هـراز نـو / احمد دواتگر:
ساعت تقریبا ۱۱ صبح بود که شهید آقا حجت نعیمی درتک فاو در سال ۶۷/۱/۲۹ به من گفت : بچه ها ی سمت چب شما یعنی روی جاده فاو بصره توی محاصره قرار دارند. اگه بچه های شما ( گردان یارسول گروهان ۱,) مقاومت کنند آنها که تعدادشان کم هم نیست می توانند از محاصره فرار نمایند نگاهی به حجت انداختم اما نمی دانستم این آخرین باری است که او را در این دنیا فانی می بینم و…این را گفت و به سمت سه راه صلواتی فاو با موتورش که پشت موتورش یکی از بچه ها که پای او تا زانو قطع بود نیز حضور داشت حرکت کرد.
دقایقی بعد چند نفر از بچه ها داشتند شهید نایجییان را که از ناحیه پا مجروح شده بود به عقب انتقال می دادند برای دقایقی با او خوش و بش کردم آنقدر درگیری شدت یافته بود که اصلا متوجه نشدم کی از انجا رفتند.
به برخی از بچه ها گفتم بروند عقب چون احتمال افزایش تلفات وجود داشت آتش دشمن هر لحظه شدید و شدید تر می شد توی اون پاتک سنگین تنها چیزی که کارایی زیادی داشت سلاح آرپی جی بود . یادمه ازمحمد آقا رمضانی آرپی جی اش را گرفته و شروع کردم به شلیک دقیقا یادم نیست چند گلوله شلیک کرده بودم فقط یادمه که آرپ ی جی محمد آقا به دلیل شلیک زیاد آنقدر سرخ شده بود که ترسیدم نکند کار دستم بده لذا اون را به گوشه ای روی زمین پرت کردم و آرپی جی یکی از بچه های دیگر را گرفته و شروع کردم به شلیک .
به جز من و چند نفر دیگه در حال شلیک با آرپی جی بودند به بچه ها گفته بودم با هر چند تا شلیک مواضع خود را تقییر دهند تا مشکلی پیش نیاید فاصله تانک ها هر لحظه نزدیک و نردیک تر می شد تا اینکه صدای تکبیر بچه ها بلند شد آنچه را که از خدا خواسته بودیم محقق شد .
با شلیک همزمان چند آرپی جی دو تانک عراقی منفجر شده و آتش سنگینی همراه با انفجار از روی برجک آن ها برخاست ، این صحنه باعث شد برای دقایقی آتش توپخانه تانک ها قطع شو د توی اون لحظه حرف شهید نعیمی یادم امد که گفته بود بچه ها توی محاصره هستند اگر شما توی این محور کمی مقاومت کنید و آن ها را سرگرم نمایید بچه ها ی سمت چپ شما از محاصره نجات پیدا خواهند کرد نمی دونم در این لحظه به کدام یک از بچه ها (ابراهیم تمرتاش؛ سید مجتبی سجادی و یا علی اصغر سجادی) این موضوع را بیان کرده و گفتم اگر ما این جا را ول کنیم احتمال این که بچه های محور چپ ما به مشکل جدی برخورد نمایند بسیار زیاد می باشد.
گفتم : چاره ای جز ایستادگی در این محور نداریم جوابی که شنیدم این بود تا زمانی که شما اینجا هستید ما هم با شما خواهیم بود این جمله هیچ گاه تا به امروز از ذهنم پاک نشده است این در حالی بود که کمتر از ۳۰ نفر توی اون محور باقی مانده بودیم .
خدای خود را شاهد می گیرم توی اون لحظه بچه ها تا پای جان ایستادگی کردند اگر چه میانگین سنی کل اون افراد دوست داشتنی زیر ۱۸ سال بود.
ای به فدای اون بچه ها ی ناز یقین دارم اون ها حاضر نیستند تا نامشان را ببرم ولی در طول سال ها پس از پایان جنگ همواره منتظر فرصتی بودم تا برای یک بار هم که شده شجاعتی که این دوستان و یاران باوفا توی اون لحظات سخت از خود و داده بودند را بازگو نمایم و فکر می کنم که امروز اون لحظه زمانش فرا رسیده است امیدوارم که دوستانی که نامشان را می برم اینجانب را ببخشند.
ابتدا از شهدا نام می برم که حق بزرگی بر گردن همه ی ما دارند شهیدان رحیم کریمی؛ شهید رضا قلی زاده؛ شهید قربان خسروی؛ شهید محمد اهمه که همه این افراد از گنبد بودند شهید مظفر نوروزی که هیچ گاه اون چهره مظلوم و شخصیت ساکت و آرامش تا به امروز از یادم نرفته است جوانی با یک دنیا معرفت و……… از آسیابسر و یا کوهستان بهشهر و عزیزانی که در حال حاضر توی قید حیات هستند دوستان بهتر از جانم آقایان ابراهیم تمرتاش؛ سیدمجتبی سجادی؛ سید علی اصغر سجادی؛ براتعلی تمرتاش؛ حسین تیموری؛ رضا چوبداری؛ عبدالله خسروی؛ منصور خسروی که همه این دوستان از گنبد و گالکش بودند و آقایان طهماسب محمودی؛ علی حیدریان معروف به علی جمعه؛ حسن سادات نژاد؛ دکتر علی بابا جمشیدی؛ دکتر هاشمی نسب و دوستان دیگری که اسامی آن ها توی ذهنم نیست و از آن ها عذرخواهی می کنم باز هم عرض می کنم شاید این دوستان راضی نبودند آن ها را معرفی نمایم اما به حرمت خون همسنگرانمون توی اون روز امیدوارم این جسارت بنده را ببخشنند چون این موضوع سال ها سال همانند یک عقده توی دلم جا خوش کرده بود.
تانک ها هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شدند نه از آتش پشتیبانی خبری بود و نه از نیروی کمکی خودمون بودیم با همان جماعت اندک اما مقاوم
ادامــه دارد . . .
سلام و صلوات خداوند بر همه شهیدان راه حق
خداوند متعال در قرآن کریم فرموده:” فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما”
در روزگاری که از همه حجم ایثار شهیدان و مجاهدان و رزمندگان و ایثارگران و گمنامان، تنها به نام خیابان و کوچه ای اکتفا شده، روایت لحظه به لحظه روزهای آتش و خون در دفاع از ناموس و دین و عزت و آبرو، خود جهادی بس عظیم است و شاید با همین نگاه، این جمله از رهبر مجاهد این کشور نقش دیوارها و بنر ها شده که: امروز زنده نگه داشتن یاد شهدا، کمتر از شهادت نیست.
این روزها حاج احمد دواتگر، روایتگر اتفاقاتی از ناب ترین لحظات رشادت و جوانمردی غیورمردان و شیرمردان خطه علویان و مهد محبان فرزندان و خاندان پیامبر است.
بر او و همه همرزمان و دوستان شهیدش درود می فرستیم
و بی صبرانه منتظریم تا زمزمه مثنوی ایثار و شهادت را بشنویم از او که یک سینه سخن از آن روزگاران دارد
باسلام
خدمت جناب دواتگر که به نظرم جای تندیس این عزیز توی یکی از میادین شهر خالیه که تو هشت سال دفاع مقدس هم خط مقدم را باتموم وجودش لمس کرد و اخر جنگم اسیرشده و سالهای سختی رو پشت سر گذاشتن من این عکس رو که دیدم شرمسار شدم اسلحه با قدشون هم اندازست من شرمندتم احمد اقا ما و امسال ما کاری برای انقلاب نکردیم نتونستیم لحظه ای باعث بشیم که شما به ما جوونا افتخار کنین ولی بخدا شما افتخار این کشورین و قهرمان ملی هستین کاش قدر امسال شما رو بیشتر میدونستن
آقای دواتگر بسیار متواضع هستند،بنده هفت سال است با ایشان آشنایی داشته و افتخار شاگردی در محضر ایشان را دارم ولی هیچگاه این خاطرات را برای بنده بازگو نکردند
عده ای رشادت های زیادی انجام دادند و عده ای امروزه با سوء مدیریت فرصت های پیشرفت اقتصادی و فرهنگی را از بین می برند
با فساد اقتصادی گسترده امانت دار خوبی برای میراث شهدا نبودند
فقط میتونم بگم:
شرمنده استاد دواتگر و همه رزمندگان هستیم
با عرض سلام وادب خدمت عزیزان هراز نیوز وهمچنین تقدیر از تمامی رزمندگان شهدای عزیز وآزادگان دلاورکه آنها هم اسیران جسم خاکی شده اند اما روحی به بلندای عرش دارند
جناب آقای منوچهری عزیز ضمن احترام به نظر حضرتعالی حقیر از شاگردان درس اخلاق آقای دواتگر هستم مسلما ایشان خود راضی به خواسته شما نیستند اما حقایق گقته شده بیشتر به خیال نزدیک است واقعا بهشت رابه به بها خریده انداما همه شهدا وعزیزانی که به جنگ رفته درخواست حفظ ارزشهای دفاع مقدس را دارند ای کاش از هر کدام از عزیزان فیلمی می ساختند تا ما با بخشی از زندگی انان آشنا باشیم
ما که همه بدهکاریم وخجالت زده .درود برشما
درود بر تو ای بزرگ مرد عرصه ی دلیری ها و رشادت ها.شما سربازان خمینی که دعوت رهبر خویش را لبیک گفتید و برای دفاع از جان و مال این ملت بزرگوار از خود گذشتید و دست متجاوز گر را از ذره ذره خاک این کشور عزیز و پهناور کوتاه کردید.این ملت آرامش امروزه ی خود را مدیون شماست که از آرامش خود در 8سال گذشتید.و من الله توفیق…
کیست که نداند اگر ایثار و پایمردی رزمندگان اسلام نبود حماسه های ماندگار دوران پرافتخار دفاع مقدس به گونه ای دیگر رقم می خورد و کیست که نداند اگر امروز هم شما ها عاشقان ولایت میدان دار نباشید فضیلتها و ارزشها به فراموشی سپرده می شوند ! پس باید قدر دان این نعمت بی بدیل خداوند بود و آن را چون جان عزیز و گرامی داشت.
آ نقدر این متن شیرین و زیبا بیان شده است با همان زبان ساده گوینده اش که مانده ام چه بگویم مقاومت مردانی زیر 18 سال و …..شاید گفتنش خیلی راحت باشد اما کار ساده ای نیست مقاومت حاج احمد و گروه اندکش اما مقاوم در برابر تانک های دشمن به همین راحتی که گفته شده نبوده است حتما ایشان اون روز فشار سنگینی را تحمل نموده سخت ترین فشارها از دید بنده از دست دادن یاران نزدیکش توی اون صحنه سخت نبرد بوده است هواره عم از دست دادن آشنایان و دوستان نزدیک بسیار سخت و درد ناک می باشد اما گروهی که می دانند اگر عقب نشینی نکنند مکنه مشکلات زیادی برایشان پیش می آید و …. امام می ماند و مقاومت می کند و جانش را برای این که رزمندگان گرفتار در محاصره به حطر می اندازد نمی دانم اسمش را چه بگذارم ؟ ایثار، از خود گذشتگی، شجات مردان بزرگ، شهامت، و…. اما میدانم همه ی این واژه ها در مقابل عزم و اراده این مردان پولادین در آن روز از شرمندگی در مقابل اون جماعت کم اما مقاوم زانو زده است کار پسندیده ای هراز نیوز آغاز کرده است بنده شاگرد ایشان توی سال ها قبل در دانشگاه شمال بوده ام و خدمت ایشان ارادت دارم آدم تو داری است اما در کنارش ساده و صمیمیی ، بی آلایش و دوست داشتنی که هیچ گاه خودشو جدا از دانشجویان نمی دانست اما به راحتی اطلاعات از جنگ نمی دهد اگر اهلش باشی سفره دلش را در خصوص دوستان شهیدش باز خواهد کرد سفره دلی که با سوز دلش می باشد همراه می باشد در یک جمله استاد و سرور عزیزم حاج احمد آقای دواتگر خیلی مدیون شما و امثال شما می باشیم انشاالله مدیر محترم این سایت مطالب بیشتری را از ایشان گرفته و مشتاقان شنیدن این خاطرات را از مشکلات امروز که به واسطه ورود به دنیای مدرن اسیر آن شده اند نجات دهند
شاید اگر یک نفر در این شهر شایسته نام شهید زنده باشه اون کسی نیست جز حاج احمد…باید کامل بشناسینشون تا پی به کلام بنده ببرید
اینو قلبا میگم.حاج احمد انسان نیست به معنای واقعی فرشته هست.بنده 17 ساله که ایشونو میشناسم
اگه می شه قسمت بعدی این داستان را که از زبان شیر مرد بیان شده است را بگذارید اگر وجود دارد این کار را انجام دهید
چقدر ساده و بی ریا متن نوشته شده است روای آن را خوب می شناسم ساده و بی ریا همچون متنی که نوشته شده است عزیز دل مایی حاج احمد کمتر از خودت گفته بودی شما نسل شما کارتان زینبی است می دانم برایت سخت است که از اون دوران بگویی چون بارها توی کلاس درس دانشگاه خودت گفته بودی که بسیاری از مشکلات و شرایط سختی که در جنگ با آن مواجه بوده اید برای خیلی ها قابل درک نخواهد بود حودت گفته بودی برای حفظ امنیت توی این مملکت خون دل ها خورده ای خودت گفته بودی چه سختی ها که توی جنگ نکشیده اید خودت گفته بودی که برای حفظ خط ولایت چه شهدایی تقدیم نکرده ایدخودت گفته بودی سخترین مرحله توی جنگ از دست دادن بهترین دوستانت توی عملیات ها بوده است بی ادبی ام را ببخشید که استاد عزیزم را حاج احمد صدا می زنم فکر کنم خودت هم به آن راضی هستی حاج احمد عزیز چون بارها توی کلاس گفته بودی ما هم کلاس هستیم و…..
باسلام فراوان خدمت حاج احمد وبازدیدکنندگان محترم که این دل نوشته را مطالعه می فرمایند
احمدجان زبان گشودی ویکباردیگراوضاع وخیم آن شب بدیمن وفردای آن روز رادرخاطرم زنده کردی وباچشمان اشکبار واز روی احساس وظیفه دارم می نویسم خداوندشماوالباقی دوستان که به نوعی شهیدزنده هستندو ازبه یادآوردن آن شب وروزکذایی فاو کاملا رنج می کشندراحفظ نماید
حاج احمدعزیزآن روز کذایی خادم عزیزانم درگردان وتیپ دیگربودم که اکثرآنهاهمانندشمادرفاوماندندتا ماعقب نشینی کنیم!
بازگشت یک گردان نیروی مهندسی رزمی ازکنارمنطقه خور عبدالله به منطقه چویبده آبادان واقعا دشواربودآن هم اکثرا سربازبودندولی جانانه ومردانه وباغیرت خاص ایستادگی کردندو حاضربه عقب نشینی نبودندحتی رانندگان که از شهرستان های مختلف اعزام شده بودند
فقط یک گروهان نصفه ونیمه باتجهیزات اندک داشتیم
وقتی عراق شیمایی زدآغازبیداری بودوانتهایش بیداری روی تخت بیمارستان بودکه همه ی بچه هابیمارستان رابدون ترخیص پزشک ترک کردندو(حتی یادم نیست کدام بیمارستان یانقاهتگاه بود)که مجددا به فاوبرگردنداماغافل ازآن بودیم که زحمات بیدریغ بچه ها روی اسکله نیمه کاره ماندو دوستان درفاو ماندندکه سعاتی برایشان بود!هنوزهم گاهاوقتی به یادش می آورم خواست قلبی من است که عراقی هاآن پروژه مهم راتمام کرده باشند
آری به یادآوردنش هم سخت است !!!
ولی نمی دانم که عده ای تاعکس شهیدیارزمنده ای رامی بینند خودرا شرمنده ومدیون آنهامی دانندکه به همین دلیل درذیل دلنوشته شمامی خواهم خدمت همه ی عزیزان عارض شوم: رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس هیچ کس رامدیون خود نمی دانندبلکه خودرامدیون حمایت مردم پشت سرمی دانند!
مردم غیرت مند ایران زمین شما مدیون وشرمنده هیچ کس نیستیدو نباشیدوقتی مااعزام می شدیم یک هدف بیشتر نداشتیم آن هم اطاعت از فرمان امام راحل(ره)بودوبس، که فرمان جهادصادرکردندومردم نیزباطرح لبیک یاخمینی به مناطق جنگی می رفتند
عزیزان من ماکاری بالاترازوظیفه انجام ندادیم چه رسدکسی رامدیون خویش بدانیم ،هرچندگاهی از اوقات به دلایلی مختلف گله گذاری می کنیم ولی به خدای احد و واحدقسم اگرشمادرآن زمان بودیدنیزهمانندمامی کردید!
حال جنگ قسمتی برای ماشدوتوفیق خدمت به ماداد!
خواهشی ازیک رزمنده ناقابل ازشمامردم دوست داشتنی: هیچگاه شمانبایدخودرا مدیون وشرمنده کسی بدانیدفقط یک موقع شرمنده خواهیدبودکه دست ازولایت برداریدوآن هم شرمنده خودتان خواهیدشد!
مابخاطراین که روزی ازماپرسیدندزمان شماجنگ بودوامام شما شرکت درآن نبردنابرابررا واجب اعلام کردندکجابودید؟پاسخی درشان خودداشته باشیم که ولی امرخود{امام عظیم الشان}را تنهانگذاشتیم وبه تکلیف خودعمل کنیم رفتیم نه برای اینکه شماعزیزان راشرمنده خودسازیم به ولله عزیزان حقیربعنوان یک رزمنده کوچک درجنگ بادیدن یاشنیدن این گونه ادبیات به سختی می رنجم!!
اگرتکلیف برماصادق نیست حق باشماست؛ وگرنه مابچه های جنگ نه ازکسی طلبکاریم ونه ادعایی ازکسی داریم راه ما مشخص بود راه شما هم مشخص است زمان ماامام خمینی(ره) وامام خامنه ای مدالظله العالی بعدایشان ولی امرهستند وهر وقت تکلیف کنند باتمام نقایص جسمی که داریم بازهم همان نوجوان13 و14ساله خواهیم شد!!!
پس استدعادارم با این گونه الفاظ ماراشرمنده خودنکنید!!
به امیداعتلاواهتزاز پرچم اسلام ناب محمدی درجهان!!
آرزوی سلامت وتندرستی برای همه ی عزیزان را دارم !وازهمسنگرانم بابت این جسارت پوزش می طلبم وهمانندشب عملیات انتظارحلالیت دارم!
عبدالله وخادم شما مرم شریف؛همسنگر حاج احمددواتگر بافاصله ای زیاداز آن بزرگواران وهمراهان بزرگوار!!
لطفامراببخشید که خودم رامعرفی نکردم وآن هم به دلیل شخصی است
ازحاج احمدهم کمال سپاس رادارم که بعدازاین همه سال مجددا مرا به فاو بردندباتشکرواحترام ـ حضرت حق نگهدارتان بادانشاءالله!
این است نگاه رزمندگانی که به گاه جنگ هرگز از مرگ نهراسیدند و به گاه زندگی نیکوتر از هر کسی هنر زیستن را می دانستند.
لطفا ادامه را هم در سایت بگذارید . با تشکر