هـراز نـیـوز: گیریم معذورات آن زمان که در خدمت دولت بودید قابل توجیه، چرا بعد از دوران خدمت خود در دولت چنین سخنانی را طی همین یکی دو سال اخیر نفرمودید؟ کدام مصلحت به شما اجازه نمی‌داد؟ شما که به گفته خود آبرو و حیثیت و خانواده‌تان قربانی شده بود، دیگر چه چیزی برای از دست دادن داشتید که سخن نگفتید؟
ایسنا نوشت: آقای محمدرضا رحیمی در پی محکومیتش به 5 سال و 91 روز حبس به اتهام جرایم اقتصادی و اعلام برائت آقای محمود احمدی‌نژاد از تخلفات معاون اولش با این توجیه که جرایم ارتکابی در زمان دولت وی نبوده، شامگاه سه‌شنبه نامه‌ای سرگشاده خطاب به رئیس‌جمهور پیشین نوشت که برخی سطور آن قابل تأمل جدی و متضمن پرسش‌هایی اساسی است:

نکاتی درباره افشاگری رحیمی علیه احمدی‌نژاد

1- آقای رحیمی! درباره انتصاب خود به عنوان معاون حقوقی و پارلمانی ریاست‌جمهوری مرقوم فرموده‌اید که «چاره‌ای نداشتم جز آنکه از دیوان محاسبات استعفا بدهم». ای کاش قدری بیشتر درباره علل این بیچارگی توضیح می‌دادید. چگونه قابل پذیرش است که فردی در جایگاه ریاست عالی‌ترین نهاد نظارتی قوه مقننه در برابر حکمی ناخواسته، تسلیم شود و با اجبار و اکراه به آن تن دهد؟ آیا این شیوه پذیرش مسئولیت در دولت نهم عملکرد شما را در تمام جایگاه‌های مورد تصدی‌تان طی 35 سال گذشته زیر سوال نمی‌برد؟ آیا این شائبه به‌وجود نمی‌آید که حضرتعالی اصولاً در برابر فشارهایی از سوی افراد دیگر نیز در بسیاری از موارد تسلیم شده باشید؟ خصوصاً اینکه خود فرموده‌اید این انتصاب خلاف مقررات بود. پس چگونه و با چه بهایی حاضر شدید به یک امر خلاف مقررات تن دهید و به کسی که خلاف مقررات برایتان حکم صادر می‌کند اعتماد کنید؟

2- در مورد پذیرش مسئولیت معاون اولی نوشته‌اید که برخلاف میل باطنی این سمت را پذیرفته‌اید و خطاب به رفیق قدیمی خود نگاشته‌اید که «مخالفت با تصمیم شما سخت بود»! این مورد هم مانند مورد قبل، بیش از آنکه رافع ابهامات فراوان باشد، موجد سؤالات بی‌شمار است. اگر واقعاً بنا به گفته خود یقین داشتید که پذیرش این مسئولیت موجب هتک حیثیت شما توسط مخالفان سیاسی‌تان می‌شود، آیا عاقلانه نبود که نه به‌خاطر مصلحت نظام و انقلاب و مردم، بلکه به‌خاطر آبروی خودتان هم که شده، سختی مخالفت با اصرارهای آقای احمدی‌نژاد را بر خود هموار می‌کردید تا امروز نخواهید بی‌اختیاری و بی‌ارادگی خود در برابر خواسته‌های آقای احمدی‌نژاد را در محضر مردم فریاد بزنید؟

3- در فرازی از نامه‌تان خطاب به رئیس دولت‌های نهم و دهم نوشته‌اید که «هر بار به مشورت می‌نشستیم به سروش آسمانی کذایی بیشتر توجه می‌کردید تا مشورت‌های ناشی از تجربه من». آقای رحیمی! ماجرای این سروش‌های آسمانی را خیلی قبل‌تر از مرقومه شما، بزرگانی از تبار عقل و دین مورد اشاره قرار دادند، اما متهم به توطئه علیه دولت و سیاه‌نمایی شدند. آن زمان که آنان به دست پُرمهر رسانه‌های فدایی شما و دوستانتان نواخته می‌شدند، چرا لب از لب نگشودید و از این گوش به سروش بودن رئیستان حرفی نزدید اما حالا که رفیق قدیمی شما و رئیس‌جمهور پیشین ما به سادگی نوشیدن یک جرعه آب، پشت خطاط کابینه‌اش را خالی کرده و در نوشته‌ای مختصر خود را مبری ساخته است، در باب عدم مشورت‌پذیری ایشان، داد سخن سر می‌دهید؟

4- در ادامه نامه، به حمایت رئیس سابق خود از «فرد مورد نظر» برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرده‌اید و اینکه برای ثبت در آینده تاریخ با وجود مشکلات خانوادگی خود اقدام به ثبت‌نام کرده‌اید! این یک فقره را کجای دلمان بگذاریم؟ اولاً حالا که پرده‌ها یک به یک در حال برافتادن است و فضا می‌رود به سمتی که «نه تو مانی و نه او»، بهتر است شفاف سخن بگویید. نام «فرد مورد نظر» شما اسفندیار رحیم‌مشایی است؛ همان که بارها رئیس‌جمهور سابق در وصف شریفش فرمود: «احمدی‌نژاد یعنی مشایی و مشایی یعنی احمدی‌نژاد». ما که آقای احمدی‌نژاد را یکی دو بار بیشتر از نزدیک ندیده بودیم، این عرض ارادت و حمایت را بارها از ایشان شنیدیم. چطور شما که چهار سال دوشادوش رئیستان می‌نشستید و برمی‌خاستید، تازه در روز ثبت‌نام مشایی با آن نمایش به یادماندنی این حمایت تمام‌قد را متوجه شدید؟

علاوه بر این، آیا برای نشان‌دادن اختلاف نظر خود با آقای احمدی‌نژاد در مورد آقای مشایی فقط همین یک راه به ذهن شما و مشاورانتان رسید؟ آیا زبان را از شما گرفته بودند و فقط با این اقدام یعنی ثبت‌نام به عنوان داوطلب کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری باید این مخالفت را بروز می‌دادید؟ مگر روند انتخابات، وزارت کشور و شورای نگهبان ملعبه دست شما و حرکات نمادینتان بوده که یک روز برای اعلام مخالفت با حمایت رئیستان از مشایی‌اش آن هم بنا به توصیه دوستانتان در انتخابات ثبت‌نام کنید و روز دیگر همان‌گونه که خود فرمودید باز هم به اصرار آقای احمدی‌نژاد، «بازی را بار دیگر در صحنه رفاقت» ببازید و انصراف دهید؟ آقای رحیمی! عرصه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی و انتخابات و سایر شئون سیاسی و حکومتی این مملکت میدان رفیق‌بازی و قمار نیست که روزی ببرید و روزی ببازید.

5- در بخش دیگری از نامه خود به ماجرای تلخ خانه‌نشینی دوست قدیمی‌تان پس از ماجرای آقای مصلحی پرداخته‌اید و اینکه فروتنانه و آینده‌نگرانه فرموده‌اید «حوصله کنید؛ احمدی‌نژاد باید برگردد»! بعد در ادامه با اشاره به آزمودن میانه ایشان و خود با خدمت به نظام، نوشته‌اید: «ما را سری است با او که گر خلق روزگار دشمن شود و سر برود هم بر آن سریم». فارغ از اینکه آقای احمدی‌نژاد اصولاً چنین اعتقادی نداشت، وگرنه از اساس بحث خانه‌نشینی پیش نمی‌آمد، آیا شما در اعتراض به خانه‌نشینی ایشان، به صورت علنی کلامی فرمودید که امروز انتقاد می‌کنید و خود را مخالف نشان می‌دهید؟

گیریم معذورات آن زمان که در خدمت دولت بودید قابل توجیه، چرا بعد از دوران خدمت خود در دولت چنین سخنانی را طی همین یکی دو سال اخیر نفرمودید؟ کدام مصلحت به شما اجازه نمی‌داد؟ شما که به گفته خود آبرو و حیثیت و خانواده‌تان قربانی شده بود، دیگر چه چیزی برای از دست دادن داشتید که سخن نگفتید؟

در ادامه همین فراز، به ماجرای برکناری خانم دکتر دستجردی اشاره کرده‌اید و اینکه به‌خاطر مخالفتتان ضمن آنکه سکه یک پول شدید، پیش‌نویس عزل جنابعالی هم آماده شده بود. آقای رحیمی! اگر همان روز که دکتر دستجردی برکنار شد و آقای دکتر باقر لاریجانی هم استعفا داد، نه به عنوان افشاگری علیه رئیس دولت بلکه از باب اعلام مخالفت خود با تصمیمی که سلامت جامعه و مردم را هدف قرار می‌داد، سخن می‌گفتید، چه اتفاقی می‌افتاد؟ نهایت ماجرا این بود که «پیش‌نویس عزل» شما تبدیل به «حکم عزل» می‌شد اما در عوض جایگاهتان در افکار عمومی تغییر می‌کرد تا جایی که شاید امروز لااقل مدافعانی از میان همین مردم عادی می‌داشتید. اما شما ترجیح دادید در برابر اقدامی که آن هم بر اساس اعتقادتان نادرست بوده سکوت کنید تا مبادا از نعمت معاونت اولی کسی که امروز از شما اعلام برائت می‌کند محروم شوید.

6- آقای رحیمی! در یکی دو جای این نامه از خانواده خود و رنج‌هایی که دیده‌اند، نوشته‌اید. حتی با اشاره‌ای از خواهر شهیدداده و برادر جانبازتان هزینه کرده‌اید برای تاختن به آقای احمدی‌نژاد که ای‌کاش این کار را نمی‌کردید. اجر شهید و جانبازتان با خدایی است که آنان با او معامله کردند و جزای جهادشان محفوظ است.

جناب معاون اول سابق رئیس‌جمهور سابق! اولاً مسئول رنج‌های خانواده محترمتان فقط و فقط شما هستید که عافیت‌را تا امروز در سکوت می‌دیدید و حالا که به حکم دستگاه قضایی جمهوری اسلامی محکوم شده‌اید، آن هم فقط در پاسخ به اعلام برائت دوست سابقتان زبان به بیان گوشه‌ای از آنچه که آن را حقیقت می‌پندارید، گشوده‌اید. احتمالاً اگر اعلام برائتی صورت نمی‌گرفت، سکوت شما مستدام بود.

ثانیاً فراموش نکنید که نام خیابان‌های این سرزمین نجیب به نام نامی جگرگوشه‌هایی است که جوانی خود را پشت خاکریزها و در معبر آتش جا گذاشتند با این اطمینان که شما و دوستانتان با اتکا به نعمت امنیت حاصل از خون آنان، حواستان به مملکت و خانواده‌های آنها خواهد بود، غافل از اینکه روزی نام و یادشان کالای بازار زنده‌بادها و مرده‌بادها و دعواهای سیاسی رفقای قدیمی و نامه‌های سرگشاده فرافکنانه می‌شود و طلبکار و بدهکار جابجا می‌شوند.

7- در ادامه این نامه، منت سکوت را بر سر دوست دیرینه‌تان گذاشته‌اید. آقای رحیمی! در کدام منبع دینی و اخلاقی، سکوت در زمان دفاع از خود فضیلت شمرده شده است؟ چطور ممکن است مؤمن از قرار گرفتن در موضع ظن پرهیز داده شده باشد و در عین حال از او بخواهند که در برابر اتهاماتش سکوت کند؟ مگر خداوند نمی‌فرماید که بلندشدن صدا را جز در برابر ظلم دوست ندارد؟ شما که از دیباچه نام همان پروردگار اثری هنری خلق کرده‌اید که متبرک به رونمایی توسط آقای احمدی‌نژاد است، چرا یک‌بار در تمام مدت سکوتتان آن آیه شریفه را به یاد نیاوردید؟ اگر واقعا به شما تهمت می‌زدند و شما سکوت می‌کردید، گناه کرده‌اید.

در جایی نوشته‌اند شهید والامقام باکری که زمانی شهردار ارومیه بود، با اتومبیل شخصی خود هم فرزندش را به مدرسه نمی‌برد. وقتی همسرش دلیل این کار را می‌پرسد، او در پاسخ می‌گوید اگر من با ماشین خودم بچه‌مان را به مدرسه ببرم و کسی از اهالی شهر با دیدن این صحنه گمان کند که من از اتومبیل دولتی برای کار شخصی استفاده می‌کنم، آن وقت آن شخص مرتکب گناه ناشی از ظن نادرست شده است و من مسئول گناه او هستم. آقای رحیمی! اگر کسی به واسطه عملکرد شما، تهمتی زده و شما سکوت کرده‌اید، حضرتعالی مسئول گناه این تهمت هستید.

8- در بخش دیگری از نامه‌تان به ماجرای یکشنبه سیاه مجلس اشاره کرده‌اید. باز هم همان سؤال تکراری پیش می‌آید که برادر عزیز! تا الان کجا بودید؟ چند سال از آن ماجرا می‌گذرد؟ آیا دیشب خبرش به شما رسیده که نسبت به آن اعلام موضع می‌کنید و افشاگرانه سخن می‌گویید؟ نمی‌توانستید در جایی که ایمان داشتید خلاف شرع و قانون رخ می‌دهد، خود را سپر دفاع از شرع و قانون کنید؟ اگر هم قدرت پیشگیری نداشتید چرا همان زمان موضع صریح خود را اعلام نکردید؟ واقعاً این معاونت اولی «ناخواسته اجباری» چقدر برایتان ارزش داشت که در برابر این همه یقین به تخلف آشکار سکوت کردید؟

9- در فرازهای پایانی نامه، بالاخره به اصل موضوع اتهام خود پرداخته‌اید و با ساده‌سازی آن، به این مضمون نوشته‌اید که فردی متمول را به افرادی که قصد ورود به رقابت‌های انتخاباتی داشته‌اند وصل کرده‌اید و بعد فرموده‌اید که «ارتباط این موضوع با بنده چیست؟»

اتفاقاً سؤال ما هم دقیقاً همین است. آیا شأن رئیس یک نهاد خطیر نظارتی این است که در مقام یک دلال سیاسی ایفای نقش کند و خود را تا حد معرف یک فرد پولدار، حتی با فرض تایید پیشینه فرد مورد نظر از سوی مراجع ذیصلاح، به تعدادی «شیفته خدمت» تنزل دهد؟ کجای وظایف رئیس دیوان محاسبات کشور در قانون، چنین اقدامی پیش‌بینی شده است؟

شما مدعی هستید که رد و بدل شدن این پول‌ها هیچ ارتباطی با شما نداشته است. این که دیگر «خسر الدنیا و الآخرة» شدن است. از امیرالمؤمنین علی (ع) پرسیدند «بدبخت چه کسی است؟» فرمودند «کسی که آخرت خود را به دنیایش بفروشد». پرسیدند «از او بدبخت‌تر چه کسی است؟» فرمودند «آنکه آخرت خود را به دنیای دیگران بفروشد». به نظر می‌رسد سؤال‌کننده اگر پیش می‌رفت، بدبخت‌تر از این دو هم پیدا می‌شد و آن کسی بود که دنیا و آخرتش را با هم به دنیای دیگران بفروشد.

آقای رحیمی! به نظرتان حضرتعالی بنا به گفته حضرت مولا، در کدام دسته قرار دارید؟ ثانیاً از مضمون اظهارات شما این‌گونه برمی‌آید که در کمال بی‌گناهی محکوم شده‌اید.

برادر بزرگوار! شما بر اساس همان قانونی محکوم شده‌اید که خود در جریان تصویب آن در سال 64 در مجلس حضور داشته‌اید و از سوی همان دستگاهی محکوم شده‌اید که خود سال‌ها به عنوان دادستانش مشغول کار بوده‌اید. باور کنید زیرسوال بردن این حکم بیش از آنکه آسیبی به نظام قضایی کشور بزند، به گذشته 35 ساله شما توهین می‌کند.

10- کلام آخر اینکه نامه شما بیش از آنکه رنج‌نامه یا دفاعیه یا شکوائیه باشد، تخریب گذشته شما و دوستانتان است که تنها بی‌اختیاری، بی‌ارادگی و سکوت عافیت‌طلبانه کسانی که مردم باید به آنها اعتماد کنند را تداعی می‌کند و وجدان عمومی را به دلیل خدشه به این اعتماد به شدت می‌آزارد. پس از جنابعالی تقاضا داریم که دیگر بیش از این، ساحت مقدس اعتماد را در انظار عمومی تخریب نکنید و همان‌گونه که خود در انتهای نامه نوشته‌اید، برای شما توفیق و عاقبت به خیری را آرزو داریم، همینطور برای دوست دیرینه و رئیس سابقتان. والسلام.

حسام‌الدین قاموس مقدم

ایسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *