نامه ايست  كه به فرزانه اى رضوان الله عليها نوشته ام : بسم الله خير الاسماء

فرزانه فرزند فاضل و موحدم جناب  شيوا خانم ولايى زادها الله تعالى القريب  اليه

توقيرا پس از اهداى تحيت  و سلام تصديع مى دهد كه اين بنده رانده از بارگاه قدس ربوبى و پيشگاه انس آلهى از حسن ظن آن منقطع الى الله بسيار منفعل است  كه وى را از نظر پاك  خطا پوشت  به صواب  پنداشتى و لايق مشورت  با حقيقة الحقائق انگاشتى آرى پاك  بين از نظر پاك  به مقصود رسيد , ولى سگ  داند و كفشگر كه در هميان چيست  .

بى تجامل نامه شيوا و رساى سركار عالى كه كلمات  آن قطرات  معانى است كه از آسمان جانى روشنتر از آب  زلال بسان شبنم كه بر برگ  گل محمدى نشيند بر چهره كاغذى چون روى بهشتيان فرود آمد شايسته بسى تحسين و سزاوار صد گونه آفرين است  . راستى اگر به گفته حكيم انورى : هست  در ديده من خوبتر از روى سفيد

روى حرفى كه به نوك  قلمت  گشته سياه

عزم من بنده چنانست  كه تا آخر عمر

دارم از بهر شرف  خط شريف  تو نگاه

تمثل بجويم بلكه امتثال كنم گزاف  نگفتم و به خلاف  نرفتم . جمله حاكى از سراسر سوز و گدازى[ : ( و از طرفى جان را به معنى واقعى اش و آنچنان كه بايد در خود احساس نمى كنم تا بتوانم در اين مورد به خصوص نيز از آن يارى طلبم](  كه سراسر وجودت  را فرا گرفته است  آموزنده بلكه سوزاننده است  و براى اين بنده هشدارى

شگفت انگيز است  . در اين مقام سخن ندارم مگر اين دو بيت  لسان الغيب را به حضور مبارك  تقديم بدارم :

الا اى طوطى گوياى اسرار

مبادا خاليت  شكر ز منقار

سرت  سبز و دلت  خوش باد جاويد

كه خوش نقشى نمودى از خط يار

بارى حق جل و على به حكمت  بالغه و مصلحت  كامله اش مطابق حكم منشور منيع و توقيع رفيعش مصحف  شريف  براى فرزندم اذن صادر نفرمودند . طغراى همايونش موشح به كريمه 170 اعراف[  ( فخلف  من بعدهم خلف  ورثوا الكتاب]( . . .   است  كه اقامت  بر ارتحال حاكم است  . به حكم رأفت  و عطوفت  پدرى از السان الغيب  خواجه حافظ نيز شرح فرزند عزيزم را مسئلت داشتم مژده دادند كه :

روز هجران و شب  فرقت  يار آخر شد

زدم اين فال و گذشت  اختر و كار آخر شد

آن همه ناز و تنعم كه خزان مى فرمود

عاقبت  در قدم باد بهار آخر شد

بعد از اين نور به آفاق دهم از دل خويش

كه به خورشيد رسيديم و غبار آخر شد

تا آخر غزل كه الحق طرب  انگيز است  . صميمانه سعادت  مايه فخر و مباهاتم را از مبدأ عالم فياض على الاطلاق خواهانم .

حسن حسن زاده آملى

19 / 1 / 1351 ه . ش

8 thoughts on “نامه ای به شيوا خانم”
  1. این نامه فاقد منبع معتبر است و در نوشته های حضرت آیت الله چنین نامه ای نیافتیم. یا اینقدر سر و ته نامه را زدید و قیچی اش کردید که از حلاوتش افتاد یا با گمانه زنی تان نامه را به خانم شیوا منتسب کردید برای اطمینان ما و همه کاربران منبع مکتوبش را بنویسید تا مراجعه کنیم و صحت مطلبتان اثبات شود
    پایدار باشید
    ……..
    کناب نامه ها و برنامه ها

  2. با سلام و احترام:
    ایشان در شب شهادت امام جعفر صادق ع رحلت فرمودند و مزار ایشان در قم می باشد.

  3. خوش به سعادت جناب آقای ولایی و دختر گرانقدرشان
    روحشان شاد و قرین رحمت

  4. وجود مر دم دانا مثال زر طلیست
    که هر کجا برود قدر و قیمتش دانند
    بیان و کلام حضرت علامهّ و آثار منظوم و منثورش همه طراوت است و تازگی و اصالت است و عقل و بحر علوم و فضائل و براهین ومشحون از شربت و شرینی و آنچه که در باب مخا طب فرزانه (خواهر ولایی )نگاشته اند که از صقع ذات حضرت علامهّ چکیده است و شیوایی و روایی اش آنرا به صله ای مطلاّی ماندگار بدل ساخته که در تمام قرون و اعصار به یاد گار باقی بماند و چشمه ذوق آفرین شودو قرین و همنشین مشتاقان گردد که در تابلوی زمانه خود نمایی کند .
    در مجلس ما عطر میامیز که مارا
    هرلحظه زگیسوی تو خوشبو مشام است
    الفاظ و عبارات و آرایشات ادبی و تالیف حروف و کلمات متن پراست از لطایف حکمی ولغز نغز ادبی وآن چنانست که صحیفه دل را بیاراید و غم ازسینه بزداید و لحظاتی خواننده مشتاق را به عالم علوی صعود دهد و از ماده و تعلقاّتش رها سازد .
    آنکس است اهل بشارت که اشارت داند
    نکته هاست بسی محرم اسرار کجاست
    و خو شا به حال خواهر فر زانه ماکه صاحب آنچنان اشتداد وجودی است که مورد عنایت و اشارتهای حضرت علامّه واقع شده است و شکر خدا به این همه نعمت
    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
    واندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
    بی خود از شعشعه پرتوذاتم کر دند
    باده از جام تجّلی صفاتم دادند
    چه مبارک سحری بود و چه فر خنده شبی
    آن شب قدر که این تازه براتم دادند
    من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
    مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
    بدان که کلام و تالیّفات عمیق حضرت علامّه همه اش نصیّحت است و اندرز و نردبان انسان سازی که به فر موده ایشان علم وعمل انسان سازند وهمه برهان و ارائه استدلاّت علمی و فلسفی و این راز انسانی است که از خزائن روح قدسی منشاتی بر گر فته و دستی به عالم الله دارد و دستی به خلق الله و خود و واسطه فیض وجود واز آن دستی الهی که بر می گیرد به دست دیگری ببخشاید چه خود را کانال بحر وجود الهی بداند که در آن شراب الطهورا از چشمه فّیّاض علی الطلاق خداوندی جاری است و خس و خاشاک و “سهو” و”لغو”و” لعب” و” زهو” و “سخریه” و “مجاز”و دیگر صفاتی که عقل از آن اشمئزاز دارد و طبع از آن تنفر،منّزه است و این میوه وجودی انسانی است که با علم وعمل گوهر و جودی خویش را آراسته وبه نفس مطمئنه رسیده است و آن چنان توسّع وجودی یافته که مقتدای سالکان طریقت عشق گردد و صاحب مظهر اسم شریف محیّی که نفوس مستعده را به آب حیات علم احیائ کند .
    من از آن مفصّل این نکته مجملی گفتم
    تو خود حدیث مفصّل به خوان از این مجمل
    به راستی گر چه اجتماعات بشری با تمام تفاوتها وتعارضّات چون یک مجموعه و سیستم واحد ند که هر یک از این اجزای سیستم بر هم تاثیر و تاثرّ دارند و در این اجزای سیستماتیک هریک از عناصر به نسبت اثر بخشی شان قدر و قیمتی دارند و در تقسیم کار و اداره سیستم خواسته و ناخواسته دخیلند چون اجزای بدن که قوه واهمه اش در امتداد قوای حاسّه وبدن تحت تدبیر نفس ناطقه وعقل چراغ راه همه گر چه عقل را سلطان بدن گویند ولی آنرا مراتبی است که ازل آن عقل هیولانی و اکمل آن عقل مستفاد که عقل به کمال رسیده ای است که همه کمالات علمی و معارف نوریه عقلی در نزد حقیقت نفس ناطقه است و هریک را شئونات و مر اتبی است که کشور بدن را اداره می کند واز آن میان دانشمندان وحدانی و صاحبان عقول مجر ده اند که طبله مشک بیزنندو به کمال رسیده ودر کنگره عرش الهی سرادق گر دون و زینت حیات و شایسته ترین مخلو قات خدا و گریزان از ظلم و جور وتجاوز و جنگ و ستیز و آدم کشی به طو ریکه به فر موده حضرت علاّمه در صفحه 114کتاب شریف “انسان و قر آن :”هیچ پیغمبری برای آدم کشی نیامده است و هیچ پیغمبری و امامی افتتاح به جنگ نکرده است در هیچ کتابی سراغ نداریم که پیغمبری در غزوه ای افتتاح به جنگ کرده باشد انها که سر جنگ با مر دم ندارند آنها که برای احیائ نفوس بشرآمده اند.من قتل نفسا”بغیر نفس او فسادفی الارض فکانّما قتل الناس جمیعا”
    امیرالمومنین علیه السلام فر موده اند انبیائ برای روشن کر دن چراغ عقول مر دم آمدند این دنیا زده های بیعقل اند که دارند با منطق انبیائ می جنگند وبا ترور و حشیگری و آدم کشی وقتل و غارت و تجاوز به مال ونوامیس انسانها وسر بریدنهای و حشیانه در قالب گر وهای تروریستی داعش و بوکو حرام و000 به اسلام توهین می کنند و چهره ای وارون به اسلام می دهند که نعوذ بالله موجب انزجار جهانیان شوده در حالیکه بزرگانی چون علامّه حسن زاده مایه فخر ملتند و از ظلم وجور بیزار .
    پس بدان عالم به علم پاینده است و رشد می یابد ومی بالد و به کمال می رسد و اصلا”عالم (به فتح لام و سکون میم )علم انباشته روی هم است و مدرک اینهمه انسان که هر کس که به زیور علم وتقواآراسته گردد صله مطلاّنصیبش شود و شایستگی آنرا دارد که اشرف موجودات عالم گردد و حرمت بیند و در صدر نشیند .
    درودخدا بر حضرت علامّه و معاشرین حضرتش که همه هّم و غم شان اعتلای جوامعی بشری و رهایی ازجهل و نادانی و بی خردی است که خدایش در همه احوال از بلا نگاه دارد آمین یا رب العالمین باقید اینکه :
    آنکس که زکوی آشنایی است
    داند که متاع ما کجایی است

  5. آقای عباسعلی صلواتی!
    اون دفعه هم خدمتتون گفتم “ساده نوشتن هم برای خودش، هنری است”…
    ساده بنویس و شیرین، تا همگان از خواندن نوشته تان لذت ببرند، ردیف کردن الفاظ و لغات سنگین (که بیشتر مربوط به ادبیات قدیم است) مخاطبان عزیز را در یافتن مقصد و منظور نوشته تان دچار مشکل می کند.
    اگر مخاطبان، خاص بودند بنده هم دوست میل به آن داشتم تا به تبعیت از شما از نثری مسجع و سنگین استفاده کنم ولی این فضا، فضای مجازی و دارای مخاطبانی عام است، نکند خدای ناکرده با این نوع نوشتن بخواهید چیز دیگری را ثابت کنید!؟ نعوذبالله

  6. با سلام و احترام :
    در پاسخ به نظر س.ولایی که نمی دانم کیست چند نکته را یاد آور می شوم.
    1- در کتاب نامه ها و برنامه ها چاپ چهارم سال 79 در صفحه ی 67 این نامه آورده شده است.
    2-هیچ کم و کاستی در نامه ی حضرت آیت الحق والیقین که در تارنمای هراز نیوز آمده است، دیده نمی شود.
    3-کاش خود مراجعه به کتاب می کردید تا قبل از اقامه ی دعوا این شکوائیه برایتان مکشوف می گردید.
    4-ایشان در شب شهادت امام جعفر صادق ع رحلت فرمودند و مزار ایشان در قم می باشد.
    به هر حال جانتان آنی از مهر محروم مباد
    ارادتمند خوبان علی اکبر ولائیWWW.tahoor-a.blogfa.com

  7. باسمه تعالی
    خدای رحمان سرکارشیواخانم راقرین رحمت واسعه خویش گرداند وحضرت علامه راکه هنوزسعادت زیارتشان رانداشتم حفظ فرمایدواز گزنددهرمحفوظ دارد!آمین

  8. ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم +جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
    عیب درویش و توانگربه کم و بیش بد است+کار بد مصلحت آنست که مطلق نکیم
    0000
    منتقدی مجهول الهویه ،بی نام و بی نشان در سرا پرده ابهام با آمیزه ای از تهدید و تلمیح دیروز در ردای “نویسنده “و امروز در قبای “گلندام “وفر دامعلوم نیست در هیبت مرشد و یا چه می دانم ؛ مارا به ذمّ خویش گرفته اند و ترغیب به روان نویسی نموده انددر پاسخ باید گفت فضای مجازی ذائقه های متفاوتی را طلب می کند “گروهی این گروهی آن پسندند”اماّبنیانگذار”گوگل”خود معتقد است که نباید از این ابزار بعنوان آلت تفریحی صرف نگریست !و آنچه ما هم توقع داریم این است که سایت های مجازی می توانند به دانشگاه علوم و فنون بدل گردندو محل تعا ضد و تعاطی آرا و اندیشه ها شوند و توسعه فر هنگی را سبب گر دند که آغاز هر تحولیّ در جهان با فر هنگ آغاز می شود و بنیانگذار جمهوری اسلامی می فر مایند اصل تحولّ فر هنگ است و بدون فر هنگ همه چیز پوچ و میان تهی است ،فر هنگ ریشه درخت تنو مند رشد وتوسعه ملی است و اقتصادو سیاست میوه های آن درخت تنو مند ؛مع الوصف اندک کسانی هستند که می خواهند نعوذ بالله جامعه رابه سمت و سوی مطربی سوق دهند وسخره گی آموزند اینان لیبرالیست محضند حداقل شیوه ما معلمین چنین نیست و به قول حافظ “با مدعی نزاع و محا کات چه حاجت است “که:
    نبیندمدعی جز خویشتن را+ که دارد پر ده پندار در پیش
    گرت چشم خدا بینی ببخشند+ نبینی هیچ کس را عاجز تر از خویش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *