از تیپ و قیافه اش معلوم بود که بچه تهران است و به بچه های تیپ فاطمیون نمیخورد از همان لحظه عاشق سید شدم و رویش را بوسیدم. تکه کلام های خاصی داشت، یک تسبیح هم در دستش بود که همیشه همراهش بود، آن تسبیح را هدیه گرفتم و گفتم حاجی من مطمئنم که شما شهید میشوید این را میخواهم به یادگار داشته باشم، در جواب گفت: من رو سیاه کجا و شهادت کجا و حرف را عوض کرد.
*شهید صدر زاده همه جوره با خدا معامله کرده بود
هر کاری میکرد خدا را در نظر میگرفت اصلا همه جوره با خدا معامله کرده بود و در اکثر کارهایی که قصد انجام داشت استخاره میزد حتی کاری که در ظاهر به نفعش هم بود اگر استخاره بد می آمد انجام نمیداد.
*عکس سه نفره شهید صدرزاده با مداح معروف
حاج مهدی سلحشور برای روضه خوانی به سوریه آمده بود، شهید صدرزاده که این را شنید گفت: من حتما باید در مراسم حاج مهدی شرکت کنم و با ماشین رفتیم آن قدر تند و سریع و با استرس حرکت کرد، اما به آخر مراسم رسیدیم و دم در با آقا مهدی یک عکس 3 نفره هم انداختیم.
*سید ابراهیم در قله ایمان ایستاده است
استاد اخلاقی داشتیم که شهید صدرایی و شهید مهدی صابری خیلی با این بزرگوار صمیمی بودند، این استاد اخلاق در یکی از جلساتش گفته بود حدیثی داریم که میگویند ایمان دارای مراتبی است و من یک جوان بسیجی به نام سید ابراهیم میشناسم که در قله ایمان ایستاده است.
برادر شهید حسن قاسمی که با سید ابراهیم صدرزاده رفیق بود تعریف میکرد: بعد از شهادت داداش حسن، آقا سید آمد خانه مان چادر مادرم را بوسید، ظرف میشست و خلاصه در آن چند روزی که مهمان ما بود حسابی کمک میکرد.