امام خمینی (ره) در نخستین روزهای اقامت در بازداشتگاه خواهان عینک خود شدند که برایشان آورده شد. سپس مهر خود را خواستند و آن را به دست خویش شکستند.
خبرگزاری فارس: چرا امام خمینی(ره)  مُهر خود را شکست؟

 

امام خمینی(ره) پرچمدار مقتدری است که انقلاب اسلامی را به یاری احاد مختلف مردم ایران به پیروزی رساند. می توان گفت انقلاب سال 57 یکی از منحصر به فرد ترین وقایعی است که در نوع خود اتفاق افتاده است چرا که این رخ داد تاریخی بدون اتکا به قدرت های خارجی بود و در کمال استقلال و با یک رهبری دینی به سر منزل مقصود رسید و اکنون بعد از گذشت سی و شش سال از عمرش همچنان استوار و رو به جلو در حال حرکت به سوی آرمان های خودش است.

امام زمانی به پا خاست که اوج خفقان بر فضای کشور حکم فرما بود و فساد و بی دینی در رژیم وقت اظهر من الشمس شده بود. برخلاف بسیاری از علما و مذهبیون حضرت روح الله همچون شهید مدرس معتقد بود که دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست و اینکه بخواهیم نسبت به مسائل جامعه بی تفاوت باشیم امریست اشتباه. این صدای راستین زمانی از گلوی مبارک ایشان برخواست که هنوز خبری از انقلاب نبود و شاید اگر نگوییم همه، کمتر کسی می توانست عاقبت خوشی برای این حرکت پیش بینی کند. حضرت ایشان وقتی در نجف بودند خود را آماده چنین راه پر فراز و نشیبی کردند که در ادامه این مطلب در مورد آغاز نهضت می‌خوانید:

*** از ابتدای سال 1340 هـ. ش با ارتحال آیت‌الله العظمی بروجردی نام عده‌ای انگشت‌شمار از علمای بزرگ و شاگردان آیت‌الله بروجردی به عنوان مرجع بزرگ تقلید شیعیان جهان در محافل و مجامع مذهبی و اجتماعی و حتی مطبوعات کشور برده می‌شد. در میان آن گروه آیت‌الله سید‌روح‌الله موسوی خمینی اشتهار و محبوبیت بیشتری از دیگران داشت. وقایع سال 1341 و به ویژه حوادث خرداد 1342، توجه و انظار را به سوی آیت‌الله مصمم و جدی‌ قم جلب کرد و او به تدریج یک نوع محبوبیت فراگیری یافت. پس از آغاز مبارزه، آیت‌الله خمینی (ره) به تهران منتقل شد و چندین ماه تحت‌نظر بود. اقامت ایشان ابتدا در پادگان قصر تهران بود که به دلیل شخصیت برجسته و مناعت طبع و تهور و سر فرود نیاوردن در برابر تهدیدات و تمهیدات و وعده‌ها و وعید‌های دولت، افسران و درجه‌داران لشکر یک پیاده گارد، احترام و علاقه زیادی به معظم‌له نشان دادند و حتی محافظان و نگهبانان ایشان هنگام برگزاری نماز پشت سر آیت‌الله صف کشیده عبادت خدا را به جا می‌آوردند.

بنا به گفته یکی از افسران پادگان قصر آیت‌الله با دقت و ملاطفت از اینکه نظامیان در نماز به معظم له متابعت می کنند خشنودی خود را ابراز داشته نمازخوانی و توجه اکثر نظامیان را به مراسم مذهبی مورد تمجید قرار دادند. امام خمینی (ره) در نخستین روزهای اقامت در بازداشتگاه خواهان عینک خود شدند که برایشان آورده شد. سپس مهر خود را خواستند و آن را به دست خویش شکستند که مبادا به گونه‌ای وادار شوند آن را زیر نامه‌ای بگذارند.

