سرقت 42 کیلوگرم طلا در چند ثانیه!
زمستان سال گذشته بود که یکی از مهمترین و بزرگ ترین پرونده های سرقت در پایتخت گشوده شد؛ سرقت از یک شرکت بزرگ طلاسازی در بازار تهران.
این سرقت که 20 اسفند سال گذشته صورت گرفت آنقدر بزرگ بود که حسابی خبرساز و باعث شد تیم ویژه از کارآگاهان پلیس برای رازگشایی از آن وارد عمل شوند. هرچند دزدان مسلح نقشه ای کاملا حساب شده و حرفه ای برای سرقت 42 کیلو داشتند اما پلیس توانست با سرنخ هایی هرچند کوچک، آنها را ردیابی و دستگیر کند. اما این سرقت چطور اتفاق افتاد؟
ساعت 4 بعدازظهر بود که 3 مرد کاملا مسلح وارد یک شرکت طلاسازی بزرگ در بازار تهران شدند. سارقان با تهدید و زور اسلحه، دست و پای همه کارکنان شرکت را بستند. آنها بعد از این اقدامات، با اطمینان کامل 42 کیلوگرم طلا یعنی تمام طلاهایی که در این شرکت بود را سرقت کردند و گریختند. البته بخت با مسئولان شرکت طلاسازی یار بود؛ چرا که دزدان از انباری که انتهای شرکت بود و داخل آن نیز 60 کیلو طلا وجود داشت خبر نداشتند و در نهایت با سرقت همان 42 کیلو طلا پا به فرار گذاشتند.
بعد از این سرقت بزرگ تیمی از کارآگاهان تهران وارد عمل شدند و تحقیقات شان را از کارکنان شرکت آغاز کردند. مدیر شرکت در مورد نحوه سرقت به کارآگاهان گفت: «10 روز پیش جوانی به شرکت ما آمد و گفت مغازه طلافروشی در یکی از شهرهای شمال غرب کشور دارد. او سفارش 10 کیلوگرم طلای ساخته شده را داد. می گفت که مغازه اش را تازه راه انداخته و می خواهد ویترینش در همین ابتدای کار پر باشد. قرار شد آن جوان هزینه طلاهای ساخته شده را با شمش طلا بپردازد و پس از مذاکرات اولیه، او از شرکت خارج شد».
مالباخته ادامه داد درست 2 روز قبل از سرقت، مرد جوان با 3 نفر دیگر به شرکت آمد و پس از انتخاب نمونه های طلای ساخته شده، برای اطمینان بیشتر من 4 شمش طلای یک کیلویی را به امانت در اختیار شرکت قرار داد.
جوان خریدار با این ادعا که برای شرکت در مراسم ختم باید به شهرستان برود شرکت را ترک کرد و گفت چند روز دیگر باز می گردد و بعد از تحویل طلاهای ساخته شده، تسویه حساب می کند. آن مرد حسابی اطمینان ما را جلب کرد و شرکت هم سفارش او را آماده کرده بود که طبق وعده قبلی جوان خریدار دو روز بعد آمد به شرکت. این بار با 2 نفر بود. تا وارد شدند سفارشان را آماده در اختیارشان قرار دادم، منتظر تسویه حساب بودم که ناگهان دست به اسلحه شدند و با تهدید همه کارکنان 42 کیلوگرم طلا را دزدیدند و فرار کردند.»
تحقیقات کارآگاهان بعد از شنیدن اظهارات مالباخته آغاز شد. پلیس تمام فیلم های دوربین های مداربسته را بررسی کرد. با تماشای این فیلم ها ماموران متوجه شدند که زمان سرقت سارقان 2 همدست دیگر داشتند که بیرون از شرکت مراقب اطراف بودند و اوضاع را کنترل می کردند. با بررسی چهره 2 همدست سارقان، ماموران پلیس توانستند چهره یکی از آنها را شناسایی کنند، یک سارق سابقه دار به نام کیارش که 3 بار به خاطر سرقت مسلحانه دستگیر شده بود.
بعد از شناسایی کیارش ماموران پلیس آگاهای با اظهارات کارکنان در مورد کیارش متوجه یک رابطه شدند. رابطه کیارش با مسعود. مسعود چند سالی می شد که در بازار طلای تهران به همراه 3 برادرش شاگردی و پادویی می کرد. با این سرنخ ها چیزی نمانده بود که سرقت بزرگ بازار طلای تهران رمزگشایی شود. پلیس در مورد سه برادر مسعود تحقیق کرد و متوجه شدند که بعد از سرقت، آنها به طور مرموزی ناپدید شده اند. دیگر همه چیز برای پلیس رو شده بود.
با انجام تحقیقات و بررسی های میدانی مخفیگاه های سارقان در دهکده المپیک بلوار فردوس، گلوبندک و همچنین شهرستان تبریز شناسایی شد و ساعت 4 صبح سوم اردیبهشت ماه، در یک عملیات همزمان هر 5 متهم به دام پلیس افتادند.
پلیس در مخفیگاه متهمان یک بنز گرانقیمت و یک موتور کشف کرد که متهمان اعتراف کردند آنها را به ترتیب به قیمت 215 و 30 میلیون تومان و با پول های مسروقه خریده اند. در ادامه و با اعترافات مجرمان، مشخص شد که طراح نقشه سرقت، 4 برادری بودند که سال ها در بازار طلا کار می کردند. آنها 3 ماه برای اجرای این سرقت نقشه کشیده بودند و حتی برای اینکه شناسایی نشوند از یک گریمور حرفه ای استفاده کرده بودند اما در نهایت رازشان فاش شد و همگی دستگیر شدند.
سرقت 7 میلیاردی، بزرگترین سرقت در نیم قرن اخیر!
سرقت های بزرگ معمولا با نقشه های بزرگ و حرفه ای صورت می گیرند. مانند سرقتی که در کرمان رخ داد و به گفته پلیس در نیم قرن اخیر بی سابقه بود.
ماجرا بر می گردد به چهاردهم بهمن ماه سال 91. ساعت 5 بامداد آن روز، مرد ناشناسی با آتش نشانی کرمان تماس گرفت و از آتش سوزی یک ساختمان خبر داد. پس از این تماس ماموران آتش نشانی چند دقیقه بعد در محل حاضر شدند. آشت زبانه می کشید و ساختمان را در کام خود فرو برده بود. بعد از چند ساعت تلاش، آتش نشانان توانستند آتش را مهار کنند. اما این پایان ماجرا نبود. آتش سوزی در یک آزمایشگاه پزشکی رخ داده بود. اما چند وسیله نیمه سوخته میان ان آزمایشگاه با دیگر وسایل آزمایشگاهی همخوانی نداشت. چند ابزار برش و برشکاری آن هم وسط آزمایشگاه پزشکی! ماموران آتش نشانی با توجه به وجود این ابزار و نامشخص بودن علت آتش سوزی به قضیه مشکوک شدند و پلیس را در جریان قرار دادند.
در بررسی های پلیس از محل آتش سوزی، ماموران نیروی انتظامی متوجه یک حفره تقریبا 35 سانتیمتری در دیوار آزمایشگاه شدند. یکی از ماموران پلیس وارد آن حفره شد و سر از مغازه طلافروشی کنار آزمایشگاه در آورد! پلیس که به قضیه مشکوک شده بود بررسی های بیشتری انجام داد و در آخر به گاوصندوقی رسیدند که درش با دستگاه برش باز شده بود و کفش جارو! دقایقی بعد به صاحب طلافروشی ماجرای سرقت اطلاع داده شد. مرد طلافروش وقتی شنید گاوصندوق مغازه اش به کلی خالی شده، شوکه شد. او گفت: «7 میلیارد جواهرات، 7 میلیارد امانت مردم را بردند.»
تحقیقات کارآگاهان پلیس بلافاصله پس از آن سرقت بزرگ آغاز شد. با توجه به شگرد سرقت، کارآگاهان در ابتدا تصور می کردند این سرقت کار یک گروه حرفه ای و سارقان سابقه دار باشد. جستجوی ماموران پلیس برای به دام انداختن سارقان 7 میلیارد جواهرات، یک سال زمان برد. در این مدت پلیس با انجام تحقیقات و عملیات های گسترده توانست بالاخره بعد از یک سال تلاش سرنخی از سارقان به دست آورد. یک زن در یک استان دیگر در حالی که سعی داشت مقادیر اندکی از طلاهای مسروقه را بفروشد، دستگیر شد.
پس از دستگیری بازجویی های تخصصی بازرسان پلیس از تنها سرنخ این پرونده آغاز شد. خیلی نگذشت که متهم به جرمش اقرار کرد. همدستان زن سارق، دو مرد جوان بودند که هر سه شان بدون سابقه کیفری و تحصیلکرده بودند! با اعترافات متهم، ماموران پلیس آگاهی کرمان، مخفیگاه سارقان را محاصره کردند و در یک عملیات غافلگیرانه سارقان به دام افتادند.
سه سارق تحصیلکرده این پرونده پس از دستگیری، چاره ای جز اعتراف و برملا کردن جزئیات سرقت شان ندشاتند. آنها با یک نقشه حساب شده دست به این سرقت زده بودند. «هر سه مان ساعت 10 شب روز پنجشنبه 13 بهمن ماه سال 91 در ساختمان آزمایشگاهی مخفی شدیم و پس از تعطیلی آزمایشگاه دست به کار شدیم. همه جزئیات را از قبل در نظر گرفته بودیم. محاسبات دقیقی انجام دادیم و در آخر به این نتیجه رسیدیم که بهترین راه برای رسیدن به جواهرات مغازه طلافروشی، از طریق ساختمان آزمایشگاهی است که چسبیده بود به مغازه جواهرفروشی.
آن شب با تجهیزات کامل از 10 شب تا 5 صبح خیلی بی سروصدا کار کردیم. بعد از سوراخ کردن دیوار رفتیم سراغ گاوصندوق. با دستگاه های پیشرفته برش و با در نظر گرفتن نقاط حساس گاوصندوق توانستیم گاوصندوق پیشرفته ضد سرقت مغازه را بشکافیم! بعد از اینکه کارمان تمام شد برای اینکه هیچ رد و اثری از ما بر جا نماند با یک نقشه از پیش تعیین شده ساختمان را به آتش کشیدیم و بلافاصله با آتش نشانی تماس گرفتیم.» سارقان تحصیلکرده نیمی از طلاهای مسروقه را در استان دیگری مخفی کرده بودند و نیمی دیگر را آب کرده و زده بودند در کار ساخت و ساز مسکن و سرمایه گذاری های اینچنینی!
جنایت و خودکشی به خاطر سرقت نیمه کاره 20 کیلو طلا
می خواستند که سرقتشان را در فهرست بزرگترین سرقت های طلایی ایران ثبت کنند. برای همین وارد طلافروشی شدند. اول صبح بود. صبح روز نوزدهم شهریورماه سال 92. خلوت و سوت و کور بود. هم در مغازه و هم در پیاده رو، پرنده پر نمی زد. مرد طلافروش داشت آرام آرام، جواهرات را در ویترین مغازه قرار می داد که در مقابلش سه مرد نقاب پوش ظاهر شدند. هر سه مسلح، عجول و خشمگین. تا رسیدند کیسه ای را به سمت صورت مغازه دار پرتاب کردند و با تهدید اسلحه گفتند: «زود باش. پرش کن.»
مغازه دار در آن موقعیت آنقدر وحشت کرده بود که در ابتدا ندانسته داشت مو به مو تمام دستورات سارقان خشن را اجرا می کرد. دقایقی گذشت و کیسه پر شد. مغاز دار داشت به راحتی آب خوردن تمام دار و ندارش را می گذاشت کف دست سارقان، که در یک آن به خودش آمد. بدون تعلل و فکر کردن کلید آژیر مغازه را یک دفعه فشرد. صدای آژیر سر خورد کف خیابان و پیاده رو و مثل آهن ربا آدم های انگشت شمار پیاده رو را جذب کرد به خودش.
چیزی نگذشت که انبوهی از جمعیت جلوی مغازه طلافروشی توقف کردند. از قضا دو ماشین گشت پلیس هم در آن حوالی در حال گشت زنی بود. با شنیدن صدای آژیر مغازه، آژیر خودروهای پلیس هم به صدا در آمد و به سرعت به سمت طلافروشی تغییر مسیر دادند. تنها چند ثانیه گذشته بود. سارقان کار را تمام شده می دیدند. اما حالا با این اقدام طلافروش، سارقان در محاصره قرار گرفته اند. دو نفر از سارقان تا صدای آژیر را شنیدند به سرعت از مغازه خارج شده و با موتور سیکلت شان متواری شدند. اما نفر سوم ماند با یک کیسه 20 کیلویی پر از طلا.
آخرین سارق مسلح نمی خواست دل از آن کیسه گرانبها بکند. در ابتدا تلاش کرد با تهدید به شلیک، مردم و پلیس را از محل دور کند و با کیسه طلا بگریزد اما کار از کار گذشته بود و پلیس پاسخش را با پرتاب گاز اشک آور داد. چند ثانیه بعد در میان انبوه دود گازهای اشک آور، صدای شلیک دو گلوله در خیابان پیچید و بعد سکوت مطلق. دقایقی بعد در حالی که صدها نفر نظاره گر بودند دودهای گاز اشک آور آرام آرام داشت روی زمین می نشست و روی دو جسد! دو جسدی که کف مغازه طلافروشی نقش زمین شده بودند. مرد سارق بعد از ناکامی در سرقت، ابتدا مرد مغازه دار را به قتل رساند و بعد خودکشی کرد.
سرقت با شیوه تکراری
پول بادآورده آن هم زیادش زیر زبان خیلی از دزدان مزه می کند و به همین دلیل باعث می شود که آنها وقتی یک سرقت بزرگ انجام می دهند، قانع نشده و دوباره چنین نقشه ای را تکرار کنند. اعضای باندی که به صورت سریالی دست به سرقت های بزرگ از طلافروشی ها می زدند از جمله همین سارقان بودند. ماجرا از زمانی شروع شد که عده ای شاکی به کلانتری های تهران بزرگ و کرج مراجعه کردند.
شاکیان، مالباختگانی بودند که همه شان یا طلافروش بودند و یا خریدار طلا. از همه عجیب تر شیوه و شگرد سرقت ها بود که کارآگاهان پلیس را به شک واداشت که احتمالا باید ارتباطی میان این سرقت ها وجود داشته باشد. از طلافروشان و خریداران طلا در این پرونده درست زمانی که در حال انتقال جواهرات به خانه یا بازار بودند سرقت شده بود. یکی از مالباخته ها در این باره می گفت: «مقدار 5 کیلو طلای 18 عیار را داشتم از مغازه به بازار انتقال می دادم که ماشینم در بین راه پنچر شد. از ماشین پیاده شدم تا پنچری را بگیرم که متوجه شدم یک موتور سیکلت با 3 سرنشین به طور مشکوکی اطرافم دارند پرسه می زنند. به سرعت دست از کار کشیدم و نشستم داخل ماشین و شیشه را بالا کشیدم.
در را هم قفل کردم. با همکارم تماس گرفتم و او را در جریان قرار دادم. هنوز تلفن را قطع نکرده بودم که در یک آن دستانی شیشه اتومبیل را شکست. روی صندلی جلو کیف جواهرات را قاپید، پرید پشت ترک بند همان موتورسیکلتی که اطرافم پرسه می زد و فرار کرد. این اتفاق در چند ثانیه رخ داد و سارقان آنقدر سریع اقدام کردند که نتوانستم هیچ عکس العملی نشان بدهم.» از مالباخته های دیگر نیز به نوعی با شیوه های همانندی مثل کیف قاپی، نقشه پنچری، زورگیری و… در هنگان نقل و انتقال جواهرات سرقت شده بود. نوع سرقت ها و زمان آن ها پلیس آگاهی تهران بزرگ را به یک سرنخ رساند.
به مجید «زاغ زنی» مجید معروف به مجید زاغ زنی، سارق حرفه ای بود که سال 89، با قرار وثیقه از زندان خارج و از آن زمان متواری شده بود. نوع سرقت های این پرونده با شگرد مجید زاغ زنی همخوانی داشت. این سارق حرفه ای با شیوه «زاغ زنی» طلافروشان و خریداران طلا را زیر نظر می گیرد و هنگام نقل و انتقال با شیوه های مختلف جواهرات از چنگ صاحبانش در می آورد. جستجو و تحقیقات پلیس برای به دام انداختن این سارق سابقه دار فراری در راس دستورات قضایی قرار گرفت. اما سارق که می دانست تحت تعقیب پلیس آگاهی است دایما اقامتگاهش را در تهران و کرج تغییر می داد.
مجید زاغ زنی بعد از 3 ماه تعقیب بالاخره در مخفیگاهش در تهرانپارس دستگیر شد. بعد از دستگیری، سارق سابقه دار اعتراف کرد که بلافاصله بعد از متواری شدن از زندان در کرج باند سرقت تشکیل داده و به همان شیوه قبل، سرقت را از سر گرفته است. او در اعترافاتش گفت، آمدم پایتخت و چندین فقره سرقت های چند صد میلیونی که گاهی هم به یک میلیارد می رسید انجام دادم که در آخر هم به عاقبتی دچار شدم که در تمام این مدت و از آن می ترسیدم.» مجید زاغ زنی تنها دو همدست داشت و در مدت چند ماه توانسته بودند چندین میلیارد تومان جواهرات سرقت کنند. این گروه سه نفره با پول های مردم برای خودشان باغ، ویلا و خانه های گرانقیمت در تهران و شمال کشور خریداری کرده بودند!
سرقت انگشتر 5 میلیارد تومانی
این سرقت هم یکی از بزرگ ترین سرقت های کشور بود که با نقشه ای تمام حرفه ای صورت گرفت. بعد از ظهر یک روز سرد بود. 25 دی ماه سال 92. جواهرفروش پشت میز مغازه اش نشسته بود. حوالی میدان ونک پایتخت. دو مرد شیک پوش پشت در ایمنی مغازه ظاهر شدند، با لبخند. مرد جواهرفروش دکمه را فشرد و در برقی مغازه باز شد. آن دو مرد وارد مغازه شدند و گفتند که خریدار یک انگشتری برلیان هستند.
آنها آمده بودند سراغ یکی از خاص ترین جواهرفروشی های کشور. فروشگاهی که در آن علاوه بر طلا، برلیان، الماس و سنگ های بسیار گرانبهایی به چشم می خورد. مرد جواهرفروش تمام انگشتری های برلیان را به مشتری ها نشان داد. همینطور از ویژگی و قیمت شان گفت. «برلیان آلمانی 800 میلیون تومان، انگشتری برلیان سوئیسی یک میلیارد و دویست میلیون تومان و این برلیان اصل و دست ساز که بیشتر از 5 میلیارد تومان! قیمت دارد.» مشتریان چشم شان برلیان 5 میلیاردی را گرفته بود.
گفتند می روند و با یک جواهرشناس می آیند تا پس از تایید آن انگشتری را خریداری کنند. آن دو مرد از مغازه خارج شدند و مرد فروشنده با تصور اینکه آنها خریدار هستند همه جواهرات را در گاوصندوق فوق پیشرفته ضد سرقتش قرار داد به جز انگشتری 5 میلیاردی و مقداری طلا به ارزش 100 میلیون تومان. دقایقی بعد از خروج مشتری ها، دو مرد نقابدار وارد مغازه شدند، با لباس فرم ماموران نیروی انتظامی و اسلحه به دست و مجهز به بی سیم، شوکر برقی و اسپری اشک آور.
ماموران قلابی مرد جواهرفروش را با زور وارد اتاقک مغازه اش کردند و به او دستبند زدند. بعد، انگشتری برلیان و تمام آن طلاهایی که از گاوصندوق بیرون بود را درون یک کیف سامسونت ریختند و مغازه را ترک کردند. وقتی مرد جواهرفروش مطمئن شد صدای سارقان دیگر نمی آید و محل را ترک کرده اند از اتاقک خارج شد و بلافاصله با پلیس تماس گرفت. به دنبال این تماس ماموران نیروی انتظامی در محل سرقت حاضر شدند و پرونده ای برای تحقیقات تخصصی و دستگیری سارقان مسلح در اختیار ماموران اداره یکم مبارزه با سرقت های مسلحانه پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
تحقیقات کارآگاهان پلیس با توجه به شگرد سرقت با یک فرضیه آغاز شد. اینکه احتمالا رابطه ای بین آن دو مشتری و دو مرد سارق وجود دارد. چرا که مشتریان در برقی مغازه را باز گذاشته بودند و بلافاصله بعد از آنها سارقان به راحتی توانسته بودند وارد مغازه شوند. به دنبال این فرضیه، کارآگاهان فیلم های مدار بسته مغازه را بررسی کردند.
در جریان بررسی دوربین های مداربسته و چهره نگاری آن دو مشتری، سرنخ هایی به دست پلیس افتاد. سرنخی از یک مجرم اینترنتی سابقه دار به نام وحید با شناسایی این مجرم بلافاصله ماموران پلیس آگاهی دست به کار شدند و درست 5 روز بعد از سرقت، وحید را در مخفیگاهش در میدان هروی تهران دستگیر کردند. متهم که بسیار غافلگیر شده بود، بلافاصله اعتراف کرد. بعد از اعتراف وحید همدست او نیز شناسایی شد.
مرد 48 ساله ای به نام اکبر. اکبر همان مردی بود که به همراه وحید نقش مشتری را برای فریب دادن جواهرفروش بازی کرده بود. وحید در مورد نحوه آشنایی اش با اکبر به ماموران پلیس آگاهی گفت: «با اکبر در یکی از هتل های تهران آشنا شدم. وقتی با هم خودمانی شدیم رفت و آمدمان بیشتر شد. اکبر، نقشه سرقتی که مدت ها در ذهن داشت را با من در میان گذاشت. اکبر می گفت: یک جواهرفروشی سراغ دارد که تنها کافی است یک قطعه از جواهراتش را به چنگ بیاوریم. دیگر کار تمام است. حرف های اکبر آنقدر وسوسه انگیز بود که خاموش شدم و با او همراه.»
وحید در مورد آن دو همدست سارق مسلحش گفت: «آنها را نمی شناسم. آنها دوستان اکبر بودند. بعد از اعترافات وحید و شناسایی اکبر، ماموران نیروی انتظامی وارد مخفیگاه اکبر در خیابان کرمان در شرق تهران شدند. اما سارق محل را ترک کرده بود و آخرین بار اهالی محل او را با یک دستگاه پژوی 405 مشکی مشاهده کرده بودند. با تحقیقات میدانی کارآگاهان خودروی 405 شناسایی شد و دستور توقیف خودرو به همراه سرنشینانش در اختیار همه مراکز انتظامی و پلیس آگاهی کشور قرار گرفت. 35 روز بعد از سرقت از جواهرفروشی، خودروی اکبر در شهر قزوین شناسایی شد. خودرو به همراه سرنشین (اکبر) توقیف شد.
در جریان بازرسی از خودرو مامورن پلیس انگشتری مسروقه 5 میلیاردی را نیز کشف کردند. با دستگیری اکبر هویت سارقان دیگر نیز فاش شد. ابراهیم و مهران دو جوانی بودند که دو ماه قبل از سرقت با یک نقشه از پیش طراحی شده در قالب نیروی خدماتی در حوالی میدان ونک مشغول به کار شده بودند. ماموریت این دو نفر این بود که آمار جواهر فروشی را در اختیار سردسته گروه یعنی اکبر بگذارند. در این مدت آنها ساعت ورود و خروج جواهرفروش، نوع سیستم ایمنی مغازه و حتی آمار آن انگشتری 5 میلیاردی را در آوردند.
بعد از این «زاغ زنی» و کسب اطلاعات، اکبر به یکی از شهرهای غرب کشور سفر کرده و اسلحه کمری، بی سیم، شوکر برقی و… را تهیه می کند و بعد از مجهزشدن دست به سرقت می زنند. در جریان بازجویی ها سارقان اعتراف کردند که تمام تجهیزات شان واقعی بوده و در اسلحه شان فشنگ های واقعی قرار داده بودند. بعد از دستگیری سارقان، اسلحه های آنان نیز کشف و ضبط شد.
مجله همشهری سرنخ – محمدصادق خسروی علیا: