یکی از افسران پلیس آگاهی یکی از ماموریتهای ضمن خدمت خود را به عنوان یک خاطره بازگو کرد.
ساعت یک بامداد یکی از همین روزها “حسن” به همراه خانوادهاش به پارک صفه (اصفهان) آمده بودند، تا شبی بهاری را در کنار هم تفریح کنند.
خانواده در خیابان جنب پارکی، خودروی خود را پارک کرده و با صدای بلند موسیقی در حال رقص و پایکوبی بودند که ناگهان صدای ترمز خودرو پژو ٤٠٥ به گوش می رسد.
چهار جوان که حالت طبیعی نداشته و به نظر می رسید مشروبات الکلی مصرف کرده باشند از خودرو پیاده شده و می خواستند تا در جمع خانواده “حسن” با دختران خانواده به رقص بپردازند که مورد اعتراضِ پدر و اعضای خانواده قرار گرفته و میان چهار جوان و مردان حاضر خانواده درگیری لفظی درگرفته است که ناگهان صدای فریادی بلند شد و جوان ها سریع داخل خودرو شده و متواری شدند.
یکی از حاضرین شماره خودرو را یادداشت می كند و ناگهان متوجه شدند پدر خانواده روی زمین افتاده است.
قرمزی خون گلوی “حسن” آسفالت خیابان را پوشانده و صدای فریاد و شیون خانواده او فراتر از نوای موسیقی به آسمان می رسد.
خانواده به سرعت او را به بیمارستان الزهراء انتقال می دهند، اما وی قبل از هر اقدامی، به دلیل شدت جراحت وارده، فوت می كند.
خانواده ای که تا چند لحظه قبل از واقعه، از شادی در پوست خود نمی گنجیدند، حالا چون کبوترانی که طعمه شکارچی شده باشند، هر یک در گوشه ای از بیمارستان الزهراء از اعماقِ جان شیون و زاری می كردند.
جغد شوم بی همسری و پرنده سیاه بی پدری بر فراز سرِ اعضای خانواده حسن در گردش بود، دیگر هیچ راه گریزی از این واقعیت نبود، شاید تنها دارویی که می توانست این داغ عظیم را كمی التیام بخشد، دستگیری قاتلین و مجازات آنها بوده است.
اکیپ بررسی صحنه جرم و تیم کارآگاهان پلیس آگاهی سریعاً در صحنه حاضر شدند و پس از ثبت واقعه و بررسی های ابتدایی، کار در راستای شناسایی ضاربین و قاتلین، با جدیت، شروع شد.
بر اساس اطلاعات موجود در سامانه ها مشخصات مالک خودرو شناسایی شد و پس از مراجعه به نشانی مشخص شد خودرو به فرد دیگری به نام رضا ٢٤ ساله فروخته شده است.
در ادامه “رضا” هنوز در خانه خود در حال استراحت بود که کارآگاهان پلیس آگاهی خانه او را محاصره و او را به همراه خودرو دستگیر كردند و به پلیس آگاهی انتقال دادند.
متهم که راه گریزی جز همکاری با پلیس نداشت و تصور می کرد درگیری تنها منجر به زخمی شدن طرف مقابل شده و مجروح هنوز در بیمارستان بستری است، اقرار کرد که در ساعت ٢٤ شب حادثه به همراه سه نفر از دوستانش به نام های “مجید” ٢٢ ساله و “داود” ٢٣ ساله و “محمد تقی” ٢٥ ساله در مغازه “مجید” شرب خمر کردند و سپس برای گردش به کوه صفه رفته اند.
وی در ادامه اعترافات خود گفت: در وسط خیابان خانواده ای که در حال خوشگذرانی بودند را مشاهده کرده و آنها نیز کنار آنان ایستاده اند که مردی از خانواده جلو آمده و از آنها خواسته محل را ترک كنند، “مجید” به آن مرد گفته مگر اشکالی دارد، آن مرد نیز به ما گفت بزم خانوادگی است و دوباره “مجید” به او گفت اگر خانوادگی است چرا وسط خیابان و ما هم می خواهیم جزو خانواده شما بشویم که آن مرد با “مجید” درگیر شده و آنها هم پیاده شده اند و درگیری آغاز شد.
در حین درگیری “مجید” چند ضربه به یکی از مردان حاضر زده و با این حادثه چهار نفر به سرعت سوار خودرو شده و فرار کرده اند .
با اعترافات متهم و نام بردن سه نفر متهم دیگر، به سرعت محل مخفیگاه آنها شناسایی و تا قبل از ساعت ١٢٠٠ روز حادثه هر چهار نفر متهم دستگیر و با دستگیری متهمین بازپرس پرونده در پلیس آگاهی حاضر و با اقرار و اعتراف متهمین قرار قانونی صادر و متهمان به زندان منتقل شدند.
همه مسایل اجتماعی ریشه در هم دارند و نحوه تفکر مردم در جوامع به رشد بینش عمومی ان جامعه بستگی دارد وگاها تاسی بردار است. راوی میگوید در فلان شهر فلان نماینده از سوی فلان گروه مورد هجمه قرار گرفت فردا در فلان شهر فلانی ارامش واسایش خانواده ای را به عزا تبدیل نمود اگر گروه اول که مخل سخنرانی وبرهم زننده نظم اجتماع برابر مقررات قانون ماخذه شده بودند اصلا واقعه دوم رخ نمیداد چوب فلانی هم شرب خمرمصرف نمیکرد وهم ایجاد مزاحت! چون فکر میکرد مملکت قانون دارد.