شهر ما را خشونت گرفته و خواندن جمله «تهران شهر مهربانی» جز خنده ای تلخ بر چهره هایمان نمی نشاند. اصلا چرا می گوییم شهر؟ چرا می گوییم تهران؟ چرا از خودمان حرف نمی زنیم که انگار روی درجه انفجار هستیم و با کوچک ترین تلنگری می خواهیم از هم بپاشیم. مایی که شاید 10 سال پیش، این تصویر را از خودمان، از شهرمان و از آدم هایی که از کنارشان می گذشتیم، نداشتیم.
این همه خشونت از کجا می آید؟ از کجا آب می خورد؟ راهکار تعدیل کردنش حداقل- که به نظر اورژانسی هم می رسد- چیست؟
خشونت از کجا می آید؟
واقعیت این است که خشونت در همه جا وجود دارد. کم یا زیاد، سطحی یا عمیق. به توسعه یافتگی و تمدن هم زیاد ربطی ندارد. خشونت همه جا هست. بهتر است بگوییم هرجایی که آدمیزادی است، خشونت هم است. آنقدر که برخی حدس می زنند این خصیصه ذاتی است. کسانی مثل دیل پترسون و ریچارد وانگهام، انسان شناس و بیولوژیست انگلیسی که خشونت را امری ذاتی در انسان ها می دانند و اجتناب ناپذیر.
جیمز گلیگان، روانکاو آمریکایی که درباره خشونت تحقیق های فراوانی انجام داده، خشونت را پادزهری برای شرم و تحقیر و استفاده از آن را پادزهری برای شرم و تحقیر و استفاده از آن را باعث غرور و دفاع می داند، به خصوص مردانی که خشونت را نشانه مردانگی فرض می کنند.
«آندره کنت اسپونویل» فیلسوف فرانسوی، خشونت را نه از سر اتفاق می داند و نه نتیجه انحطاط انسان بلکه آن را دارای خاستگاه «جنسیت حیوانی» می داند و می گوید خشونت از جامعه ریشه می گیرد. به گفته او هیچ جامعه ای از خشونت جدا نیست و میل و رقابت و قدرت بر خشونت تاثیر دارند و آن را تشدید می کنند.
«ماکس وبر» جامعه شناس آلمانی هم قانون را مهارکننده خشونت می داند و اجرای آن را ابزار اصلی تعدیل خشونت.
«آلیس میلر» و «کارن اورنه» خشونت زمان کودکی و نوجوانی را در بسیاری از مواقع سرچشمه گرفته از خشونت خانوادگی می دانند و می گویند این آسیب در عمق شخصیت فرد جای می گیرد. ریشه تمایل به خشونت را هم گسست اعضای خانواده و الگوهای منفی پرورشی و اجتماعی می دانند.
با این توصیف از نگاه بیولوژیکی، خشن بودن جزئی از طبیعت انسان است و غرور او را نشان می دهد و از نگاه انسان شناسی (آنترپولوژی)، حیوانیت و جنبه اجتماعی انسان را نشان می دهد. از دیدگاه روان شناختی یادگیری نقش مهمی در بروز خشونت دارد. زمانی که ما یاد می گیریم در موقعیت های مختلف با بروز رفتار پرخاشگرانه کار خود را به پیش ببریم یا رفتار مشابهی را از دیگر افراد می بینیم، احتمال بروز خشونت افزایش می یابد. از سوی دیگر حالات روانی خاصی مثل اضطراب و تشویش و همچنین شرایط پراسترس محیطی از عوامل دیگری هستند که می توانند احتمال خشونت را افزایش دهند.
اما خشونت انواع مختلف دارد و فقط مشتی نیست که پای چشم شما را سیاه می کند.
خشونت روانی، جسمی و اجتماعی
در اثر رفتار نامناسب مثل یک اخم ساده شما می توانید در معرض خشونت قرار بگیرید، از جنس روانی که باعث نگرانی و افسردگی و استرس می شود. فحش، تهمت و هر فتار و عملکردی که به سلامت جسم و روان یک فرد ضربه بزند هم خشونت روانی است.
جالب و البته دردناک اینکه در طول زمان خشونت روان شناسی به خشونت جسمی تمایل پیدا می کند. خشونتی که به عنوان ابزاری برای کنترل دیگری یا دیگران از آن استفاده می شود و درواقع تلاشی برای سرکوب و متوقف کردن یک فرد است.
در روایط زن و شوهری، خشونت روانی با اجبار انتخاب به یک فرد، تحقیر، توهین، کنترل، تهدید، ترساندن، خط و نشان کشیدن شناخته می شود و اغلب هم با خشونت جسمی، جنسی و اقتصادی گره می خورد.
خشونت اقتصادی
وقتی حق اقتصادی افراد نقض می شود، خشونت اقتصادی رخ می دهد و بین طبقه های ثروتمند و متوسط و فقیر گسست عجیب و غریبی می افتد. تورم، کمر عده ای را خم می کند و عده ای را به نان و نوا می رساند و فساد مالی تشدید می شود. این اتفاق در خانواده ها هم می افتد؛ وقتی به اجبار فعالیت شغلی فردی قطع می شود، حقوق یک فرد ضبط و استقلال اقتصادی افراد آن گرفته می شود.
چه بر سر آدم خشن و قربانی خشونت می آید؟
دکتر پرویز رزاقی، روانشناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی در تحلیل رفتار خشن و تاثیر آن بر خود فرد و اطرافیان می گوید پرخاشگری، خشونت و عوراض و آسیب های جسمانی و روانی ناشی از آن از دو منظر قابل بررسی است؛ اول اینکه چه آسیب هایی فرد پرخاشگر را تهدید می کند و دوم اینکه افرادی که مورد خشونت قرار می گیرند، چه ویژگی هایی دارند و چه مشکلاتی بر سر راهشان است.
افراد خشن و پرخاشگر، معمولا کسانی هستند که هنجارهای جامعه و خانواده را زیر پا می گذارند و حقوق خود را از دیگری بگیرند. نتیجه اولیه این نوع پرخاشگری، به صورت مشکلات جسمانی و روانی به خود فرد بر می گردد. متاسفانه در مواردی هم دیده شده که افراد خشن و آنهایی که مهارت های کافی برای کنترل خشم خود را ندارند، در اثر افزایش فشار خون و تپش قلب یا استرس و اختلال های عصبی شدید، دچار سکته های قلبی و مغزی می شوند و جان خود را هم از دست می دهند. هرچه بروز یک رفتار خشونت آمیز در فردی بیشتر شود، قدرت مقابله با خشم هم در او کمتر می شود و ابراز خشونت به نوعی رفتار آموخته در ذهن این فرد،تبدیل می شود. این افراد، هم در روابط بین فردی و هم در روابط درون فردی با مشکلات فراوانی مواجه خواهندشد.
خشونت می کنم چون من آدم بشو نیستم
از منظر روابط بین فردی، اطرافیان چنین افرادی، کم کم از آنها دور می شوند. این دوری از سوی دوستان و همکاران، بیشتر قابل لمس خواهدبود. برچسب زدن به این افراد، از دیگر آسیب های اجتماعی است که آنها را تهدید می کند. مثلا دیگران مدام به آنها می گویند که تو عصبی هستی یا نمی شود یک کلام با تو حرف زد و شاید همین برچسب زدن ها و تکرار مداوم چنین عباراتی در مورد یک فرد، حس خشونت را در ا تشدید کند.
این افراد، به دلیل عکس العمل و دوری دیگران از آنها، دچار اختلال در اعتماد به نفس خود می شوند و سعی می کنند این اختلال را با گرفتن حق دیگران با توسل به زور، جبران کنند. از منظر درون فردی هم این افراد، احساس خوی نسبت به خود و رفتارهای اجتماعی شان ندارند؛ حتی ممکن است بعد از هر رفتار خشونت آمیزی مدام با خودشان بگویند که من آدم بشو نیستم یا نمی توانم بر خشمم غلبه کنم و همین مساله، آنها را خشمگین تر کند.
قربانی خشونت می گوید به من زور بگو
نکته دیگر درباره افرادی است که کم یا زیاد مورد خشونت قرارمی گیرند. این خشونت می تواند از سوی خانواده یا جمع آشنایان باشد یا از سوی افراد کاملا بیگانه در جامعه نسبت به فرد، اعمال شود. معمولا چنین افرادی دارای شخصیت پسیو یا منفعل هستند؛ اعتماد به نفس پایینی دارند، قدرت «نه» گفتن ندارند و متاسفانه، زمانی احساس رضایت خاطر می کنند که دیگران به آنها زور بگویند و آنها هم این زور با خشونت را بپذیرند. نکته جالب توجه در مورد چنین افرادی این است که هم در روابط بین فردی و هم در روابط درون فردی آنها، حس نارضایتی شدیدی وجود دارد.
یعنی هم اطرافیان این افراد از اینکه آنها نسبت به خشم و اعمال زور، ساکت هستند، ناراضی اند و هم خودشان از اینکه نمی توانند به هیچ چیز و هیچ کس «نه» بگویند، در اعماق وجود خود احساس نارضایتی می کنن. این افراد تحکیم پذیر و در برابر خشونت تسلیم دیگران اند و اجازه ابراز وجود به خود نمی دهند. مهم ترین آسیبی که این افراد را تهدید می کند، دوری از جمع و اجتماع برای رهایی از مورد خشونت قرار گرفتن است و همین دوری می تواند به مرور زمان، ابتلا به افسردگی و دلمردگی را برای آنها همراه داشته باشد. به عبارت ساده تر، این افراد پذیرنده، از حضور در اجتماع می ترسند.
چاره: خودت را جای دیگری بگذار
برای کاهش خشونت باید به فکر کاهش زمینه های بروز آن بود. بنابراین عوامل بسیاری در این مورد نیاز به مداخله دارند، اما رعایت توصیه های زیر می تواند برای بسیاری کارساز باشد. اولین و مهم ترین توصیه به هر دو گروه از افراد بالا، مراجعه به یک مشاور، روان شناس یا روان پزشک برای یادگیری مهارت های مختلفی مانند کنترل خشم یا قدرت «نه» گفتن است. از جمله مهارت هایی که گروه اول باید آنها را یاد بگیرند، این است که سطح انتظار خود را از دیگران کمی پایین تر بیاورند؛ گاهی خودشان را جای دیگران بگذارند.
یاد بگیرند که ابراز خشونت، اولین و تنها راه ممکن برای حل مساله نیست. برای پیشگیری از ابراز خشونت، محیطی که خشم آنها را بر می انگیزد را ترک کنند؛ به فضای آزاد بروند و نفس عمیق بکشند تا مقداری از خشم شان کاسته شود. آب خنک بنوشند، برای کارهای خود برنامه ریزی داشته باشند (مثلا برای رفتن به محل کار یا تحصیل، کمی زودتر از خانه خارج شوند تا ترافیک و رفتارهای نادرست رانندگی برخی از افراد باعث شعله ورشدن خشم آنها به دلیل احتمال دیر رسیدن به محل مورد نظرشان نشود) و در نهایت از همه مهم تر اینکه با گفتن یک ذکر کوتاه و یاد خدا، خشم خود را فروبنشانند.
گروه دوم هم باید مهارت های ابراز وجود را از کارهای ساده یاد بگیرند. مثلا اگر با خانواده یا دوستان خود بیرون رفتند و از آنها پرسیده شد که چه نوع بستنی ای می خورید، حتما نظر شخصی شان را بگویند و حق انتخاب را به دیگری ندهند. خانواده این افراد باید هرگونه ابراز وجود یا «نه» گفتن آنها را مورد حمایت و تشویق قرار بدهند تا این افراد زیر سلطه خشونت رفتاری و کلامی دیگران خارج شوند. به این ترتیب، چنین افرادی می توانند با سلامت در جامعه زندگی کنند.
آمریکا، خشن ترین جامعه
برحسب آمار، آمریکا پرخاشگرترین جامعه در سطح جهانی است و میزان پرخاشگری در آن به صورت قتل، استفاده از اسلحه و تجاوز جنسی در این کشور بسیار بالاست. روان شناسان معتقدند در آمریکا اصولا پرخاشگری تشویق می شود و این تشویق معمولا به وسله فیلم های هالیوودی کرد پیدا می کند، اما در ایران که این مشوق وجود ندارد، جامعه شناسان مشکلات اقتصادی و افسردگی را مهم ترین عامل پرخاشگری و ریشه خشونت را در تداوم تاریخی مبارزه و مقابله انسان با خطرها و تهدیدهای محیط زندگی فرد می دانند که بر تفکر و رفتار و چگونگی برخورد ما با تهدیدها و خطرها اثر می گذارد.
امسال خشن تر از پارسال!
طبق آماری که در سایت الف در تاریخ 23 مهر 92 منتشر شد، خشونت هایی از جمله ضرب و شتم عمدی و غیرعمدی، توهین، تهدید، تخریب جزو بیشترین خشونت ها در ایران هستند. همچنین سازمان پزشکی قانونی آمار مراجعه افراد بر اثر صدمه های ناشی از نزاع در کشور را در فروردین و اردیبهشت سال گذشته، بیش از 104 هزار نفر اعلام کرده است. این آمار در مقایسه با آمار مشابه در سال گذشته رشدی 0.4 درصدی دارد. هر 9 ثانیه یک خشونت در کشور رخ می دهد. براساس آمار رسمی 19.9 درصد از خشونت های خانگی در تهران را خشونت های جسمی و 52.4 درصد از آن را خشونت های روانی تشکیل می دهد.
ما یک جامعه خشن هستیم
دکتر حسینی، استاد دانشگاه و آسیب شناس در نشستی درباره خشونت گفت: جامعه ایران یک جامعه خشن است وقتی پرونده های قضایی ایران را بررسی می کنیم، متاسفانه با توجه به مقیاس نسبی با جمعیت کشورمان، باید بگوییم که یک جامعه خشن هستیم به عبارت دیگر، وقتی ردیف های قابل ملاحظه و آماری را که در قتل عمد، درگیری ها و خشونت های فیزیکی وجود دارد و باعث تشکیل پرونده های قضایی شده و آن پرونده ها به پزشکی قانونی ارجاع داده می شود و نگاه می کنیم، به این نتیجه می رسیم که جامعه خشنی داریم.
پلیس بیشتر خشونت بیشتر
دکتر تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران هم در نشستی درباره خشونت گفت: وقتی پلیس در جامعه زیاد است، نشان دهنده خشونت در جامعه است. یکی از علل بروز خشونت در جامعه ایران، کاهش کنترل اجتماعی است. منظور از کنترل اجتماعی، پلیس نیست. زیاد بودن پلیس در جامعه به این معنا نیست که کنترل زیاد است یا کم بودن آن نشان می دهد کنترل اجتماعی وجود ندارد. وقتی پلیس زیاد است، نشان دهنده وجود خشونت در جامعه است کمااینکه در ایران مجازات هایی که وجود دارد باعث کاهش جرایم نشده و باعث افزایش خشونت هم شده است.