۱٫ هیات وزیران آقا محمود در سفر اوّل استانی تصویب کردند که پادگان ساری به خارج از شهر برود، صد البته که این مصوبات اکثراً آبکی بود. عوام فریبی بود. نبود؟؟
۲٫ در کمیسیون ماده پنج مورخ ۲۹/۳/۹۰، با سکوت معنادار، با هزار ویک جور از اون کارها، و با بستن عمدی چشمهای مسوولین از استاندار و فرماندار و نماینده مجلس و شهردار، و استغفرالله دیگر آیات وحجج و…… و چند نقطه ….
با تغییر کاربری ۹۲۳۳۶ متر مربع مساحت پادگان موافقت شد یعنی این سرباز خانه پاساژ سازی و دکان سازی شود،خوب دقّت بفرمائید،اجازه دادند پادگان را دکان سازی کنند.
یعنی دولت خودش خودش را دست انداخت و مسخره کرد، در این مصوبه در همین استانداری مازندران ، و با حضور تمام اعضاء کمیسیون ماده پنج که می‌دانستند چه ظلمی و بی عدالتی و بی انصافی نسبت به مردم و چه توهینی نسبت به دولت دارند می‌کنند ۶۰% در صد از این نود و دو هزار متر مربع، یعنی پنجاه و پنجهزار متر مربع را مجوّز ساخت و ساز تجاری به ارتش دادند،
چهل در صد را به شهرداری ساری دادند .
حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را.
داستان خیلی زیاد است ، همه اسناد و مدارک و مکاتبه وپیگیریهای دهها ساله و بازار گرمی موقع انتخابات این پادگان …. را دارم، در ساری شناسی آنها را بایگانی کردم تا فردا، نسلهای بعدی حداقل روی قبر من خرابکاری نکنند، من سند داشته باشم که چنین و چنان کردم، حالا قدرت رستم و معرفت فردوسی، تدبیر خیّام و غیرت آریو برزن و شهامت و مردانگی و شرف ابوالفضلی می‌خواست که این مصوبه را لغو کند، تغییر کاربری تجاری را به فضای سبز تبدیل کند و….. و….. این کار فقط در تهران میّسر بود،
حالا، این مصوبه کمیسیون ماده پنج و این ارتش با تفنگش و اون وزارت دفاع وبقیه ماجرا……
من اسم نمی‌برم،که بعد از این مصوّبه‌ی کمیسیون ماده پنج استانداری مازندران چه کسی و چگونه و با چه ترفندی و با چه قدرتی چه کرد!! چه شد؟ (به کسی نگوئید، لغو شد).
خودش اگر دلش خواست،‌ اسناد مربوط را رو کند،‌ چون من اگر الآن بگویم کی چکار کرد، پسر شمر می شوم، می گویند کبلاقا داشت فلانی را خراب می کرد، سنگ فلانی را زد،‌ انتخابات هم که در راه است، تهمت‌،‌ فحش و نا‌سزا و بر چسب زنی،‌ چهار تا یک قَران است،‌ و بازسر بسته می گویم،‌ متری یک میلیون تومان پول می خواهند،‌ یعنی وزارت دفاع می‌گوید با نظر کارشناسی متری یک میلیون، ‌جمعاً بالای ۹۰ میلیارد تومان پول باید بدهی تا پادگان مال شهرداری بشود، دولت این پول را نمی دهد،‌ وزارت دفاع هم گذشت نمی کند، ‌استانداری هم از این پولها ندارد، ‌فقط باید از جیب مبارک همین مردم ساری داده شود.‌ تا در فردا که پادگان آزاد شد، ‌همه‌ی مردم مازندران و ایران از آن بهره ببرند، شهرداری هم که نود میلیارد تومان پول نقد ندارد، اگرچانه بزنند و پارتی بازی کنند، مثلاً هفتاد میلیارد تومان باید پول بدهند، تازه این پول را باید قرض کنند، و کسی هم این پول را بدون بهره نمی دهد، ‌حالا که وزارت دفاع هم تصویب کرد پادگان ساری هم باید از شهر بیرون برود،‌ امّا نگفت که مفتی بیرون می‌رود و این خیلی بی مروّتیه!!
یک روزی زمان رضا شاه که همین وزارت دفاع که آن روز وزارت جنگ بود سربازخانه لازم داشت، آن روز نو باغشاه ساری و بخشی از زمینهای موقوفه شهر را جمع کردند تا سربازخانه درست بشود، آنروز مردم ساری برای وزارت دفاع آبرو داری کردند، ولی امروز، وزارت دفاع دهها سال است که دارد خون به دل مردم ساری می کند، بالاخره وزارت دفاع از ما پول می گیرد، یعنی بی مروّتی نیست؟
خدائی راضی نیستیم، داستان این سرباز خانه یک کتاب مطلب دارد.
فقط یک اشاره کردم، بقیه بماند تا شاید روزی دیگر …. . یواشکی زیر گوشتان می‌گویم روزگاری به چهار میلیارد راضی بودند بفروشند، پول هم تا اندازه‌ای داشتیم، امّا …….. خوب نداشتیم. و خدا می بیند که ماچه می کنیم.

حسین اسلامی ساروی
اسفند۹۳

2 thoughts on “قصه‌ی پر غُصّه ی پادگان ساری”
  1. خان عموی عزیز،کیوس نازنین،تِه دور بگردم، تِه زلیخا تندرست دَواشه. تِه زلیخا چَنده عِزّت دارنه، اگه قلم در کار مردم دَنی بیبو، الان بانک ملّی ساری بوردِ بِیه، همین پادگان پاساژ بِِیِه، کتابخانه مرکزی میدون فرح آباد و مجتمع فرهنگی و خَله کارهای دیگه از برکت قلم درست بَیه، گوش کاندِنه، امّا تا کمی بازیگوش هستنه …..پادگان پوست بَیه، وِنِه دِم بَرسیه.امّا سی سال هسته که شب و روز وِره اِشمبه، اگه جوون شهردار با این جوون مردی که همه ره بهوته(عزّت، عزّت)شمارِه دِمبه با هم بیبون،الان پادگان و موزه و کتابخانه، مجتمع فرهنگی و … و… چراغ سوداشتِنه

  2. من دارم لذت می برم از تطویلِ دوره حیات و حضور – لذت نه از نانِ منهای پنیرش – که همین ام در موارد و مقاطعی دریغ شد ؛ لذت از شگفتیها و لذت از بروز وقایعی که به رویشِ شاخ در سرم منتهی میشود…!
    (کبلاقا) را به آوازهایش – به فریادهایش – به ناله ها و استغاثه هایش میشناسم و دلی هم از مابرده است این پیرِ همنوا ! سوآلم اما بی جواب است که چرا به این تذکار و تلنگر وقعی نمی نهند و اگر ( غلط حرفِ) بی اساسش می پندارند پاسخی مرحمت کنند و ایضاً اگر مدخلی دارد اقدامی بفرمایند ! در این میان اما (مشتی زلیخا)ی من مرا بی پاسخ نمیگذارد و میگوید – اوهم میفرماید ! – اوایای امور به دوصد گرفتاری سرمشغول هستند که همه اش اندر میانِ خودشان است و انصاف باید داد که مگر وقتی باقی میماند به من و تو برسند و به شهر ما و زمینِ پادگانش ؟! همین هفته جاری بود که نماینده جوان ساری گفت بالاخره پادگان را از شهر خارج کردم…! بقولِ کبلاقا چگونه ؟ گیریم که پادگان جمع شد ، آیا زمینش هم آزاد شد ؟
    پیشنهادِ منِ حقیر به کبلاقای عزیز اینست که افتخارِ تامین نطرِ پادگانی ها را به یکی از این از مابهتران بدهیم – همینان که بقول وزیر کشورِ اسلامی مان – با شناسنامه آدمهای مرده حساب بانکی باز میکنند و با پنج کلاس سواد ، دویست میلیارد تومن گردش مالی دارند – تا زمینی از عدوان در آید و نفسی تازه به بهاران کند !!
    راستی اگر کبلاقائی بدین صوت و صدا نداشتیم ، چگونه از تحریف تاریخ جلوگیری میشد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *