کوه نوردی از تفریحاتی است که برخی تهرانی ها در زمان هایی که فرصت کنند بر مرکب آن سوار می شوند و پا در رکاب رفاقت و گاهی خانواده دل به ارتفاعات می زنند تهران در بین کو های زیادی محصور شده و این فرصت را به همگان می دهد تا هوای آبی را نفس بکشند.
توچال، دربند و درکه و فرحزاد جاهایی است که می توان یک روز خوب در آنها داشت! رودخانه و جنگل و سبزه زار این مناطق آدم را از این رو به آن رو می کند ! موج نظافت و امنیت این محل ها هم که آدم را یاد سواحل اقیانوس آرام می اندازد فقط اسکیت کم است برای سواری !
ابرهای رویایی را از روی صورتمان کنار بزنیم و برویم سراغ اصل ماجرا ! اصل ماجرا و واقعیت این است که کوه بعضا دیگر محل ورزش نیست، محل پیاده روی با خانواده هم نیست و جای مردان و زنان سن و سال دار هم نیست ! پاره ای از نقاط کوه شده جای ذغال چی های عربده کش و مشتری کش که وجب به وجب کوه ها را با داد و فریاد خود پر کرده اند.
دربند و درکه را فاتحه لازم است ! دربند و درکه، دربند سفره خانه و قهوه خانه ها زیر لوله کشی های پیچ در پیچ و مارپیچ در سیطره همان افرادی است که مالک نام دارند و سلاحشان هم مجوز هایی است که شهرداری و استانداری زیر آن را امضاء کرده است.
سال ها پیش بود، در خاطره ای تقریبا نصفه و نیمه به یادمان مانده که می شد زیلو برد و کنار رودخانه نشست تا صدای آب روحمان را آرامش دهد و هندوانه خنک شده زیر شرشر آب را با خانواده قسمت کرد؛ حالا وجب به وجب تا لب رود را سنگ و چوب و آهن پاره و حلبی پر کرده و به جای آن همه زیبایی تنها چیزی که می توان به خوبی دید و البته چشم آزار هم هست تخت و ذغال چی هایی است که مردم را اسکناس می بینند و خود را پادشاه این کوه ها.
اینجا همان دربند و درکه ایست که روزی می شد برای همه شادی آور باشد! اما امروز نیاز به مجلس ترحیم با آخرین متد عزاداری دارد تا گریه کنیم بر حال زار این اتفاق که انگار دیده نمی شود!
سفره خانه ها و قهوه خانه ها یک به یک روی هم مانند قارچ سبز شده و هر روز بر ارتفاع آنها اضافه می شود و طبقه روی طبقه می گذارند و هرچه دارند را در دل کوه می ریزند و رودخانه ها به جای آب زباله با خود می برند و فاضلاب، بی آنکه هراسی از حضور بروبچه های محترم شهرداری داشته باشند.
اینجا ارتفاع دارد و شاید دل مشغولی مسئولان و مدیران شهری آنقدر زیاد شده که فرصت ندارند سری به این مناطق بزنند و ببینند چگونه بر پیکره کوه ننه مرده سوار شده و می تازند! راستی نکند محیط زیستی ها هم ترس این دارند که کفش هایشان با آمدن به چنین جاهایی گلی شود احیانا.
آقایان شهرداری چی، آقایانی که در شعارهایتان حفظ منابع طبیعی و محیط زیست را نشانه می روید، لطفا ملاحضه کنید در دنیایی که هر وجب از منابع طبیعی را سرمایه می خوانند و با تمام وجود حفظ می کنند، ما با مجوز یا بی مجوز خاکستر تولید می کنیم.
اینجا تهران است شهری که همه می دانیم تا چند سال دیگر فتیله اش را باید پایین کشید و سرقفلی آن را واگذار کرد چراکه زوال به جان آب و هوایش افتاده است! شاید این ریه های نه چندان خوش کار شمال تهران در آی سی یو چند سالی را دوام آورد اما با این رویه امیدی به آن نیست.
قبل از اینکه اوضاع بدتر شود دستی بر سر و روی این کوه های از نفس افتاده بکشید، لطفا !!!
یادداشت از محمدسیاح