بسم رب الشهداء و الصدیقین

قال الله تعالی فی القرءان: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

روز وصل دوستداران یاد باد              یاد با آن روزگاران یاد باد

سلام بر پیکر مطهرت

و رحمت خداوند سبحان به روح طیبه ی پدرت

و هزاران هزار تحیت و آفرین بر دامان پاک مادرت.

فرزند چکیده فضایل پدر و مادر است و تو، روح الله عزیز میراث دار کهکشان کهکشان حیا و نجابت از چشمان مادر و آسمان آسمان ایمان و شجاعت از آستان پدر بودی

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران     کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرغت روزی چشیده باشد     داند که سخت باشد ترک امیدواران

در سحری که ما در بستر آرام، رویاهایمان را در خواب می دیدیم و دور از هر دغدغه ای، در پرنیان نوازش نرم مهتاب، گل آرزو از باغ خیال می چیدیم،

تو چشمان بیدار سحر بودی. روح الله

ستاره های سحرگاه سیاه 24 خرداد آسمان مخوف پیرانشهر شاهدند، که جوان رشیدی از دیار غیور مردان و علویان و از تبار شیر مردان و نام آوران، برای آنکه لحظه ای، پلک مان نجنبدو خوابمان خراب نشود و آرزوهایمان در باغ خیال پرپر نگردد و شهر رویاهامان از هم نپاشد و پریشانی صورت وسیمای سکوتمان را نخراشد،

همه آرزوها و رویاهایش را فراموش کرد و رفت تا، ما در راحتمان، حتی برای لحظه ای و آنی هم، آب در دلمان تکان نخورد.

فدای غیرتت روح الله عزیز

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود     هرگزم یاد من آن سرو خرامان نرود

و وقتی دستان ناپاک بدخواهان و اشرار و دشمنان این مرز و بوم در صادق ترین ساعت سحر، تو را از نفس انداختند،

ما هنوز در باغ رویاهامان بودیم

سرگرم خیال و مست خواب

و تو آماده عروج به مقام “صدق”

مقام ” عند ملیک مقتدر”

زیر لب آرام اربابت را صدا می زدی و چشمان خسته ات لبریز اشک و قلب مجروحت سرشار شوق آقای  سبز قبایی بود که  سرت را بر زانوی خویش بگیرد  هم  او که سالها، در غم و غربت او و فرزندانش بر سر و سینه زدی

و در روضه هایش دامن دامن باریدی .

دست من گیر که این دست همان است که من        سالها از غم تو بر سر و بر سینه زدم

ستاره های آسمان بی قرار پیرانشهر تا صبح در درون خود باریدند و هم نوابا ناله های مهتاب پر التهاب، نالیدند.

و بعد از آن،

وجب وجب خاک مشهدت، چون صدف، امانت دار قطرات خون و گوهر دانه های مقدسی شدند که از قلب پر زعشق و  طپش  ات بر زمین ریخت.

روح الله عزیزم

تو صیحه سنگین آسمان در گوش فراموش مردم شهر خاموش مان بودی

تو تعبیر خواب پریشان مردمانی بودی که فراموش کردند، یک دیوان قصیده ،  چهارپاره و پاره پاره شدند تا آنان در مستی و سرمستی شان،غزل زندگی و سرزندگی بخوانند

تو نسیم رحمت و شمیم مرحمتی بودی که ما را از خواب مرگ بیدار کردی.

برادرم

باور دارم که آسمان با همه عظمتش، وسعت پرواز کبوتران خونین بال باغ ایثار و شهادت نیست،

و زمین، این گهواره جنبان و پهنای آبی و مینایی آسمان و آغوش پر جنب و جوش کهکشان، تنها، فرصت پرواز سیمرغ جان تو بود روح الله

دل و جانم فدای تو

گلوله ای که به قلبت نشست سفیر سعادت صبح خیزان بود که سحر و سپیده آسمان آن سامان را نورانی کرد و بوسه داغ مرمی گلوله، در ساحت سینه ات از جایی سر برآورد که تو در روضه ها، و از آنجا هزاران هزار بار دست بیعت به ندای بی کسی اربابت داده بودی.

به همه سالهای دوستی مان

به همه لحظات و ساعات هم نفسی مان، سوگند

شهادت مزد سالها نوکری ات بر آستان جانان و دلدادگی ات به آیات معطر و نورانی قرآن بود.

شهادت میوه شیرین و دل نشین شجره طیبه ایمان و یقین است که روزی ات شد و بر جانت نشست و نوش جانت شد.

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق        ثبت است بر جریده عالم دوام ما

و اکنون

ماییم و خاطرات تو که خون به دل ما کرده و خانه خرابمان ساخته،

نقش و ناز نگاهت که نیزه نیزه قلبمان را مجروح کرده

و لطف لبخند نمکینت که همه لحظات بی تو بودن را در کام مان تلخ ساخته

جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال     شب فراق نخفتیم لا جرم ز خیال

روح الله عزیز

خدا از ما نگذرد

اگر تو را در انبوه هیاهوی روزمره زندگیمان از خاطر ببریم و خاطراتت را به فراموشی بسپاریم

و نقش چشمان به خون نشسته  مادر شهیدت را از ضمیر و ذهن مان پاک کنیم

و اشکهای پیاپی همسرصبور و با وفایت را از یاد ببریم

و گریه های مجروح یادگارانت و امانتهای تو، ابوالفضل و حسین را نا دیده بگیریم

عزیز برادر

گلویم خسته و شکسته از بغض روزهای دلتنگی است

از روی مادرت

برادرت و همسر و فرزندانت شرمنده ام

که شرط وفا را به جا نیاوردم

و خیل دوستان و عاشقانت، در روزهای آغازین بی تو بودن، آیات کلام وحی را از حنجر و حلقوم دوست روزگاران دیر و سالهای دورت شنیدند

بر این کمترین ببخش

و در پایان مانند مردان روزهای آتش و خون، دعا می کنم که خداوند مرا به دوستان شهیدم برساند و مرا با آنان محشور سازد

 

 

دوست شهید: داودبهمنش

16 thoughts on “تو چشمان بیدار سحر بودی روح الله”
  1. آدم یک جان دارد و باید روزی بمیرد
    خوش به حال کسی که این داشته و سرمایه خود را با بهترین خریدار و به بهترین و بالاترین قیمت بفروشد
    و شهید در این میان بیشترین سود را از این تجارت و در این بازار برده است
    خریدار طبق آیه شریفه قرآن خداوند سبحان و بهای آن بهشت قرب آن ذات پاک لا یموت است
    افرین به روح الله با این تجارت پر سود
    طوبی لک روح الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *