جام جم نوشت:
?Can you speak English (میتوانی انگلیسی صحبت کنی؟) این سوال را اغلب گردشگرانی که هرازگاهی گذرشان به ایران میافتد از عابران میپرسند، اما معمولا با پاسخهایی همچون No یا a little یا حتی با نگاه گیج رهگذرانی مواجه میشوند که سالهاست با معنای این پرسش در نبرد هستند، چرا که گردشگران ناخواسته دست روی نقطه ضعفی گذاشتهاند که ایرانیان مدتهاست با آن دست و پنجه نرم میکنند.
وقتی خواستیم با پرویز بیرجندی، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، کسی که با وجود 48 سال تدریس زبان انگلیسی دیگر پیر این عرصه محسوب میشود، درباره آسیبشناسی زبان در ایران گفتوگو کنیم، صحبت دراینباره را کاملا بیفایده دانست، چرا که بیش از 2 دهه گفتههایش را بیان کرده بود بدون آنکه کمترین تاثیری را مشاهده کند، اما باز هم این نقص را شکافت تا نکتهای ناگفته باقی نگذارد.
او بزرگترین نقص را در شیوههای زبانآموزی آموزش و پرورش میداند، چراکه به نظر او مساله بغرنجتر از زبان انگلیسی، آموزش زبان فارسی در مدارس است، چون دانشآموزان آنطور که شایسته و بایسته است، زبان فارسی را نمیآموزند، در صورتی که اگر در زبان مادری خود مهارت لازم را کسب کنند، بهتر زبان انگلیسی را فرامیگیرند، چون این دو زبان از خانوادهای مشترک به نام زبانهای هند و اروپایی هستند.
به گفته وی، نبود این تعریف مشخص در سیستم آموزشی ما موجب تالیف کتابهایی شده که 30 سال است تغییر نکرده و فقط با بازنگریهای عجولانه و سطحی دوباره در مدارس تدریس میشوند. واقعیت اینجاست که این کتابها برای امروز نیستند و گرافیک کهنهاش دانشآموزان را دلزده میکند.
اما معضل مهمتری هم وجود دارد و آن شیوه تدریس زبان است. معلمان زبان به دانش خودشان تسلط دارند، اما هرگز برایشان شرایطی فراهم نمیشود تا تدریس را خلاقانه و مبتنی بر شیوههای پژوهشی پیش ببرند، متاسفانه شیوههای آموزشی ما مدرن و مبتنی بر یافتههای تربیتی، روانشناسی و زبانشناسی نیست و مدارس از امکانات و وسایل آموزشی نوین برخوردار نیستند.
آموزش غیر استاندارد در برخی آموزشگاه های خصوصی
دکتر بیرجندی میگوید: در بعضی کشورهای آسیایی مثل سنگاپور و فیلیپین، دانشآموزان در طول دبیرستان بیش از 1400 کلاس زبان دارند؛ در حالی که در کشور ما، جمع آن به 500 یا 600 ساعت بیشتر نمیرسد.
وقتی از او راهکار میپرسیم، میافزاید: من راهکارم را 30 سال پیش مطرح کردم و گفتم در اینکه یادگیری زبان اهمیت دارد، تردید ندارم، اما اگر قرار باشد این شیوه آموزشی برای زبان حاکم باشد، پیشنهاد میکنم زبان و چند درس دیگر را اختیاری کنیم تا دانشآموزانی که علاقهمندند زبان بخوانند و دانشآموزان دیگر به مطالعه دروسی که بیشتر به آن توجه دارند، بپردازند و از طرف دیگر ما روی آموزش معلمان متمرکز شویم و آنها را با شیوههای آموزشی نوین و خلاقانه آشنا کنیم. با این کار میتوانیم بخش قابل توجهی از معضلات را حل کنیم، چون در شرایط امروزی دولت، هزینههای زیادی را متقبل میشود، بدون اینکه نتیجه خوبی بگیرد و خیلی بندرت پیش میآید دانشآموزی بعد از فارغالتحصیلی، زبان را حداقل در حد رفع نیاز خود بلد باشد.
مدارس نیازهای ارتباطی دانشآموزان را با دنیای خارج حل نمیکنند و این اندازه یادگیری برای تستزنی در کنکور هم کافی نیست. به نظر میرسد دانشآموزانی که قصد دارند در کنکور تستهای زبان را پاسخ دهند یا مهمتر از آن به ادامه تحصیل در این رشته بپردازند، باید حتما از آموزشگاههای زبان استفاده کنند.
دانشآموزانی که با به صدا درآمدن زنگ پایانی، با عجله از دوستانشان خداحافظی میکنند و در راه از آنان سبقت میگیرند تا هرچه زودتر به خانه بروند و کتابهای انگلیسی را بردارند و به سوی آموزشگاه بشتابند، آنجا با محیط متفاوتتری از مدرسه روبهرو میشوند. با معلمان صمیمیتر و درعوض اضطرابشان کمتر است؛ اما اینکه چقدر این آموزشگاهها برای دانشآموزان موثر واقع میشود، پرسشی است که بازهم جوابش نزد دکتر بیرجندی است: آموزشگاههایی که نظارت خردمندانه روی آنها هست، واقعا خوب کار میکنند، اما تعداد دیگری هم هستند که تخصص لازم را ندارند، اما مشکل دیگر اینجاست که هیچ کنترلی روی محتوای کتابهای آموزشگاهها نمیشود، چون این کتابها متاثر از فرهنگهای دیگر است و در درازمدت تاثیرات مخربی روی فرهنگ ما میگذارد و هویت ملی ما را کمرنگتر میکند.