امروزه در بسیاری از جوانان به خصوص در پسرها و بعضا دخترها تصوري شگفت انگيز پیدا شده است که چرا باید ازدواج کنند؟ و من چون كه خود یکی از آن ها هستم، می نویسم: چرا باید ازدواج کنیم؟ در حالی که برای خود اهداف و آرمان های بزرگی در شغل، تحصیل يا ورزش داريم. ما ازدواج را در تضاد با هدف خود می دانیم، یعنی مزاحم! ازدواج انسان را سرگرم زندگی و عادات روزمره غیر قابل گریزي می کند كه سنگی است جلوی پایمان برای رسیدن به اهدافمان در آینده!
***
انسان نيازهايي غیر قابل انکار و اغماض دارد، نياز ارضاي غریزه جنسی و میل به آمیزش جنسی و روحی با جنس مخالف، که باید تامین شود. حال جوانانی که می گویند ازدواج را تا رسیدن به اهداف خود کنار گذاشته اند چگونه و با چه سبک زندگی می خواهند زندگی و این غریزه جنسی و میل روحی را آن هم در سنین جوانی برطرف کنند؟ چطور بايد نيازهاي عاطفي خود را برآورده كرد؟
به این سوال می توان دو گونه پاسخ داد، به غیر از مسئله اصلی بحث مان که ازدواج است، اول این که رابطه با جنس مخالف را از ذهن خود بیرون کنند و خود را مشغول کار و مطالعه و یا… کنند تا این که به هدف مورد نظر که ممکن است فوق لیسانس، دکتری و… باشد برسند، و شاید هم كه نرسد! سپس ازدواج کنند، فارغ از این که شاید به هدف خود نرسند و دچار افسردگی و یا حتی خودکشی(!) نيز شوند، با این هزینه هایی که به خود تحمیل کرده اند، هیچ عقل سلیم این چاره را نمی پذیرد، دین اسلام هم نمی پذیرد. چرا که در دراز مدت سوء هاضمه آورده، چون میلی غریزی است که باید برطرف شود، مانند آب، غذا و هوا اما طبیعتا از آن ها ضعیف تر که البته حیاتی هم نیست. اما لازم است آن گونه که انسان با ارضای جنسی شکوفا می شود. پس بايد مسئله را حل كرد نه اين كه پاك كرد. زیرا این انسان گرسنه هیچ وقت موفق در درس و ورزش و هنر و زندگی نخواهد شد.
پاسخ دوم هم ممکن است این باشد که امیدوارم در جوانان بسیار اندک باشند این دسته که رابطه غیر شرعی و نامشروع با جنس مخالف را برگزینند تا به هدف مورد نظر رسیده، و بالاخره ازدواج کنند، یا با همان دختری که قبل با هم ارتباطی داشته اند یا با دختری دیگر، که سعی بر این می نماییم که با همان دختر باشیم و ازدواج کنیم و معرفت و حسن نیت خود را اثبات برسانیم.
این یعنی فرهنگ غربی مصرف گرا، حتی مصرف گرایی در انسان، یعنی فرمانبری از خواهش ها و تمناها و هوس های زودگذر و آنی و ارضای آن ها. یعنی فرهنگ مصرف گرایی، کم تولیدی، جامعه ای زباله ساز، فرهنگ کسانی که خدا را طبیعت می پنداشتند اما خود خدای خویش را نابود کردند. این فرهنگ مایل نيست که مردم نیازهای خود را بشناسند، فرق است میان نیاز و خواهش های زودگذر. برای این پاسخ دو نکته دارم: اول شما با قبول ازدواج با آن دختر ارتباط برقرار می کنید، اما چه تضمینی وجود دارد برای او که شما با هم ازدواج کنید؟
اگر شما را پسری سالم و صادق فرض کنیم هم این امکان را نمی توان ممکن دانست، شاید پدر و مادر شما یا آن دختر با ازدواج شما مخالف باشند. آن وقت چه؟ گذشته از آن، اگر هم قول ازدواج ندادید تنها نیت ارتباط و ارضای جنسی و دوستی بوده، پس حق و حقوق چه؟ اخلاق؟ آن دختر انسان نیست؟ او هم نمی تواند برای خود اهداف داشته باشد؟ حق ازدواج ندارد؟ حق لذت از زندگی مشترک ندارد؟ اگر با خواهر یا دختر شما این گونه رفتار شود، چه می کنید؟ متاسفانه عده ای از دختران هم به این شکل از ارتباط ها تن داده و راضی هستند، که خدا می داند ناراضی اند، و تنها از روی ناچاری است، که در جوانی و نوجوانی با همین تصورات پیش رفته و سنی از آن ها گذشته است و دیگر از سن ازدواج گذشته برای آن ها یا این که فریب جریان و تفکرات کثیف فمنیستی را خورده اند و از مردها پسرها اظهار انزجار می کنند و خود را مظلوم می پندارند و پشیمان اند. همان گونه که بزرگترین فمنیست دنیا خود همين راه را رفت، سیمون دوبوار که ارتباط نامشروع با ژان پل سارتر داشت.
اساسا دلیل تمرکز و توجه مدرنسیم به برهنگی روی کار آمدن عقل مردانه است. مرد فلسفه محور و پیشرفت محور است. به همین دلیل همیشه با برهنگی همراه است. برعکس، عرفان که همیشه در آن پوشش است.
((جامعه ای که برهنه محور است، غریزه محور است. جایی که غریزه با کمترین خرج و زمان ارضاء می شود و این همان عقلانیت جنسی است. زمانی این حرف ها سر زبان افتاد که «برای یک لیوان شیر، گاو نمی خرند» یعنی برای ارضای میل جنسی نیازی به ازدواج نیست و وقتی ازدواج در میان نباشد حق و حقوق زنان معنا ندارد، و البته اخلاق هم فراموش می شود. این گونه است که امروزه دختر بالاتر از 30 سال هیچ اهمیتی ندارند و همین دلیل مرد 30 ساله با دختر 70 ساله ازدواج می کند)).
نظر دیگر هم این است که آنهايي که قبل از ازدواج رابطه نامشروع با جنس مخالف داشته اند، پس از ازدواج در نتیجه آن روابط نامشروع با همسر خود هیچ چیز جدید و تازه ای و شیرینی برایشان وجود ندارد و از ازدواج و رابطه جنسی و عاطفی با همسر لذت نمی برند و خیلی زود خسته و همه چیز تکراری می شود و به این ترتيب، که برای رفع این کلیشه و شکستن آن به رابطه با دختران و زنان دیگر روی می آورند، با این که همسر دارند.
و البته که شوهر و همسر از کانون خانواده و توجه و محبت فاصله گرفته و سرانجام هم طلاق چاره کارشان می شود. این گونه است، که آن می شود که در هر شبانه روز 70 نفر در استان مازندران از هم جدا می شوند. به تعبیری 70 خانواده از هم پاشیده می شود و این یعنی بحران اجتماعی. با ازدواج هیچ حقی ضایع نخواهد شد و هیچ وقتی تلف نمی شود و اگر هم صرف شود برای خود و همسر و زندگی خودمان شده و آن هدف من و شما هم، هر چه باشد در ازدواج و زندگی معنا پیدا خواهد کرد.
ازدواج و تشکیل خانواده نه تنها برای شخص و افراد و خود خانواده حیاتی و لازم است بلکه برای شکل گیری یک جامعه و تمدن نیز لازم است.
ازدواج رفتارهای جنسی یک اجتماع را تنظیم و منظم می کند و حالت بلبشویی و بی بند و باری پیش نمی آید و روابط انسانی می شود و نه حیوانی که هر جفتی هر کجا و هر وقت با هم در می آمیزند و تفاوت انسان و حیوان در همین جاست.
بسیاری از دخترها نمی دانند که پسرها در مورد آن ها چه فکر کرده اند، نمی دانند که کسی خود آنها را نمی خواهد و کاری با او ندارد، بلکه تنها به جذابیت های جنسی او توجه دارند و اصلا او را به چشم یک انسان در جامعه نمی بینند. البته این نگاه پسران تنها متوجه دختران برهنه و بی جحاب می شود که البته کمی هم حق دارند، چون که دخترها با پوشش خود، خود را معرفی می کنند.
دختر با حجاب می خواهد که در جامعه، خیابان، و دانشگاه یا کتابخانه با او مانند یک انسان برخورد شود نه به عنوان یک ابزار. البته اینجا به نوعی حقوق و آزادی پسران هم توسط دختران نادیده و ضایع می شود. روسو می گوید هر فردی که از اراده عام اطاعت نکند، پیکره کلی شهروندان می توانند او را به زور وادار به اطاعت کنند. این درست بدین معناست که یک فرد وادار به آزاد بودن خواهد شد. پس می توان بر این اساس نتیجه گرفت که دختران با بی حجابی و برهنگی خود به حقوق شهروندی و آسودگی پسران را تماما سلب می کنند و جامعه را از نظم و ترتیب به بی نظمی و حاشیه دعوت می کنند. و باید با این اعمال و عدم اطاعت از اراده عام برخورد شود.
حال البته ممکی است در صورتی این اراده عام تصمیم به فساد و برهنگی دختر و پسر باشد که در این صورت اولا، حکومت باید قبل از وقوع جرم اقدامات لازم را انجام دهد. جان استوارت میل، معتقد است که یکی از نقش های بی چون و چرای حکومت آن است که قبل از وقوع جرم اقدامات احتیاط آمیز به عمل آورد و پس از ارتکاب جرم مجرم را تعقیب و مجازات کند. چنانچه یک مقام دولتی یا یک شخص عادی مشاهده کند که فردی آشکارا خود را برای ارتکاب جرمی آماده می سازد، نباید بدون هیچ عملی ناظر جریان بماند تا جرم انجام شود بلکه می توان برای جلوگیری از آن مداخله کند. دوما، حتی اگر اکثریت جامعه نیز به این فعل رای مثبت دهند حق اقلیت نباید این طور و به گونه ای مستقیم نادیده انگاشته شود.
خلاصه این که با ازدواج، فرزندی متولد خواهند شد و از او مراقبت می شود تا بزرگ شود و لذت بزرگ کردن فرزند را پدر و مادر می چشند و در دوران کهنسالی و پیری هم پدر و مادر تنها نیستند و فرزندی هست که از آن ها مراقبت و از مراقبت پدر و مادر لذت ببرد. با تشکیل خانواده و از ازدواج، فرزندی که متولد می شود، متکی به خانواده است که به او اعتماد به نفس می دهند و وارد اجتماع می شود. و با این امر نیک، نسل ها به یکدیگر شناسانده می شود، چرا که هر پدر نماینده ای از نسل خود است که فرزند از طریق او نسل گذشته را می شناسد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *