مردی بی‌مسولیت فرزندش را در پایتخت رها کرده بود، تا بتواند راحت تر زندگی کند، این مرد حتی برای به دست آوردن 100 هزار تومان همسر جوانش را به دردسر انداخت .

 ساعت 20:30 یازدهم فروردین ماه كودكي 3ساله در سالن مسافران ترمینال جنوب تهران توسط ماموران کلانتری 208ترمینال در حاليكه گريه مي كرد، پيدا شد.

تلاش براي پيدا نمودن والدين حتي به بيدار نمودن چند مسافر از خواب انجاميد اما بي فايده  بود تا اينكه توسط خانمي كه به عنوان نیروی خدماتی و نظافتچی كار مي كرد به گمان اينكه شايد والدينش مراجعه نمايند تا ساعاتی نزد وی نگهداري شد.

بي قراری كودك امان همه را بريده بود تا اینکه وی به كلانتری انتقال يافت و آن شب را تا صبح در کلانتری با ماموران بازی کرد و سرانجام به خواب فرو رفت.

با جست و جو در لباس های این کودک یک برگه که شماره تماسی كه در جيبش بود پیدا شد و ماموران بلافاصله با این شماره تماس گرفتند که مرد جوانی جواب داد و خود را پدر كودك معرفي كرد و اعلام داشت هم اکنون درحال عزیمت به شهرستان شیراز هستم و در بین راهم و شرايط بازگشت را ندارم و سپس گوشي خود را خاموش نمود و دیگر پاسخگو نبود.

کودک که نام او را “اردشیر” نامیده بودند دیگر گريه نمي كرد و با سربازان وظيفه انس گرفته بود و کارکنان با او بازی می کردند و خلاصه اینکه این کودک سه ساله که نام خود را بلد نبود، فقط می گفت: “آب بده” .

در ادامه برای تعیین تکلیف این کودک سه ساله پرونده تشکیل و جهت سیر مراحل قانونی به مقام قضایی ارجاع شد که با هماهنگی های صورت گرفته و بنا به دستور مقام قضایی مقرر شد :اردشیر” به شيرخوارگاه “شبير” در محدوده شوش انتقال يابد.

کودک که بسیار به کارکنان وظیفه خو گرفته بود موقع رفتن بسيار گريه كرد و سوار بر خودرو جهت تحویل به شیرخوارگاه از کلانتری برده شد.

دو روز بعد مرد جوانی به کلانتری 208پایانه جنوب مراجعه و در ادعایی عنوان داشت که از این کلانتری با من تماس گرفتند و گفتند که بچه ام پیدا شده برای تحویل “کودکم که “ابوالفضل” نام دارد مراجعه کردم.

وی هیچگونه مدارک شناسایی و هویتی دال بر صحت ادعایش نداشت و مدام بر ادعای خود اصرار می ورزید.

در ادامه ماموران به وی گفتند کودک شما را بنا به دستور مقام قضایی به شیرخوارگاه شبير تحویل داده ایم و بایستی به آنجا مراجعه کنید.

مرد جوان آدرس شیرخوارگاه را گرفت و از کلانتری خارج شد، با تماسی که مسئولان کلانتری با عوامل حراست شیرخوارگاه گرفتند مشخص شد فرد مذکور هيچگونه مراجعه به این شیرخوارگاه نداشته است.

از این قضیه گذشت تا اينكه یک هفته بعد خانمي جوان به كلانتري مراجعه نمود و تحت عنوان اینکه مادر کودک است با مدارك شناسايي که براي احراز هويت و صحت ادعای خود به همراه آورده بود به دادسرا ارجاع داده شد.

در حين انجام مراحل قضايي که می باستی وی به همراه سرباز جهت تحویل گرفتن کودک خود مراجعه کند در در دايره اجتماعي كلانتري مصاحبه ای از چند و چون ماجرا توسط مسئول و مددکار اجتماعی کلانتری 208پایانه جنوب صورت گرفت که زن جوان ضمن معرفی خود به نام “شیرین”ُ اینگونه ماجرا شرح داد:

به همراه شوهر و دو فرزندم در شهر شيراز زندگي مي كنیم، 8 ماه پيش شوهرم از کار آزادی که داشت دست کشید و بي دليل ترك شغل نمود. شوهرم انسان تنبل و بی مسئولیتی است و با کار نکردن و سختي های زندگی روزمره و تنگی معيشت باعث شد تا هر روز میان من و شوهرم درگيري هاي زيادي به وجود آید .

این درگیرهای ادامه داشت تا اینکه در پنجم فروردین ماه سال جاری من با شوهرم قهر کرده و منزل وی را به قصد مراجعه به منزل پدرم که در شهر تبریز است، ترک نمودم .

من که می خواستم “ابوالفضل” پسر 3ساله مان را با خودم ببرم که با امتناع شوهرم مواجه شدم و وی اجازه نداد که من “ابوالفضل” را با خود ببرم  و مجبور شدم فقط دختر 4 ماهه را با خودم ببرم ، بدین صورت منزل شوهرم را ترك كردم و بعد از گذشت 10روز یعنی در تاریخ 15فروردین ماه دوباره به شیراز مراجعه کردم که جاي خالی پسرم را که مشاهده کردم و علت نبودن “ابوالفضل” را از شوهرم سئوال کردم که وی در جواب گفت: بعد از رفتن من، پسرم را به بهزيستي شهر شیراز برده و او را به بهزیستی تحویل دادم و براي اینکه “ابوالفضل” را تحویل بگیریم 100 هزار تومان پول لازم است.

ما که پولی در بساط نداشتیم فرداي آن روز شرمنده و خجالت زده به درب منزل یکی از همسایگان مراجعه کرده و مبلغ 100هزار تومان پول قرض کردیم، بعد به همراه همسر و يكي از دوستان همسرم به بهزيستي شيراز مراجعه نمودیم. در میانه راه شوهرم به بهانه اینکه تو خانم هستي و من به خاطر اینکارم احتمال دارد مورد غضب آنها واقع بشوم، بهتر است تو تنها بروی و بچه را تحویل بگیری.

تنها به داخل رفتم و بعد از مراجعه به مرکز بهزیستی شهر شیراز و کلی پرس و جو هيچ اطلاعي از پسرم نیافتم و مایوس برگشتم. زمانیکه به بیرون از بهزیستی برگشتم خبري از همسر و دوست همسرم نبود و تازه فهمیدم که “فرهاد” با 100 هزار تومان و متواری شده.
به دنبال این موضع به اتفاق دختر نوزادم به محل کار دوست همرسم که “علی” نام داشت به ترمينال شهر شیراز رفتم تا از “فرهاد” و یا احیاناً “ابوالفضل” بگیرم.

خلاصه بعد از ساعت ها معطلی ساعت 7 شب همسرم با من تماس گرفت و گفت كه بايد به كلانتري ترمينال جنوب شهر تهران مراجعه کنی آنان می دادند که “ابوالفضل” کجاست البته نگران نباش جاي پسرمان خوب است.

من نیز یک بلیط برای شهر تهران گرفتم و درحالیکه گرسنه و خسته بودم به سمت تهران به راه افتادم، ساعت 5:30 صبح به شیرخوارگاه شبير رسیدم و با ارائه شناسنامه كودك،خودم و همسرم با اجازه عوامل حراست آنجا خوابيدم و صبح به كلانتري مراجعه کردم تا پس از تحویل پسرم به شهرستان مراجعه کنم.

//////////////////محسنی/تهران

//////////////////محسنی/تهران

//////////////////محسنی/تهران

//////////////////محسنی/تهران

//////////////////محسنی/تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *