«چند پرسش درباره عاشوراي خونين افغانستان»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان است كه در آن مي‌خوانيد؛عمليات تروريستي انتحاري در تکيه «حضرت ابوالفضل العباس(ع)» کابل، که به شهادت قريب ۶۰ سينه زن و زخمي شدن بيش از ۱۰۰ عزادار سيدالشهدا(ع) از برادران افغاني ما منجر شد، انزجار و ابراز تعجب بسياري از ناظران مستقل و غيرمستقل را داخل و خارج از افغانستان برانگيخته است. حتي طالبان نيز مسئوليت اين جنايت را نپذيرفت و آن را محکوم کرد.عاشوراي خونين کابل، حاوي پيام هاي قابل توجهي است. پيش از نظر به هر نکته اي، بايد به صراحت تأکيد کرد که عزاداران حسيني(ع) شهادت در راه سرخ عاشورا را افتخار خود مي دانند. بنابراين عاشوراي خونين کابل، که نه اولين و نه آخرين سند مظلوميت شيعه است، نه تنها در اعتقاد شيعيان خللي ايجاد نمي کند، بلکه عزم آن ها را جزم مي کند. همان گونه که بزرگ احياگر نهضت عاشورا در عصر کنوني، حضرت امام خميني(ره)، فرمود: «بريزيد خون ها را؛ زندگي ما دوام پيدا مي کند. بکشيد ما را؛ ملت ما بيدارتر مي شود. ما از مرگ نمي ترسيم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه نداريد… اگر منطق داشتيد که صحبت مي کرديد؛ مباحثه مي کرديد. لکن منطق نداريد، منطق شما ترور است! منطق اسلام ترور را باطل مي داند. اسلام منطق دارد» با اين حال تأمل در جنايت اخير به پرسش هايي مي انجامد.

جنگوي، همزاد وحشي گري

يک گروه تروريستي به نام «لشکر جنگوي»، مسئوليت جنايتي را پذيرفته است که حتي طالبان افغانستان هم از پذيرفتن آن ابا کرده است. افراطي هاي جنگوي دست به جنايتي زده اند که در بيانيه طالبان افغانستان، که خود به قساوت و تندخويي معروف هستند، رفتاري «غير اسلامي» و «غير انساني» توصيف شده است. اما جنگوي، بر خلاف گزارش بي بي سي که آن را يک گروه ناشناخته معرفي کرده، چندان هم ناشناخته نيست. شيعيان پاکستان سال هاست که با نام منزجر کننده جنگوي زندگي مي کنند. بسياري از هزاره هاي شيعه مذهب ساکن کويته پاکستان، داغدار عمليات تروريستي جنگوي هستند.

گروهي که سال هاست نامش در پاکستان، در کنار سپاه صحابه و طالبان پاکستان، همزاد خشونت، خونريزي، جنايت و وحشي گري است. جنايت هاي بسياري مانند حمله به زائران پاکستاني حضرت ثامن الحجج(ع) ۴ ماه پيش در شهريور امسال و گلوله باران ۲۹ زائر رضوي(ع)، ترور «سيد ابرار حسين شاه»، قهرمان هزاره اي رشته بوکس و دارنده مدال طلاي بازي هاي آسيايي پکن در سال ۱۹۹۰ در خرداد ماه سال جاري، ترور «سيد راشد زيدي»، از چهره هاي برجسته و فعال شيعه در شهر کويته در ايالت بلوچستان پاکستان در فروردين ماه سال جاري و… نمونه هايي از اقداماتي است که تلاش مي کند سران شيعه پاکستان را يکي پس از ديگري ترور کند و کار را به جايي رسانده است که بسياري از ساکنان «کويته» ترک وطن کرده اند و در کراچي، اسلام آباد، لاهور و ديگر شهرهاي پاکستان ساکن شده اند.

قلاده هايي که باز شده اند

تأمل در عاشوراي کابل در نگاه اول ما را با پرسش هايي روبه رو مي کند. جنگوي در سال ۱۳۷۵ (۱۹۹۶) در پاکستان تأسيس شده است و برخي منابع افغاني معتقدند که «بعد از پيروزي انقلاب ايران تحت رهبري «(امام) خميني»، شيعه هاي پاکستاني نفوذ بيشتري پيدا کردند و سازمان جاسوسي پاکستان «ISI» با هدف جلوگيري از نفوذ آن ها، گروهي را به نام لشکر جنگوي ايجاد کرد.» آيا تندروهاي جنگوي مي خواهند دامنه جنايت هايشان را از پاکستان به افغانستان توسعه بدهد؟ آيا حکومت پاکستان در کج دهني به افغانستان و آمريکا، همچنان که برخي از تحليلگران از جمله روزنامه آمريکايي واشنگتن پست معتقدند، دست گروه هاي تروريستي را باز گذاشته است تا نشان بدهد کليد ناامني در افغانستان، نه در دست حکومت افغاني و يا نيروهاي ناتو، بلکه درون مرزهاي پاکستان است؟ آيا پاکستان خواسته است به جامعه جهاني نشان بدهد که به جز کلاهک هاي هسته اي، داشته هاي ديگري نيز براي تنظيم تعادل منطقه بر مدار منافعش دارد و اگر منافعش تضمين نشود، قلاده هايي براي باز شدن وجود دارد؟

پرسش اصلي چيست؟

هر چند اين پرسش ها در بررسي تعاملات بين المللي و منطقه اي، مهم هستند، اما نگاهي عميق تر به زنجيره جنايت هاي اين گروه و گروه هاي تروريستي مشابهي که در منطقه به راحتي فعاليت مي کنند، پرسشي ديگر را ايجاد مي کند. پرسش از انگيزه هاي سياسي عاملان و يا کساني که راه را براي جنايت کاران عاشوراي کابل باز گذاشتند هر چند خطا نيست، اما پرسشي حاشيه اي است. پرسش اصلي از تفکري است که سال هاست تلاش مي کند در مناطقي از پاکستان، افغانستان و ايران ريشه بدواند. پرسش از تفکري است که منطقش «سلاح» و نه «گفت وگو» است. پرسش از «مدارسي» است که مباني فکري و به تصور خودشان فقهي، چنين جنايت هايي را مهيا مي کنند. جست وجو درباره برخي کشورهاي منطقه است که منافع خود را در سلطه چهره اي غير واقعي از اسلام مي دانند که باب گفت وگو و انديشه را مي بندد و سوار بر جهل مردمان، تفرقه و فرقه گرايي را ترويج مي کند.

اهميت اين موضوع زماني بيشتر هويدا مي شود که به رشد چنين تفکراتي در مصر، ليبي و برخي کشورهاي ديگر منطقه توجه کنيم. ترويج چهره اي غيرواقعي از اسلام که حاضر به برادري با آمريکاست و در سلاح هايش بايد به دنبال گلوله هاي آمريکايي گشت. روايتي که نه فقط صلح با اسرائيل را مجاز مي داند بلکه، همچون اقدام لو رفته امير يکي از کشورهاي بلند پرواز عرب منطقه، براي ساخت شهرک هاي صهيونيست نشين کمک مالي هم مي کند. اسلام آمريکايي که نسخه هاي بسياري دارد، گاه به راه تساهل و تسامح مي رود و گاه تيغ دشنه اش را کارگر مي بيند. پرسش ها درباره عاشوراي کابل بسيار است، اما آن چه نبايد مغفول بماند، پرسش از تفکري است که خون برادران مسلمان را مباح جلوه مي دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *