اساساّ نگاه تک خطی و صرفاّ پولی به اقتصاد موجب ظهور تفکر های مادی گرایانه شده،که حاصل انفکاک و جدایی دو مقوله ی اخلاق و اقتصاد از یک دیگر است که ماحصل این جدایی فرزندی است که به کل از اخلاق چیزی عایدش نشده وکانه سیب خرابی می ماند درجعبه ی سیب های سالم که همان جامعه باشد. انسان اقتصادی عملا با دیگران تعامل دارد و همین تعامل چالش اخلاقی ای را به میان می اورد لذا رفتار اقتصادی و اخلاق به نحوی با هم گره خورده و امروزه این گره دیگر در حال باز شدن است وفی الحال باید بگوییم اقتصاد از یک خلاء اساسی به نام اخلاق رنج می برد.
اخلاق در اسلام جایگاه والایی دارد به گونهی که حتی هدف بعثت پیامبر همین امر بیان می شود.و این اخلاقیات می تواند زمینه ساز نظام اقتصادی ویژه خود باشد به نحوی که تمام عرصه های اقتصاد را در بر بگیرد و برای تک تک موارد حساس اقتصادی برنامه های کاملی تدارک چیده باشد، اقتصاد در اسلام وسیله است نه هدف ، وسیله ای برای ترقی و رشد انسان و در نهایت رسیدن به سعادت دنیا وآخرت اوست.
حال به دنیای فعلی می آییم جایی که انسان خودش محور قرار گرفته و فارغ از ارزشهای اخلاقی با او به عنوان یک کالارفتار می شود. در دنیای فعلی براساس برداشت و تفسیر خاص که از خدای جهان ، انسان و جامعه ارائه داده است بنیانهای خود را بنا نهاده، اعتقاداتی که مبانی اساسی خود را از نظام سرمایه داری و لیبرالیسم میگیرد. در این نظام پول در راس قرار می گیردو طبیعتاً جای هم برای اخلاق باقی نمی گذارد. اما جالب آنکه بعضی ازخود متفکران غرب از جمله ماکس وبر و آمارتیاسین هر کدام در کتابهای جداگانه ای از اهمیت اخلاق در اقتصاد به تفصیل سخن گفته اند.جامعه بشری معمولاً با افراط و تفریط دست به گریبان بوده است.کافی است کمی به گذشته برگردیم آن وقت خواهیم فهمید که پیش از آنکه اقتصاد به صورت یک علم مدون دربیاید درواقع مسائل اقتصادی به عنوان شعبه ای از علم اخلاق تدریس می شد اما پس از آن به دلیل در خطر افتادن منافع عدهی قلیلی که در راس هرم قرار گرفته بودندف بسیار کوشیدند که بین این دو فاصله بیندازند و تا جایی هم موفق بودند و پس از آن بتدریج شاهد فاصله گرفتن این دو از هم بودیم، اما بعد از چندی یک تفکر جدیدی با نظریات رابینسون، کینز، سراما ، میردال و هابک شروع به رشد کرده و به نوعی این جدایی را مورد نقد قرار داد و این را باید فالی نیک گرفت اما همواره این ترس وجود دارد که این گرایش جدید به سوی اخلاق انتفاعی حرکت کند علت این امر کاملا هم روشن است: نظام لیبرال سرمایه داری نمی تواند تفسیر درستی از انسان کمالات واقعی اش ارائه دهد این در حالی است که اسلام از همان ابتدا آموزه های وسیع روشن اقتصادی خود را با ارزشهای اخلاقی آمیخته است.ارزشهای اخلاقی در حوزه اقتصاد نه تنها مانع شکوفایی اقتصاد نمی شود بلکه موانع را نیز برطرف می کند و حماسهای رغم می زند همان حماسه ای که مد نظر رهبری است. که نمونه اش را درصدر اسلام خواهیم یافت. اخلاقیات اجتماعی مجموعه ای از معیارها و ظوابطی است که به نوعی دست و پای کارگزاران را می بندد و شاید هم همین باشد علت سنگ اندازی برخی از آنها در مقابل ممزوج شدن این دو پدیده اما در حقیقت باید بگوئیم که نه تنها منافع آنان با رعایت این موارد به خطر نمی افتد. بلکه ضمن کسب منفعت شخصی به منافع جامعه نیز آسیب نمی رساند و نتیجه این خواهد بود که منافع جامعه به حداکثر نزدیک می شود و اگر هم این موارد در زمینه اقتصاد رعایت بشود ضمن شکوفایی و رشد مطلوب اقتصادی همواره شکوفایی ارزشهای انسانی را نیز به همراه خواهد داشت.
به امید تحقق این چنین جامعهای به انتظار نمی نشینیم
می ایستیم. یاحق!
محمد خلجی – دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی