نمی دانم به چه دلیل مدرسه تقریبا در خارج از شهر قرار دارد ؛ شاید دلیل خاصی دارد ! وارد می شوم و در صندلی که برای مهمانان مهیا شده است مینشینم .فضایی بسیار آشنا است ، ناخودگاه به دوران کودکی ام می روم؛ گویی هیچ چیز تغییر نکرده است همان شکل کلاس ها ، همان موزاییک های کف راهرو و همان بوی خوش مدرسه .. . با همان امکانات قدیمی که نشان از بی مهری ها دارد.
این کودکان شعر می خوانند ، زیر آواز می زنند و شیطنت می کنند مثل کودکان ما.. . کمی بعد از سالن خارج می شوم و به حیاط مدرسه می روم که بازی چند کودک نظرمو جلب میکند ، دوربین را بر می دارم تا عکسی به یادگار ثبت کنم ، مربی کودکان را دور هم جمع میکند اما کوثر یکی از شاگرد های مدرسه تمایلی به عکس گرفتن ندارد ، سعی میکنم با محبت راضی اش کنم اما حاضر نمی شود عکس بندازد و عجبا که در چهره ای این کودک نشانی از احساس ناتوانی نیست بلکه با اعتماد به نفس و روحی بزرگ درخواست مرا برای ثبت وضعیتش رد می کند .. . انگار از احساس ترحم های بی خود ما دل زده شده است و در این همین ایام کودکی تصمیمی بزرگ گرفته است .. تصمیم گرفته است به کسی وابسته نباشد و روی پای خودش بیاستد.
دورود ویژه به مربیان این مدرسه که انگار کمال همنشینی با کودکان این مدرسه در آنها اثر کرده است و در چهرهایشان اثری از گله و شکایت نیست ، صبور و مقاوم ،دلسوز و متعهد اما همین کوه صبر وقتی کلیپ شاگردان خود را از پرده نمایش میبیند ناخودگاه اشک از چشمانش سرازیر می شود .. آری کار کردن با این بچه ها همین روحیه را می خواهد ، همین روحیه که اسمش را گذاشته ایم عشق.
این تمام داستان مدرسه ابتدایی 15 خرداد شهرستان فریدونکنار در استان مازندران بود که همه ای هم و غم کارمندانش فراهم کردن یک مینی بوس دسته دوم برای ایام ذهاب شاگردان است، و اما زیاد اند از این دست مدارس که با بی مهری های ما در کور ترین نقاط شهر واقع شده اند .این کودکان اشتباهی نیستند ، استثنایی هستند کافی است چند صباحی را مهمان دلهایشان شوی آن وقت است که خواهید فهمید این قشری که به اشتباه آنها را شهروندان درجه دو میپنداریم مانند اسطوره ها مقاوم ، صبور ، با پشتکار و دارای روحی بزرگ هستند.
روز جهانی معلولین گرامیباد
محمد قنبر نیا – هراز نیوز