نویسنده : محمد علی زندی
هـراز نـیـوز: گروه موسوم به اتحاديه ی كمونيستهاي ايران، در اواخر تابستان سال 1355 به دنبال اتحاد ميان سازمان انقلابيون كمونيست و باقيماندهي گروه فلسطيني، معروف به پويا ايجاد گرديد. اتحاديه، سازماني مائوئيست بود كه ابتدا عليه رژيم شاه و سپس عليه جمهوري اسلامي ايران فعاليت ميكرد.
زمينههاي شكلگيري اتحاديهی كمونيستهاي ايران
بنيانگذار سازمان انقلابيون كمونيست كه سازماندهندهي اصلي اتحاديهی كمونيستها بودند، از ميان دانشجويان كمونيست ايراني مقيم امريكا (شهر بركلي) شكل گرفت. و در سال 1349 در بركلي كاليفرنيا تأسيس شد. اين سازمان از يك گروه مطالعاتي پديد آمده بود كه عدهاي از دانشجويان ايراني با پيشينهي فعاليت سياسي در خارج از كشور آنرا در سال 1345 در بركلي تشكيل داده بودند. اعضاي موسس آن پيشينههاي متفاوتي داشتند از جمله هواداران جبههي ملي، فعالان مسلمان سابق و برخي روشنفكران.[1]
اين گروه در سال 1349 مائوئيست شدند و نشريهاي رسمي به نام كمونيست منتشر كردند و به فعاليت در كنفدراسيون دانشجويان ايراني پرداختند. اعضاي اصلي و شاخص اين گروه افرادي مانند، حميد كوثري، سيامك زعيم، پرويز و حميد شوكت، فرامرز سمناني، هاشم مازندراني، عباس بزرگ، محمد اميني، احمد تقوايي، فريدون عليآبادي، و ژاله بهروزي بودند.
با اينكه گروه يك جمعيت سوسياليستي مائوئيستي بود، اما با ديگر سازمانهاي مائوئيستي ايراني تفاوتهايي داشت كه عبارت بودند از:
1. به دريافت كمك از كشورهاي سوسياليستي اعتقاد نداشتند.
2. اين جمعيت بر خلاف گروه سازمان انقلابي و توفان كه از تجربههاي چين و آلباني نسخهبرداري ميكردند و تلاش داشتند تا آن الگوها را در ايران اجرا كنند، اوضاع ايران را به اوضاع روسيه نزديكتر ميدانست.
3. به بهرهگيري از تجربهی انقلاب مشروطيت در ايران و بر تمركز فعاليت در مناطق شهري به جاي روستاها تأكيد داشت.[2]
اين گروه، جامعهی بعد از اصلاحات اوايل دههی 40 را جامعهاي فئودال- بورژوا ميدانست و با اقدامات مسلحانه در كنار پذيرش جنبش چريكي بر تبليغ در ميان طبقهي كارگر تأكيد داشت. با پيوستن بقاياي گروه فلسطين، به رهبري حسين رياحي، معروف به پويا، اين سازمان، تا حدودي اوضاع آن تغيير كرد و رسما در سال 1354 نام خود را به اتحاديهی كمونيستهاي ايران، تغيير داد و “حقيقت” (که تا شمارهی 161 منتشر گرديد) را بهعنوان نشريهی اصلي و “كمونيست” را بهعنوان نشريهی تئوريك خود منتشر كردند. پايگاه و فعاليت اين گروه در قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در ميان دانشجويان ايراني خارج از كشور بود كه به كنفدراسيون احياء معروف بود و در داخل كشور فعاليتي نداشت. از اين رو هيچگونه حضور و نقشي در تحولات سالهاي 56 و 57 ايران بر عهده نداشت. اولين انشعاب مهم اين سازمان در سال 1357 رخ داد كه به تشكيل گروه “زحمت” منجر گرديد. منشأ اصلي اختلاف دفاع گروه زحمت از سياست چين پس از مرگ مائو و مخالفت اتحاديه با اين خط بود.[3]
مواضع اتحاديهی كمونيستهاي ايران قبل از پيروز انقلاب اسلامي
مواضع اتحاديه در قبال مسايل مهم جامعهي ايران و تحولات سياسي عبارت بود از:
1. رژيم شاه رژيمي وابسته به امپرياليسم جهاني و نمايندهی اقشار و طبقات طفيلي در ايران (مالكين بزرگ، سرمايهداران وابسته، سرمايهداران بوروكرات) بود كه با كودتاي 28 مرداد 1332، به قدرت رسيده و بهعنوان ژاندارم امريكا در منطقهی خاورميانه عمل ميكرد.
2. امريكا به مثابه بزرگترين دشمن مردم ايران و جهان ارزيابي ميگرديد، كه تنها راه نجات در برابر اين جهانخوار، مبارزهی مسلحانهی قهرآميز ملل ستمديدهی جهان بود. در عين حال، اتحاديه، اروپاي غربي و ژاپن را نيز با درجهی كمتري از امريكا، امپرياليست ارزيابي ميكرد.
3. شوروي سوسيال امپرياليست است، و در سطح جهاني همانند امريكا عمل مينمايد. هرچند اتحاديه تأكيد داشت كه در مورد ايران، امريكا دشمن اصلي و سپس شوروي ميباشد. به اعتقاد اتحاديه، بعد از مرگ استالين، رهبري حزب كمونيست شوروي، با رهبري خروشچف به انحراف كشيده شد و بالاخره سرمايهداري در شوروي احياء گرديده است.
در مورد چين، اتحاديه معتقد بود كه چين تا قبل از مرگ مائو بهعنوان يك پايگاه انقلاب جهاني به شمار ميرفته است، اما با بروز انحرافاتي از اوايل سال 50 به اين سو، رهبري چين دچار ارتداد شد. اين ارتداد با مرگ مائو و كودتاي تنگ شيائوپنيگ و هواكوفنگ به مرحلهی جديدي وارد گرديد، لذا چين تودهاي، از اين پس بهعنوان يك كشور رويزیونيستي و ضد انقلابي و همكار امپرياليسم امريكا معرفي گشت.
در مورد آلباني: اتحاديه معتقد بود كه آلباني يك كشور اصيل سوسياليستي است و اين باور بيشتر به خاطر اين بود كه آلباني داراي همان نظراتي در مورد شوروي و چين ميباشد كه اتحاديه كمونيستها معتقد به آن است.
4. اتحاديه معتقد بود قيام 15 خرداد 1342 به رهبري امام خميني(ره) نقطهی عطفي در تاريخ مبارزاتي ايران بوده است و پاياني بر روشهاي مسالمتجويانهی رهبران سنتي نهضت قلمداد ميگردد.[4]
اتحاديهی كمونيستهاي ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، اتحاديهی كمونيستهاي ايران به داخل كشور منتقل گرديد و گروههايي چون “گروه مبارزه در راه آزادي طبقهي كارگر” و “رزم خونين” نيز به آنها پيوستند و سيامك زعيم رهبري آنرا بر عهده گرفت.[5]
مواضع، عملكرد و تعامل اين گروه با انقلاب اسلامي و احزاب و گروههاي سياسي ديگر ناشي از تحليلي بود كه از مسايل و اوضاع اجتماعي ايران داشت. رهبري اتحاديه بر اساس ايدئولوژي ماركسيسم حاكم بر اتحاديه، اساسيترين مسايل ساختار اجتماعي ايران را به صورت ذهنگرايي و انتزاعي به شرح زير تقسيمبندي ميكرد:
الف: خرده بورژوازي سنتي، كه اكثريت مردم ايران را در بر ميگيرد.
ب: بورژوازي ملي و ليبرال، كه در حاكميت سياسي نقش واسط بين قشر اول و دوم را برعهده داشت.
ج: جناحهاي باقيمانده از رژيم گذشته كه شامل افراد رده پايين در حكومت و ارتش ميشود.[6]
اتحاديه تضاد اصلي درون حكومت را ميان قشر اول و سوم تحليل ميكرد كه قشر دوم يعني بورژوازي ملي حالت واسطه را ميان آنان ايفا مينمايد، از يك سو قشر اول خواهان ادامهی انقلاب است و قشر سوم خواهان تثبيت اوضاع و در نهايت بازگردانيدن اوضاع سابق، و قشر وسط كه بورژوازي ليبرال باشد با نقش نوساني خود ميكوشد تا اين اتحاد را حفظ نمايد.[7] از آنجا كه اتحاديه معتقد بود كه انقلاب واقعي تنها به دست طبقهی كارگر و زحمتكش امكانپذير است، لذا در اين تحليل كوشيد كه نقش كارگران و تودهی مردم را در انقلاب اسلامي ناديده بگيرد.[8]
بيپايگي اين تحليل زماني كاملا آشكار گشت كه جمهوري اسلامي موفق گرديد، ليبرالها و همچنين عناصر رژيم گذشته را كه در حقيقت توسط ليبرالها جان گرفته بودند، بهطور كامل از صحنهی حاكميت جمهوري اسلامي طرد كند. از آن پس اتحاديه در تحليلهاي طبقاتي از ساختار قدرت و ساختار ايران سياسي دچار سردرگمي شد.[9]
ديدگاه اتحاديه دربارهی ماركسيسم- لنينيسم
اتحاديه در مورد ايدئولوژي و گروه مرجع در جنبش سياسي ايران معتقد بود، جامعهی ايران كه در نتيجهی يك تب و تاب دموكراتيك، انقلابي عليه سلطنت برپا كرد، نيازمند يك مرجع ايدئولوژيكي دموكراتيك و متكي بر انديشههاي پيشروي اين عصر است. اين انديشه و مرجع به نظر آنها، كمونيستها و انديشههاي ماركسيسم- لنينيسم و در آن مرحله انديشههاي دموكراتيك نويني بود كه بتواند سكان كشتي جامعه را در كشاكشهاي بحراني داخلي و خارجي به دست گيرد و به پيش براند.[10]
ديدگاه اتحاديه در مورد حزب جمهوري اسلامي و بنيصدر
اتحاديه با كينهاي فراوان از حزب جمهوري اسلامي[11] بهعنوان يك جريان ضد ملي و خيانتپيشه نام ميبرد و معتقد بود نجات انقلاب و كشور در گرو سرنگوني حاكميت ضد ملي و استبدادي حزب جمهوري اسلامي ميباشد و به همين جهت بيشتر به جناح ليبرالها نزديك گشت و به حمايت از بنيصدر[12] برخاست.[13]
بر اين اساس، اتحاديه از بدو پيروزي انقلاب اسلامي به عدم تجانس طبقاتي و سياسي ميان گروههاي تشكيلدهندهی قدرت سياسي تاكيد داشت و اختلافات ميان مسئولان سياسي را امري طبيعي ميدانست كه ميبايست با هوشياري كامل با آن برخورد كرد و حداكثر بهرهبرداري سياسي را از اين اختلافات به عمل آورد. با اين ارزيابي و تحليل، اتحاديه در زماني كه بنيصدر به مخالفت با جناح مكتبي برآمد، از بنيصدر پشتيباني كرد و اعلام كرد كه امام در مجموع بيشتر مدافع بنيصدر است، و بيان ميكرد كه به رغم اتكاي بنيصدر به ارتش، او خواهان جنگ قاطع عليه متجاوزان عراقي است، لذا بيشترين انتقادات و مخالفتهاي خود را متوجه حزب جمهوري اسلامي كرد. اتحاديه حزب جمهوري اسلامی را نسبت به مسألهی جنگ بيطرف ارزيابي و تصور ميكرد كه تنها مسألهی حزب جمهوري اسلامي، كسب قدرت و كنار زدن رقباي خود است. به گمان اتحاديه، حزب جمهوري اسلامي حاضر است، براي كسب قدرت، بخشي از خاك خوزستان و جزاير ايران را به عراق بدهد و حزب جمهوري اسلامي را متهم ساخت كه درصدد سازش با امپراياليسم امريكا است تا موقعيت خود را در جامعه تحكيم نمايد. بر اساس همين نظريات، اتحاديه در مراسم 14 اسفند سال 1359[14] كه بنيصدر و دفتر هماهنگي عليه گروه اصولگرا و حزب جمهوري اسلامي به مانور تبليغاتي و سياسي دست زده بود و بحران آفريد، شركت فعال داشت و در اوايل سال 60 از همهی نيروها دعوت كرد كه از جبههی دموكراسي كه بنيصدر در رأس آن قرار دارد، به دفاع برخيزند. زماني كه كميتهی حل اختلاف از سوي امام تعيين گرديد، اتحاديه اين انتخاب را دليلي بر حقانيت تحليلهاي خود از مواضع و ماهيت حزب جمهوري اسلامی و بنيصدر قلمداد، و اعلام كرد كه بنيصدر از سوي امام تأييد ميگردد. لذا اتحاديه تبليغات بيشتري عليه حزب جمهوري اسلامي نمود و اطلاعيهاي مبني بر اينكه حزب جمهوري اسلامي قصد داشته با وحدت برخي از جناحهاي ارتشي كودتا كند را منتشر ساخت. اتحاديه اعلام كرد كه همه بايد متحد شده و در برابر اين حركت ايستادگي نمايند. پس از اعلام موضع امام(ره) و عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا، اتحاديه ارزيابي كرد كه امام به لحاظ رعايت مصالح مذهبي جانب حزب جمهوري اسلامي را گرفته، ليكن معتقد بود كه حزب جمهوري اسلامي پس از كودتا، امام خمینی را نيز كنار خواهد زد.[15]
با عزل بنيصدر[16] از رياستجمهوري، اتحاديه اعلام كرد كه او كماكان رئيسجمهور قانوني كشور بوده و اين عزل در واقع اقدامي كودتاگرانه است. لذا با نيروهاي اندك خود در تظاهرات عليه اين اقدام مجلس شوراي اسلامي شركت كرد و از حركت سازمان مجاهدين[17] در 30 خرداد 1360 پشتيباني و نيز از تشكيل شوراي مقاومت ملي، حمايت به عمل آورد، ليكن شركت خود را در آن منوط به تدوين يك خطمشي اصولي از سوي شورا دانست. بعد از فرار بنيصدر و رجوي به پاريس، عليرغم پشتيباني از شوراي ملي مقاومت، اتحاديه، طي سلسله مقالاتي در نشريهی حقيقت انتقاداتي به دليل عدم صراحت بيانيه در برابر امپرياليسم امريكا به ويژه اروپا، عدم صراحت در مخالفت با اصل حكومت ديني، عدم صراحت در شيوهي خاص مبارزه، قبول حزب دموكرات در شوراي مقاومت، آنرا مورد انتقاد قرار داد.[18]
انتخاب خطمشي جنگ مسلحانه
اگرچه اتحاديه عقيده داشت كه رژيم جمهوري اسلامي، رژيمي ارتجاعي ميباشد اما تا قبل از ماجراي عزل بنيصدر از هرگونه برخورد با جمهوري اسلامي خودداري ميكرد، اما پس از آن وقايع، با تغيير رويكرد، ارزيابي جديدي ارائه كرد كه سيستم در كل ارتجاعي گرديد.[19] علل و عواملي را كه در رابطه با مسألهی ارتجاعي بودن كل رژيم برميشمارد، بدين شرح بود:
1. جریان دستگيري قطبزاده پس از سخنراني در قم و طرفداري بنيصدر از او.
2. مساله گروگانها[20] كه اتحاديه با آزادي آنها مخالف بود.
3. انقلاب فرهنگي.
4. عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا و رياستجمهوري و وقايع 30 خرداد 1360.[21]
در تحليل و ارزيابي اتحاديه از جناحها و گروههاي داخل حاكميت، تنها جناح مترقي و ضد امپرياليست در داخل حكومت، جناح بنيصدر بود و در خارج از حكومت و در ميان ساير گروههاي مخالف انقلاب، سازمان مجاهدين مترقي و روشنفكر بودند كه پس از طرد اين دو گروه، توسط خط امام و نيروهاي مردمي از جامعه، از نظر اتحاديه، جمهوري اسلامي در كل ارتجاعي شده و با توجه به درگيري مسلحانهاي كه سازمان مجاهدين راه انداخته بود، به اين نتيجه رسيد كه اين كودتاي مسلحانه است و مردم و نيروهاي انقلابي (سازمان مجاهدين) خواهان براندازي حكومت هستند. به عبارت ديگر اتحاديه تحليل ميكرد كه در ايران كودتاي مسلحانه شده و ميبايست عليه كودتاگران دست به قيام مسلحانهی تودهاي عليه حكومت انجام شود تا انقلاب نجات يابد، اما نه به شيوهی ترورهاي فردي، زيرا عقيده داشت، راه قيام مسلحانه، راه اقدامات مسلحانه پراكنده و ترور فردي نيست كه تودهها را در نقش تماشاچي رها كرده و سرانجام به سرخوردگي بكشاند. همچنين كه اين شيوه (ترورهاي فردي) باعث تحكيم قدرت حزب جمهوري اسلامي ميشود، بلكه بايد دست به يك قيام مسلحانه تودهاي زد و كار حكومت را در مدت كوتاهي يكسره كرد.[22]
اتحاديه شرايط جامعه را به كودتاي محمدعلي شاه كه به كمك لياخوف، مجلس اول شورای ملی را به توپ بست و سرانجام با قيام مسلحانهي ستارخان در تبريز به پيروزي مشروطهخواهان منجر شد، تشبيه ميكرد. در نتيجه به باور اتحاديه، بايد همانند ستارخان دست به قيام عليه حكومت زد. همين نظريه و مبنا باعث شد اتحاديه به جنگلهاي شمال پناه برده و با سازماندهي گروهي به نام سربداران به مشي چريكي روي آورد و به اقدامات مسلحانه دست بزند و از ساير گروههاي ضد انقلاب، مخالف و چپ خواست كه اين راه را (راه سربداران) پيش گيرند.[23]
اتحاديه و وقايع آمل
در رهبري اتحاديه در رابطه با چگونگي برنامهی نظامي اختلافنظر بود. در مرحلهی اول قرار بود كه بهطور همزمان در دو منطقهی آمل و تهران عمليات نظامي انجام گيرد، بعد از مدتي بحث به اين نتيجه رسيدند كه امكانات لازم براي اين اقدامات را ندارند، لذا بنا شد به جنگل رفته و پس از سازماندهي به شهر آمل حمله كنند. بر اساس تحليل اين گروه، مردم همه مخالف رژيم هستند و چنانكه نيرويي قيام را آغاز كند، مردم به آن ملحق خواهند شد و پس از اين حركت و پيروزي در آمل، شهرهاي ديگر نيز به ما خواهند پيوست.
حركت نظامي اتحاديهی كمونيستها در جنگل به سه دوره تقسيم ميشود:
دورهی اول: دورهی سازماندهي و تدارك براي حمله به شهر از اوايل مهرماه تا 18 آبان 1360، كه قرار بود در روز 18 آبان به شهر حمله شود. اما به علت درگيري كه در ابتداي جنگل پيش آمد و منجر به بسته شدن جادهی هراز گرديد، اين طرح ناكام ماند و با حملهاي كه از سوي نيروهاي انقلاب اسلامي در 22 آبانماه به نيروهاي اتحاديهی مستقر در جنگل شد، مسألهي قيام فوري كه اتحاديه آنرا قبلا مطرح كرده بود، منتفي اعلام گرديد و جنگ طولاني را پيشنهاد كرد.
دورهی دوم: در مرحلهي دوم حركت نظامي اتحاديه، جنگ دراز مدت مطرح گرديد و بحث پيرامون آن تا آذرماه طول كشيد. اما با درگيري ديگري كه پيش آمد، اتحاديه به اين نتيجه رسيد كه اين طرح نيز نميتواند موفق باشد، زيرا كه هيچ امكاني جهت تهيه امكانات از دست رفته، ندارند.
دورهی سوم: پس از شكست دو طرح قبلي كه باعث تضعيف و يأس گروه گرديد، اختلافات داخلي نيز پديدار شد. گروهي بر اين عقيده بودند كه ميبايست جنگل را ترك كرده و جمعي ديگر عقيده داشتند كه بايد به شهر حمله شود و اين چنين استدلال ميكردند كه اين حمله ميتواند سه احتمال را در برداشته باشد، اولا اينكه مردم بلافاصله پس از حمله، به آنها ملحق ميشوند كه در اين صورت ميتوانستند طبق تحليل گذشته (جنگ مسلحانهی تودهاي) كار را ادامه دهند و دوم اينكه بخشهايي از مردم مثلا جوانان از اين اقدام حمايت ميكنند و آن وقت جنگ تبديل به جنگ شهري ميشود، كه در صورت عدم حمايت تودهی مردم عقبنشيني ميكنند و سومين احتمال اين بود كه پس از حمله، هيچ قشري از مردم از اين حركت پشتيباني نكنند، كه در اين صورت نيز لازم بود، كه به جنگل بازگردند، تا فرصت مناسب پيشآيد.[24]
اتحاديه پس از اين تحليل و همچنين بحثهاي طولاني به اين نتيجه رسيد كه مردم شهر از رژيم ناراضي هستند و از آنان بهعنوان ناجي استقبال ميكنند. با اين ارزيابي بود كه در پنجم بهمنماه 1360 گروه با نام سربداران كه عمدتا از عناصر اتحاديهی كمونيستها تشكيل يافته و توسط آنان سازماندهي شده بودند، به شهر آمل حمله كردند. و برخلاف ارزيابيهايي كه كرده بودند نه تنها مردم به آنها نپيوستند، بلكه همراه با نيروهاي نظامي، به مقابله با آنها برخاستند كه اتحاديه در اين هجوم با شكست سختي مواجه شد و رهبران اصلي اتحاديه دستگير يا كشته شدند.[25]
ديگر اقدامات اتحاديه و سرانجام آن
اتحاديه همچنين به نيروهاي مبارز اپوزيسيون عليه جمهوري اسلامي در كردستان پيوست. اين اتحاديه تشكيلات پيش مرگ زحمتكشان كردستان را از همين رو در كردستان تأسيس كرد. اتحاديه در ضمن در مبارزات دهقانان تركمن صحرا و مردم عرب خوزستان نيز نقش داشت[26] و سازمانهاي فرعي ديگري همچون جمعيت زنان مبارز و سازمان تودهاي انقلابي دانشجويان و دانشآموزان (ستاد) را نيز تشكيل داد. كه با درگيريهاي ديگر و شكست آنها، اتحاديه دچار آشفتگي شد و با شكست تئوريهاي خود در زمينههاي سياسي و نظامي و همچنين دستگيري و اعدام رهبرانش، از هم پاشيد. كه چند بار در صدد بازسازي اتحاديه برآمدند كه با برخوردهايي كه در سال 61 و 62 با آنها شد كمكم به خارج از كشور فرار كردند. بعد از شكستهاي متعدد و تجديدنظر در ديدگاهها، خطمشي چريكي از نظر اتحاديه مغاير با موازين و اصول ماركسيسم- لنينيسم شناخته و بهعنوان راه اصلي يا عمومي انقلاب، ترك شد. اعضاي فراري به خارج، به سازمانهاي بينالملل مائوئيستي كه شامل “راه درخشان پرو” و “حزب كمونيست انقلابي امريكا” نيز ميشد، پيوستند و جنبش انقلابي انترناسيوناليستي را بنيان گذاشتند. در ارديبهشت 1380 اعضاي اتحاديه، كنگرهی موسس حزب كمونيست ايران (ماركسيست- لنينيست- مائوئيست) را برگزار كردند و پس از مباحثاتي اين حزب را در اول ماه مي آن سال تأسيس نمودند كه اين حزب ادامهي جريان اتحاديهی كمونيستهاي ايران است.[27]
[1] . احمدي حاجيكلايي، حميد؛ جريانشناسي چپ در ايران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشهی اسلامي، 1387، چاپ اول، ص 330.
[2] . بهروز، مازيار؛ شورشيان آرمانخواه، ناكامي چپ در ايران، ترجمهی مهدي پرتوي، تهران، ققنوس، 1384، چاپ اول، صص331-330.
[3] . احمدي حاجيكلايي، حميد؛ پيشين، صص331- 330.
[4] . همان، صص332-331.
[5] . همان، ص 453.
[6] . خليلپور، خليل؛ اتحاديهی كمونيستهاي ايران، بيجا، بينا، 1366، چاپ اول، ص12.
[7] . همان، ص13.
[8] . احمدي حاجيكللايي، حميد؛ پيشين، ص453.
[9] . همان، صص 454-453.
[10] . خليلپور، خليل؛ پيشين، ص 12.
[11] . ر. ك. حاسبي، عبدالله؛ تشكل فراگير، مروري بر يك دهه فعاليت حزب جمهوري اسلامي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379، چاپ اول.
[12] . مظفر، محمدجواد؛ اولين رئيسجمهور، پنج گفتگو دربارهي اولين انتخابات رياست جمهوري ايران، تهران، كوير، 1378، چاپ اول و روانبخش، قاسم؛ بازخواني پروندهی يك رئيسجمهور، قم، هماي غدير، 1382، چاپ اول.
[13] . احمدي حاجيكلايي، حميد؛ پيشين، 454.
[14] . ر. ك. موسوي اردبيلي، عبدالكريم؛ غائلهی 14 اسفند 1359، تهران، دادگستري جمهوري اسلامي، 1364، چاپ اول.
[15]. احمدي حاجيكلايي، حميد؛ پيشين، ص455.
[16] . ر. ك. خوشزاد، اكبر؛ مجلس شوراي اسلامي دورهی اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1386، چاپ اول، صص121- 114.
[17] . ر. ك. احمدي روحاني، حسين؛ سازمان مجاهدين خلق، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، چاپ اول و مهرآبادي، مظفر؛ بررسي تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، چاپ اول.
[18] ر. ك. نشريهی حقيقت، ارگان اتحاديهی كمونيستهاي ايران، شمارهی 154و 155.
[19] . هوشنگ مهدوي، عبدالرضا؛ انقلاب ايران به روايت بيبيسي، تهران، طرح نو، 1372، چاپ اول، ص 133.
[20] . ر. ك، شاهعلي، احمدرضا؛ انقلاب دوم، تسخير لانهي جاسوسي امريكا، آثار و پيامدها، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385، چاپ اول.
[21] . خليلپور، خليل؛ پيشين، ص18.
[22] . نشريهی حقيقت، شمارهی 157- 155.
[23] . احمدي حاجيكلايي، حميد؛ پيشين، ص457.
[24] . همان، صص 459- 458.
[25] . همان، ص459.
[26] . ر. ك. فوزي، يحيي؛ تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران، 1380-1357، تهران، چاپ و نشر عروج، 1387، چاپ دوم، جلد اول، صص520- 437.
[27] . احمدي حاجيكلايي، حميد؛ پيشين، ص459.
بیانیه مجمع جوانان قمر بنی هاشمی نشل به مناسبت حماسه حماسه 6 بهمن آمل
اگر می شود این بیانیه را در سایت هراز نیوز قرار دهید
http://mjgbneshel.blogfa.com/post/13
اتحادویکپارچگی مردم امل بزرگترین درس تاریخ است.امل شهر شیخ قصاب شهر ناصرالحق شهرمیرحیدرودیگربزرگان دینی واموزگاران تاریخ ماست.