هرگونه تلاش برای بازجویی از رهبر دینی تشیع بی‌فایده بود، زیرا ایشان گفتند که به هیچ پرسشی پاسخ نمی‌دهند. وظایف مذهبی و شرعی خود را انجام داده‌اند و هیچ مقامی نمی‌تواند در مورد آنچه گفته‌اند از ایشان پرس و جو کند. در دیدار با وزیران و تیمساران ارتش نیز آیت‌الله خمینی (ره) کمترین نرمش و انعطاف و سر فرود آوردن نشان ندادند. مدتی بعد مشارالیه به خانه‌ای انتقال یافتند و چندی بعد حصر اقامتگان ایشان برداشته شد و هزاران تن از ارادتمندان و مریدان به دیدارشان شتافتند. چندگاه بعد که به قم بازگشتند هرگز در برابر تمهیدات رژیم روی مساعد نشان ندادند و هرگونه خبر درباره سکوت و نرمش را رد کردند و اظهار داشتند در هر حال به وظایف شرعی خود اقدام خواهند کرد.

با برکناری امیر اسد‌الله علم و زمامداری حسنعلی منصور و دیدار جواد صدر وزیر وقت کشور با آیت‌الله خمینی (ره) در سال 1343 رژیم پهلوی تا حدودی آسوده‌خاطر به نظر می‌رسید. زیرا با وجود برخورد کوچک در قم و حوادث سالروز 15 خرداد 1342 در سال 1343، گزارش‌ها تا حدودی خیال حضرات را آرام می‌کرد. صدای قم مدتی بود ظاهرا به گوش نمی‌رسید. مقامات دولتی شکیبایی مرجع بزرگ قم را خوشبینانه، سکوت و مدارا برآورد می‌کردند. شکیبایی مرجعی که می‌خواست به رژیم فرصت دهد تا حسن نیت خود را نشان دهد. ایشان بارها گفته بودند: صبر خواهیم کرد تا ببینیم رژیم چه می‌کند. 

آنها در این پندار اشتباه بودند که آیت‌الله خمینی (ره) مبارز جدی و مصمم اخم از پیشانی گشوده و با آنها سر سازگاری نشان می‌دهند. اما دولتیان خیی زودتر از آنچه حدس می‌زدند صدای خروش آسای قم را شنیدند؛ صدایی که پژواک تندر مانند آن در سراسر کشور پیچیده و آذرخش بیدار‌کننده مفاهیم آن آسمان تاریک ایران را برافروخت. در فضای سیاسی و اجتماعی به خاموشی و خفتگی گراییده‌ای که همه در برابر شاهنشاه و دولت مبعوث وی و ساواک و ارتش و ژاندار‌مری و شهربانی و مجموع ساختار دولتی فرمانبر بودند و خیل متملقان سر تعظیم خم می‌کردند و همه مفاهیم اصیل جنبه شوخی و استهزاء یافته بود، ندایی از شکر کویری قم برآمد که خفتگان را از خواب برخیزاند.

آیت‌الله خمینی (ره) نشان داده بود که رهبر مذهبی اجتماعی، علاقمند به حمایت از مردم و حضور در فعالیت‌های مردمی است. حتی پیش از سال 1342 آیت‌الله‌ خمینی (ره) فعالیت‌هایی مستمر و انسانی در جهت حمایت از ستمدیدگان و مستضعفان انجام می‌داد، به عنوان مثال در آذرماه 1341 تلگرافی از سوی مشارالیه خطاب به وزارت امور خارجه مخابره شد که به شرح زیر بود:

تهران، وزارت خارجه

«علمای اعلام و اهالی شیعه کراچی تلگراف کرده‌اند بهایی‌ها دختر بچه‌ای را به نام فرخنده دهقان یزدی که سید و شیعه است ربوده و در پاکستان می‌خواهند به ازدواج در آورند و در اثر اعتصاب عمومی، دادگاه آنجا ازدواج را توقیف کرده، بهایی‌ها به سفارت ایران تشبث کرده‌اند. لازم است فورا دستور دهید سفارت از ازدواج غیرمشروع شدیدا جلوگیری کند و دختر را از آنها بگیرد و به ایران مسترد و به اولیایش تحویل دهند. نتیجه را اطلاع دهید.

«روح‌الله الموسوی‌ الخمینی»

سلیمانی فرماندار قم رونوشتی از این تلگراف را به دفتر سپهبد امیر عزیزی، وزیر وقت کشور ارسال داشته است تا او را در جریان امر بگذارد. آیت‌الله خمینی (ره) پس از هشت ماه اقامت اجباری در تهران در خانه آقای روغنی، در 18 فروردین ماه به قم بازگشتند و مورد استقبال گرم مردم آن شهر قرار گرفتند. پیش از بازگشت دکتر صدر وزیر کشور و سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران به دیدن امام خمینی (ره) رفتند. آیت‌الله می‌گویند: «اگر قرار است دولت به کارهای سابق خودش ادامه بدهد و مثل گذشته با مردم رفتار کند من در اینجا باشم اصلح است.» سرهنگ مولوی قسم می‌خورد که دیگر آن حرف‌ها نیست، آیت‌الله طی ماه‌های بعد چندین بار سخنرانی‌هایی ایراد کردند، از جمله ذکر جمله «خمینی تفاهم می‌کند» در روزنامه اطلاعات را مورد ایراد شدید قرار دادند، در روز پانزدهم خرداد 13423 هم برخوردهایی بین مردم و نیروی انتظامی روی داد تا اینکه ماجرای تصویب کنوانسیون وین پیش آمد. کمتر از یک ماه پس از جلسه کذایی مجلس شورای ملی و تصویب اجباری لایحه، آیت‌الله خمینی (ره) بار دیگر به منبر رفت و به اعتراض پرداخت. او آنچه را که دولت منصور با مهارت و ترفند از چشم و گوش مردم ایران پنهان داشته بود، مطالبی را که روزنامه‌ها و مجلات اجازه نشر آن را نیافته و فقط به دلیل حفظ رویهن‌های پارلمانی به صورتی ناپیدا در صفحات روزنامه رسمی کشور منعکس شده بود، شجاعانه بر سر منبر ابراز داشت و خشم و تحیر مردم را برانگیخت. آنچه آیت‌الله خمینی (ره) به شیوه سنتی و کهن انتشار نظرات و عقاید مردمی، بر حسب آن روش که از قرن ها پیش در ایران متداول بود از طریق منبر به اطلاع عمومی رساند، از یک مجمع کوچک دینی در قم، مانند دانه‌ بارانی فرو باریده بر یک برکه آب، حباب آفرید و دایره‌وار محفل، به محفل محله به محله، شهر به شهر منعکس شد و گسترش یافت و به یک غریو توفنده بدل گشت.

سابقه نداشت- دست کم پس از سال‌های دهه 12330 و جریان ملی شدن نفت – آیت‌اللهی در قم برخیزد، درباره یک مسئله خارجی سخن بگوید و دهان به اعتراض باز کند. آیت‌الله‌ها بیشتر درباره مسائل داخلی، اشاعه فساد، نفوذ بهاییت، گرانی و گرانفروشی، جور فرمانداران و روسای شهربانی و فرماندهان ژاندار‌مری قم سخن می‌گفتند. فساد دامنگیر در طبقات بالا و فقر روزا‌فزون طبقات پایین، موضوع بحث بسیاری از اهل منبر بود. اما اکنون آیت‌الله خمینی (ره) درباره مسئله بسیار مهم کاپیتولاسیون و پیامد‌های شوم آن سخن می‌گفت. آیت‌الله خمینی (ره) برای بیان نظرات مستدل و کوبنده خود مخصوصا روز چهارم آبان را که به مناسبت تولد شاه در سال 1298 هـ. ش مراسمی در سراسر کشور برگزار می‌شد، انتخاب کرد. بیانات آیت‌الله خمینی (ره) شامل چندین بخش بود. در بخش اول که با ادای انالله و اناالیه‌ راجعون آغاز شد، آیت‌الله خمینی (ره) تاثرات خود را به مناسبت مسائل اخیر ایران ابراز داشت. فرمود که «قلب من در فشار است و خوابم کم شده. ناراحت هستم.» او آرزوی مرگ برای خود کرد و پرسید چرا عید را جشن می‌گیرند؟ شاه و دولت حسنعلی منصور که سال‌ها بود از دوران مصدق و هیابانگ‌های خیابانی، تظاهرات، اعتصاب‌ها و راهپیمایی‌ها فاصله گرفته بودند، نفوذ معنوی آیت‌الله را دست‌کم گرفته بودند. امام خمینی (ره) به شیوه سنتی و مقبول علمای شیعه به منبر رفت و تار و پود کاپیتولاسیون جدید را با سخنرانی افشاگرانه و کوبنده خود گسست. «ایران دیگر عید ندارد. عید ایران را عزا کردند. عزا کردند. عزا کردند و چراغانی کردند. عزا کردند و دسته جمعی رقصیدند. ما را فروختند. استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند، اگر من به جای اینها بودم، این چراغانی‌ها را منع می‌کردم. می‌گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند. بالای سر خانه‌ها بزنند. چادر سیاه بالا ببرند. عزت ما پایکوب شد. عظمت ایران از بین رفت. عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند.» پیشوای دینی کشور از ادای این جملات که کمترین توهینی به شخصیتی در آن دیده نمی‌شود، بل بسیار ناصحانه و درد‌مندانه و پدرانه است، قضیه کاپیتولاسیون جدید را مطرح می‌کند. امام می‌فرماید: «قانونی در مجلس بردند، در آن قانون اولا ما را ملحق کردند به پیمان وین و ثانیا الحاق کردند به پیمان وین که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده‌هایشان با کارمند‌های فنی‌شان، با کارمندان اداری‌شان، با خدمه‌شان با هر کسی که بستگی به آنها دارد. اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند.» آیت‌الله خمینی (ره) سپس به طور واضح‌تر و ملموس‌تر آنچه را که با کاپیتولاسیون جدید بر سر ملت ایران آمده شرح می‌دهد: «اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاه‌های ایران حق ندارند محاکمه کنند! بازپرسی کنند! باید برود آمریکا! آنجا در آمریکا ارباب‌ها تکلیف را معین کنند! دولت سابق این تصویب را کرده بود و به کسی نگفت. دولت حاضر این تصویب‌نامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس و در چه وقت، پیش از این به سنا بردند و با یک قیام و قعود، مطلب را تمام کردند و باز نفسشان در نیامد. در این چند روز این تصویب‌نامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت‌هایی کردند، مخالفت‌هایی شد، بعضی از وکلا هم مخالفت‌هایی کردند، صحبت‌هایی کردند، لکن مطلب را گذراندند، با کمال وقاحت گذراندند. دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد.»

نقطه اوج سخنان امام از اینجا به بعد آغاز می‌شود. امام مطالبی می‌گوید و شواهدی می‌آورد که تمام درست است. واقعیت ناب است. حقیقت همان است که چشم آینده‌نگر او از ورای ابرهای زمان می‌بیند. آیت‌الله خمینی (ره) می‌خواهد بگوید که پس از تصویب این قانون هیچ کس حتی خود شاه و حتی مرجع تقلید مردم ایران نیز از مزاحمت و جنایت مستشاران آمریکایی مصون نیستند. «ملت ایران را از سگ‌های آمریکایی پست‌تر کردند و اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می‌کنند، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست می‌کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام رازیر بگیرد هیچ کس حق تعرض ندارد.»

فراز بالا هیچگونه جنبه اهانت و استخفاف ندارد، اما در گزارش‌هایی که تهیه شده، آورده شد که سخنران بین شاه و سگ آمریکایی جناس لفظی و تشبیه قائل شده است. یک بار دیگر جمله را بخوانید. آیت‌الله می‌فرماید شاه ایران و بلافاصله می‌افزاید مرجع ایران و باز توضیح می‌دهد بزرگترین مقام ایران، اما چاپلوسان و متملقان همین فراز را برای اهانت به پیشگاه شاهانه کافی دانستند و بر غلظت ماده افزودند. آیت‌الله (امام) خمینی (ره) سپس توضیح می دهد که «علت تحمل همه این خواری‌ها درخواست مبلغ دویست میلیون دلار وام است. چرا کاپیتولاسیون را گذراندند؟ برای اینکه می خواستند وام بگیرند از آمریکا، آمریکا گفت این کار باید بشود. لابد این جور است. بعد از سه چهار روز وام دویست میلیونی، دویست میلیون دلاری تقاضا کردند. دولت تصویب کرد که در ظرف پنج سال مبلغ مزبور (را) به دولت ایران بدهند و در عرض 10 سال سیصد میلیون بگیرند. می‌فهمید یعنی چه؟ دویست میلیون دلار، هر دلاری 8 تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ایران برای نظام (ارتش) و در عرض 10 سال سیصد میلیون، آنطور که حساب کردند ؟ میلیون دلار از ایران بگیرند. یعنی 100 میلیون دلار یعنی 800 میلیون تومان از ایران در ازای این وام نفع بگیرند. معذالک ایران خودش را فروخت برای این دلار‌ها. (دولت) ایران، استقلال ما را فروخت، ما را جزو دول مستعمره حساب کرد، ملت مسلم ایران (را) پست‌تر از وحشی‌ها در دنیا معرفی کرد، در ازای وام 200 میلیون که 300 میلیون دلار پس بدهند. ما با این مصیبت چه کنیم؟ روحانیون با این مطالب چه بکنند؟ به کجا پناه ببرند؟ عرض خودشان را به چه مملکتی برسانند؟»

سپس آیت‌الله خشمگین و افسرده و دل‌شکسته از مصیبتی که بر سر کشور آمده است می‌کوشد به خارجیان بگوید میان دولت منصور و ملت ایران تفاوت بسیار موجود است و سرشکستگی و ذلت دولت مربوط به ملت ایران نیست! «سایر ممالک خیال می‌کنند که ملت ایران است، این ملت ایران است که خودش را پست کرده است. نمی‌دانند که این دولت ایران است. این مجلس ایران است، این مجلس است که هیچ ارتباطی به ملت ندارد، این مجلس سرنیزه است، این مجلس چه ارتباطی به ملت ایران دارد. ملت ایران به اینها رای ندادند. علمای طراز اول مراجع، بسیاری‌شان تحریم کردند انتخابات را و ملت تبعیت کرد از اینها، رای نداد، لکن زور سرنیزه اینها را آورد در این کرسی نشاند.»

آیت‌الله خمینی (ره) به القائات پیرامون آنچه در کتاب‌های درسی گنجانده می‌شود که قطع نفوذ روحانیت به نفع کشور و در جهت رفاه ملت است اشاره کرد و سپس نتیجه گرفت: «رفاه حال ملت به این است که روحانیون را از بین ببرند! همین طور، است اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد که اسرائیل قبضه کند اقتصاد ایران را، نمی‌گذارد که کالاهای اسرائیل در ایران بدون گمرک فروخته بشود. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد که اینها سر خود یک همچنین قرضه بزرگی را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد که هر دولتی هر کاری می‌خواهد انجام بدهد و او صد در صد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد که دختر و پسر در آغوش هم کشتی بگیرند. چنانچه در شیراز شده است. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد که دخترهای معصوم مردم زیردست جوان‌ها در مدارس باشند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد که زن‌ها را در مدرسه مردها ببرند. مردم‌ها را مدرسه‌ زن‌ها ببرند و فساد راه بیندازند. اگر نفوذ روحانیون باشد توی دهن این دولت می‌زنند، توی دهن این مجلس می‌زنند و وکلا را از مجلس بیرون می‌کنند. اگر نفوذ روحانیون باشد تحمیل نمی‌تواند بشود یک مهره از وکلا بر سرنوشت یک مملکتی که حکومت بکنند. اگر نفوذ روحانیون باشد، نمی‌گذارد یک دست‌نشانده آمریکایی این غلط‌ها را بکند. بیرونش می‌کنند از ایران، نفوذ ایرانی، نفوذ روحانی مضر به حال ملت است؟ نخیر، مضر به حال شماست. مضر به حال شما خائن‌هاست نه مضر به حال ملتف شما دیدید با نفوذ روحانی نمی‌توانید هر کاری را انجام دهید. هر غلطی را بکنید، می خواهید نفوذ روحانی را از بین ببرید. شما گمان کردید که با صحنه‌سازی‌ها می‌توانید بین روحانیون اختلاف بیندازید؟ نمی‌توانید این خواب باید در مرگ برای شما حاصل شود، نمی‌توانید همچو کاری انجام دهید، روحانیون با هم هستند، من به تمام روحانیون تعظیم می‌کنم، دست تمام روحانیون را می‌بوسم، آن روز اگر دست مراجع را می‌بوسیدم، امروز دست طلاب را می‌بوسم، من امروز دست بقال را هم بی‌بوسم.»

ادامه دارد…

فارس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *