امام علی(ع) پس از جنگ نهروان در خطبهای که ایراد کردند، فرمودند: من در قرآن اسمهایی دارم که آن اسامی خاص من است و شما باید در این زمینه پرهیز کنید تا مبادا مغلوب شوید که اگر این اتفاق افتاد شما گمراه خواهید شد.
*هنگامی که علی(ع) از علی(ع) میگوید
جابر جعفی از امام باقر(ع) نقل کرده است که: «خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ بِالْکُوفَةِ بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ النَّهْرَوَان» حضرت از جنگ نهروان بر میگشتند که به ایشان خبر رسید «وَ بَلَغَهُ أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَسُبُّهُ وَ یَلْعَنُهُ وَ یَقْتُلُ أَصْحَابَه» که معاویه به صورت علنی بنای سب و لعن حضرت را گذاشته و اصحابش را به قتل میرساند.
«فَقَامَ خَطِیباً»، امام در آنجا خطبهای خواندند که نقل شده از آخرین خطبههای حضرت بود، «فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَ و ذَکَرَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ وَ عَلَیْه»، پس حمد و سپاس خدا را کردند و درود بر رسولش فرستادند و آنچه خدا از نعمت به نبیش و به ایشان داده را بر شمردند.
«ثُمَّ قَالَ لَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ مَا ذَکَرْتُ مَا أَنَا ذَاکِرُهُ فِی مَقَامِی هَذَا»، بعد فرمودند: اگر نبود یک آیه در کتاب خدای متعال، این اموری را که میخواهم در باب مقامات خودم ذکر کنم را نمیگفتم و آن آیه این است: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»(ضحی/11)، من باید آنچه را که خدا به من داده بگویم تا شناخته بشوم.
بعد نعمتهای خدا را حمد کردند و فرمودند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ بَلَغَنِی مَا بَلَغَنِی وَ إِنِّی أَرَانِی قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلِی وَ کَأَنِّی بِکُمْ وَ قَدْ جَهِلْتُمْ أَمْرِی»، این اخبار به من رسیده و احساس میکنم که به اجل نزدیک هستم و احساس میکنم که هنوز مرا نشناختهاید.
«وَ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ مَا تَرَکَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»، من بین شما همان دو چیزی را می گذارم که پیامبر گذاشته است، کتاب و عترت خودم که همان عترت نبی اکرم است. بعد حضرت فرمودند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ لَعَلَّکُمْ لَا تَسْمَعُونَ قَائِلًا یَقُولُ مِثْلَ قَوْلِی بَعْدِی إِلَّا مُفْتَر»، این مطالبی را که من راجع به خودم میگویم اگر کسی بعد از من ادعا کرد، حتماً دروغگو است.
بعد شروع کردند و مقامات خودشان را بیان کردند تا این فراز «أَلَا وَ إِنِّی مَخْصُوصٌ فِی الْقُرْآنِ بِأَسْمَاءٍ احْذَرُوا أَنْ تَغْلِبُوا عَلَیْهَا فَتَضِلُّوا فِی دِینِکُم»، من در قرآن اسامی دارم که آن اسامی خاص من است و شما باید در این زمینه پرهیز کنید تا مبادا مغلوب شوید؛ یعنی دیگران این اسامی را برای کس دیگری بیان کنند و شما بپذیرید و مغلوب دیگران شوید؛ که اگر این اتفاق افتاد شما گمراه خواهید شد.
چون میدانید که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه فرمودند: «هر چه در فضایل من بود، وارونه کردند و آن را بر دیگران نوشتند»، بعد حضرت(ع) یک سری آیات را که در آن اسامی ایشان با عناوین خاص آمده بیان کردند، که من فقط به این ها اشاره ای می کنم.
* أَنَا الْمُؤَذِّنُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ/ مؤذن صحنه قیامت
«أَنَا الْمُؤَذِّنُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»، آن مؤذنی که خبر الهی را در دنیا و آخرت ابلاغ می کند، من هستم و بعد حضرت این آیه مبارک را خواندند: «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِین(اعراف/44)»، در این آیه بحث در مورد قیامت است که وقتی جهنمیان از بهشتیان جدا می شوند، مؤذنی بین بهشتیان و جهنمیان اعلام می کند که لعنت خدا بر ظالمین باشد.
تفصیل آیه این است: «وَ نَزَعْنَا مَا فىِ صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجرِى مِن تحتهِمُ الْأَنهار»(اعراف/43)، بهشتیان وارد بهشت میشوند و خداوند قلوبشان را نسبت به هم پاک میکند و هر چه که نگرانی و غلی از هم داشتهاند، چون نفسانی نبوده است، خدا آن را بر میدارد تا میرسد به آنجا که «وَ نَادَى أَصحابُ الجنَّةِ أَصحابَ النَّار» اصحاب بهشت به اصحاب نار ندا میدهند که ما آنچه خدا به ما وعده داده بود را یافتیم، آیا شما هم به تهدیدهایی که به شما داده شده بود رسیدید؟
«قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَیْنهمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلىَ الظَّالِمِین»، ندا آمد: بله و بعد مؤذنی ندا میدهد که لعنت خدا بر ظالمین باد که این مؤذن صحنه قیامت، امیرالمؤمنین(ع) است. بعد فرمودند: «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (توبه/3) فَأَنَا ذَلِکَ الْأَذَان، آن اذانی هم که خدا در سوره توبه فرموده من هستم.
تفصیل آیه این است که در روز حج اکبر قرار شد کسی برود و پیغام پیامبر(ص) را برای مشرکان ببرد، مفاد این پیغام این بود که از این به بعد دیگر حق رفت و آمد به مکه را ندارید و همه عهدهایی که با هم بسته بودیم به پایان رسیده است. بردن این پیغام کار بسیار کار دشواری بود که پیامبر(ص) آن را به حضرت امیر(ع) واگذار کردند و حضرت هم این کار را انجام دادند.
*و أَنَا الْمُحْسِنُ
این ظاهر کار است، ولی باطنش از این هم بالاتر است، خود این اذان و اعلام در حقیقت وجودی ایشان مجسم شد و همین باعث شد که این اعلام صورت بگیرد و الا این مطلب به این راحتی قابل اعلام کردن نبود. بعد فرمودند: «و أَنَا الْمُحْسِنُ»، من آن محسنی هستم که خداوند فرمود: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»(عنکبوت/69)، کسانی که در راه خدا مجاهده می کنند، ما آنها را هدایت می کنیم و خداوند با محسنین است. پس اینکه در روایت است «الحق مع علیّ»، یعنی همین
محسن حقیقی امیرالمؤمنین(ع) است و بقیه شعاع ایشان هستند، حسکانی که از اعلام قرن پنجم و حنفی مذهب است، کتابی به عنوان شواهد التنزیل دارد که در آن آیاتی که تفسیر به امیرالمؤمنین(ع) شده است را جمع کرده است. او در این کتاب روایاتی را از ابن عباس نقل میکند، از جمله آنکه میگوید: «هیچ آیهای نیست که در آن خطاب به مؤمنین شده باشد، مگر اینکه امیرالمؤمنین امیر آنها است و اصل خطاب متوجه ایشان است». خطاب به تبع ایشان به بقیه مؤمنین میرسد، یعنی اینکه وقتی میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا» این گونه نیست که به تک تک مؤمنین خطاب شده باشد، بلکه خطاب به اصل ولی میشود و بعد به تبع ایشان آنها هم مورد خطاب قرار میگیرند.
*وَ أَنَا ذُو الْقَلْبِ
بعد فرمودند: «وَ أَنَا ذُو الْقَلْبِ فَیَقُولُ اللَّهُ- إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب»(ق/36) آن کسی که قرآن آن را صاحب قلب میداند من هستم؛ یعنی قلبی که حقایق الهی در آن منعکس می شود و اذکار الهی در آن است امیرالمؤمنین است.
*وَ أَنَا الذَّاکِرُ
«وَ أَنَا الذَّاکِرُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ- الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم»(آل عمران/191) ذاکری که در قرآن آمده من هستم. «إِنَّ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَ النهَّارِ لایَاتٍ لّأوْلىِ الْأَلْبَاب» اولوالالباب کسانی هستند که دائم در حال ذکر هستند. هیچ غفلتی ندارند و حتی در خواب هم ذاکر هستند.
*وَ نَحْنُ أَصْحَابُ الْأَعْرَاف
«وَ نَحْنُ أَصْحَابُ الْأَعْرَاف …، یَقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ- وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُم»(اعراف/48) اصحاب اعراف افرادی هستند که در قیامت با سیما افراد را میشناسند؛ در ظاهر همه سرشت گذشته و آینده افراد را میبینند. حضرت میفرماید: ما اعراف هستیم «أَنَا وَ عَمِّی وَ أَخِی وَ ابْنُ عَمِّی»، من و رسول خدا و برادرم و پسرعمویم حمزه سیدالشهدا.
*أَنَا الصِّهْرُ/ وَ أَنَا الْأُذُن الْوَاعِیَةُ
«أَنَا الصِّهْرُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْرا»(فرقان/54) که اینها باید در جای خودش معنا شود. باز فرمودند: «وَ أَنَا الْأُذُن الْوَاعِیَةُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ- وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَة»(حاقة/12) من آن گوش شنوایی هستم،که ظرفی است که همه حقایق در آن واقع میشود. حضرت همه وجودشان اذن است و کلام الهی را دریافت میکند.
در مورد تذکراتی که قرآن میدهد، گوشهایی هستند که ظرفیت دارند و وعای این پند و اندرزها هستند و حضرت فرمود: من اذن واعیة هستم که کلام الهی را میشنوم.
*وَ أَنَا السَّلَمُ لِرَسُولِهِ
بعد فرمود: «وَ أَنَا السَّلَمُ لِرَسُولِهِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُل(زمر/29)»، من تسلیم محض رسول الله هستم، و آن مثلی که در قرآن است و میفرماید که یک کسی است که شرکای متشاکس دارد و کس دیگری هم است که تسلیم یک نفر بیشتر نیست، (البته ظاهر آیه در مورد موحدین و مشرکین است. موحد فقط تسلیم خداست ولی مشرک تسلیم آلهه متعدد است.) آن رجلی که «رَجُلًا سَلَماً لِرَجُل» من هستم.
*وَ مِنْ وُلْدِی مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّة/ بِمَحَبَّتِی امْتَحَنَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِین
بعد از ذکر فضائلشان میفرمایند: «وَ مِنْ وُلْدِی مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّة»، یکی از فرزندان من حضرت مهدی(عج) است که همه هدایت به دست او واقع میشود، بعد هم فرمودند: «أَلَا وَ قَدْ جُعِلْتُ مِحْنَتَکُمْ بِبُغْضِی یُعْرَفُ الْمُنَافِقُونَ وَ بِمَحَبَّتِی امْتَحَنَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِین»، من موضوع امتحان مؤمنین هستم و با محبت و بغض من مؤمنین و منافقین شناخته میشوند.
*چرا نام حضرت امیر(ع) در قرآن نیامده است؟
بعضی میگویند: چرا اسم حضرت امیر(ع) در قرآن نیامده است؟ در جواب میگوییم اگر اسمی میخواهید که اهل دل آن را ببینند و بفهمند و با آن اسامی راهشان را پیدا کنند و شئون حضرت را بفهمند و به آن شئون متمسک بشوند، این اسامی اختصاصاً برای ایشان است و در قرآن هم آمده است.
لذا از همین روایت مرحوم بحرانی صاحب تفسیر البرهان الهام گرفتهاند و کتابی به نام «اللوامع النورانیة فی اسماء علی و اهل بیته» نوشتهاند و قریب هزار آیه را در این کتاب آوردهاند.
ابن حجر عسقلانی که از متعصبین عامه است در «سوائق المحرقه» از ابن عباس نقل میکند که 300 آیه در مورد امیرالمؤمنین در قرآن است که 70 آیه آن فضایل منحصر به فرد امیرالمؤمنین(ع) را نقل میکند و هر فضیلتی که برای دیگران ذکر شده، امیرالمؤمنین(ع) در آن شریک هستند، بعد از ابن عباس نقل می کند که هیچ کسی نیست، الا اینکه قرآن نسبت به او یک توبیخی دارد الا امیرالمؤمنین که همه جا مدح شده است.