حق مسلم شورای شهر است که هر لحظه که صلاح دانست، از شهردار حساب کشی کند و در نقش نظارتی خود را ایفا نماید، همان طور که نقش مجلس است که بر دولت نظارت کند، اما آیا این بدان معناست که مثلا جبهه ی پایداری، دارد در قبال دولت درست عمل می کند؟ پاسخ هر منصفی این است که جبهه ی پایداری، از لحظه ی استقرار دولت یازدهم، دولت را نه تنها رقیب، بلکه دشمن پنداشت و این بسیار دون شان امثال آقای مسجد جامعی بود که با شهردار تهران آن کند، که جبهه ی پایداری با دولت یازدهم می کند.
واقعیتی تلخ در سیاست کشور ما وجود دارد و آن این است که برخی به همان شاخصی که بر آن اصرار می ورزند، کم تر از دیگران عمل می کنند. 8 سال در کشور شاهد بودیم که رئیس جمهور محترم سابق، بر عدالت و مردمی بودن اصرار می کرد و شعار یومیه اش بود، اما معلوم نشد چطور از عدالت، اختلاس حاصل آمد و از مردمی بودن، دروغ و لجاجت.
داستان آقای مسجد جامعی نیز همین است. برخی ایشان را به مرد اخلاق اصلاحات می شناسند، در این حد که در شب های قدر، بعضا تکیه بر جای روحانیت می زنند و در برخی مجالس به خصوص بنیاد حضرت زینب، از اخلاق و اسلام و معنویت، داد سخن سر می دهند. از آنجا که نه افراد موسوم به اصول گرایان و نه موسوم به اصلاح طلبان را، نه از اسم جناحشان و نه از ظاهرشان، بلکه بر اساس کنش گری و رفتارهای سیاسی و فرهنگی شان می شناسم، آقای مسجد جامعی را همان قدر مرد اخلاق دیدم، که آقای احمدی نژاد را مرد عدالت! البته باید اعتراف کرد لبخندها و چشم تنگ کردن های آقای مسجد جامعی نیز مانند آقای احمدی نژاد، به اصطلاح دوست داشتنی است.
بغضی به آقای مسجد جامعی ندارم و ایشان جزء افرادی بودند که علی رغم این که می دانستم با نظرات سیاسی بنده خیلی در یک راستا نیستند، ولی به وی رأی دادم، اما هر چه گذشت، متوجه شدم که چقدر ایشان همه ی ارزش ها و شاخص هایشان، در ظرف کوچک حزب تعریف می شود و بدین ترتیب، همه ی شعائر مذهبی و ارزش ها، وسایلی هستند مفید و کارآمد جهت عوام فریبی و خدمت به جریان مطبوعه، نه بالعکس.
آدم ها عوض می شوند، از این جهت قصد ندارم به شخصیت و اخلاق مداری ایشان، پیش از سال 92 بپردازم. از آن جا که ایشان و بسیاری دیگر، 8 سال منزوی بوده اند، ممکن است در این مدت، رفتارها و خلق و خو شان تغییر کرده باشد یا حتی دچار استحاله شده باشند. الله اعلم. البته نباید انصاف را نادیده گرفت و شاید بتوان حق داد که گروهی اگر 8 سال، توسط فردی به لجاجت رئیس جمهور سابق، ظالمانه منزوی شوند، شاید به این نتیجه برسند که از اخلاق و رفتار اسلامی، آبی گرم نمی شود و بهتر آن که ما هم به رنگ جماعت امثال آقای احمدی نژاد در آییم، منتها در جلد اصلاح طلبی.
اما از یک سو، آقای مسجد جامعی جزء آن اصلاح طلبان منفصل شده از سمت و دور از مشاغل حکومتی نبود. ایشان در دور قبلی شورای شهر نیز، نماینده ی مردم تهران در شورا بود و جالب این جاست که در دور قبل، از کسانی بود که حامی شهردار شدن آقای محمدباقر قالیباف بود و به وی رأی داد. آیا آقای قالیباف در این ۵ سال عوض شده، که نشده، یا این که شاخص ها و مبانی قضاوت آقای مسجد جامعی در ۵۷ سالگی زیر و رو شده؟!
کار به آن جا می رسد که آقای مسجد جامعی در حدود ایام یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، در دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، اگرچه در جریان تمامی فعالیت های غیر قابل انکار آقای قالیباف بوده، در کمال تعجب اظهار می دارد که “برخی فکر می کنند مدیریت شهری یعنی این که فقط اتوبان درست کنی و پل بسازی و نگاهشان به شهرداری، فرهنگی و اجتماعی نیست [نقل به مضمون]”.
تاکید می کنم که اگرچه حتی شاید آقای مسجد جامعی تغییر نکرده باشد، ولی ما خوش بینانه نگاه می کنیم و سعی می کنیم در نظر بگیریم که پایبندی ایشان به اخلاق و سیاست ورزی اسلامی، پیش از این یک سال، این قدر ناامید کننده، ناباورانه و متظاهرانه نبوده است و طی این 8 سال، به میرایی اخلاق رسیده اند و به جای حب و بغض الهی، اسیر دیوهای پر طرفدار این روزهای سیاست در هر دو جناح شده اند؛ یعنی دیوهای ماکیاولیزم و پراگماتیزم. ما توقع نداشتیم که همواره آقای مسجد جامعی، بر اساس حب و بغض الهی، موضع گیری کنند، ولی کاش ایشان در همان مرام لیبرالیزمشان استوار می ماندند و به فاشیزم اخلاقی پناهنده نمی شدند.
اگرچه ما، مکتبمات، مکتب انقلاب اسلامی و تفکرمان، تفکر امام، شهید مطهری و رهبر انقلاب است ولی قطعا آقای مسجد جامعی و هم مرامانشان را – که خود را لیبرال و پیرو مکتب آزادی می خوانند – نمی توان حتی لیبرالیست خواند؛ چون در مکتب لیبرالیزم در تمامی کشورهای دنیا، فردیت اصالت دارد. با این تفسیر که هیچ یک از تصمیمات یک فرد و عضو یک حزب، نباید حتی اگر در راستای منافع حزب نباشد، نادیده گرفته شده و تخطئه شود. حال با لحاظ کردن این نکته، همگی به خاطر بیاوریم که چه بلایی بر سر خانم الهه راستگو آوردند و چه تهدیدهای بی شرمانه و فضای تشنج آوری را بر وی حاکم کردند که حتی جرات نداشت پایش را از دفترش بیرون بگذارد. تهدید به قتل و ایجاد ناامنی برای فرزندان و خانواده ی خانم راستگو – که ذنب لا یغفرش، رای ندادن به آقای محسن هاشمی بود – بر اساس همان مکتب لیبرالیزم بود؟!
بندهای فوق، نه بی انصافی است در حق رئیس محترم شورای شهر و نه حسب جنگ و جدال سیاسی، اگرچه شخصا بی طرف نیستم و خط و مشی مربوط به خود را به حق نزدیک تر می دانم، ولی یک ناظر بی طرف که نه طرف دعواست و نه حب و بغضی نسبت به آقای مسجد جامعی دارد اگر قضاوت کند، نمی تواند فرقی بین نقش ایشان علیه شهرداری و نقش جبهه ی پایداری علیه دولت قائل شود.
اگر زلزله می شود، مقصر آقای محمدباقر قالیباف است، اگر طوفان شود، خسارت های به بار آمده به دلیل بی تدبیری های شهردار است، حتی اگر کسی در محدوده ی تهران بزرگ، انگشتش در بینی اش گیر کند، شک نکنید که مقصر آقای قالیباف بوده، هست و خواهد بود؛ چرا؟ چون آقای قالیباف می خواسته رئیس جمهور شود! خب بر کسی پوشیده نیست که رئیس جمهور شدن ذنب لا یغفر است و آقای قالیباف باید در یک دادگاه صحرایی، محاکمه شود. چرا؟ خب چون گازانبر است! چرا گازانبر است؟ چون شخصی در ایام انتخابات به وی این تهمت را زد و جالب این جاست که بعد از چند دقیقه حرف خود را پس گرفت و گفت من فکر می کردم شما میخواستید گازانبری عمل کنید و نه اینکه شما گفته اید یا خواستید عمل کنید.
اگر هواپیما سقوط کند و ۳۹ نفر کشته شوند، اگرچه مقصر کاملا مشخص است ولی آقای مسجد جامعی هیچ مصاحبه ای نمی کند جز این که باید مکان فرودگاه مهرآباد تغییر کند. یعنی وقتی هواپیما سقوط می کند و ۳۹ نفر جان می بازند، مقصر فرودگاه مهرآباد است نه آقای عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی، اما اگر یکی از پیمانکاران شهرداری تهران، با رفتاری وحشیانه که قطع به یقین مصداق قتل عمد محسوب می شود و مستحق اشد مجازات است، جان یکی از هم وطنانمان را بگیرد، شک نکنید که شخص شهردار تهران باید استیضاح شود!
پس قصه از آن جا شروع می شود که آقای قالیباف دیو و آقای مسجد جامعی دچار وهم دلبرانگی می شود.
از روزی که شورای شهر جدید مستقر شد، تلاش آقای مسجد جامعی و هم فکرانشان، این بود که آقای محسن هاشمی شهردار شود. این حق مشروع و معقول این طیف بود؛ تا آن جا که در روز رأی گیری، همین آقای مسجد جامعی که مجسمه ی اخلاق اصلاح طلبان است، حاضر شد به یکی از افراد مسأله دار شورای شهر، سمتی حساس را اعطاء کند! خیلی جالب است! وقت انتخابات که می شود، اصلاً مهم نیست که حقوق مردم دارد به مسلخ می رود و اصلاً هم مهم نیست که شریح بشود قاضی! اما بعد از شکست اصلاح طلبان در انتخابات شهردار، دعوا آغاز شد. به حواشی آن دعوا هم نمی پردازم؛ چون حاشیه است و فرع، متن و اصل این بود که بالاخره شهردار محسن هاشمی نشد. والسلام.
به محض پیروزی آقای حسن روحانی در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، آقای قالیباف دست دوستی به سمت آقای رئیس جمهور دراز کرد و خالصانه ابراز داشت که حاضر است، در هر قالب و به هر نحوی که ممکن است، جهت پیشرفت کشور و مردم، به عنوان شهردار تهران، به دولت مستقر کمک کند. انصاف و همان اخلاقی که آقای مسجد جامعی مدام از آن دم می زند، حکم می کرد که شورای شهر نیز چنین رفتار کند و انتخابات و رقابت را تمام شده بداند و به شهردار مستقر، به عنوان رقیب بالقوه یا حتی فراتر، به عنوان دشمن بالفعل نگاه نکند!
آقای مسجد جامعی ای که در ایام انتخابات، دغدغه و شعارش را رفع فضا و معادلات سیاسی حاکم بر فضای شورای شهر عنوان می کرد، سیاسی ترین رفتار را در تاریخ شورای شهر از خود بروز داده و اگر انگشت یکی از شهروندان تهرانی حین عبور از یک دست انداز در یکی از خیابان سطح شهر تهران در بینی اش گیر کند، باز هم شکی نیست که آقای قالیباف مقصر بوده، هست و خواهد بود و نه تنها باید استیضاح شود، بلکه باید مادام العمر، منفصل از خدمت شود تا دل و قلوه ی آقای مسجد جامعی و رفقایش خنک گردد!
حق مسلم شورای شهر است که هر لحظه که صلاح دانست، از شهردار حساب کشی کند و در نقش نظارتی خود را ایفا نماید، همان طور که نقش مجلس است که بر دولت نظارت کند، اما آیا این بدان معناست که مثلا جبهه ی پایداری، دارد در قبال دولت درست عمل می کند؟ پاسخ هر منصفی این است که جبهه ی پایداری، از لحظه ی استقرار دولت یازدهم، دولت را نه تنها رقیب، بلکه دشمن پنداشت و این بسیار دون شان امثال آقای مسجد جامعی بود که با شهردار تهران آن کند، که جبهه ی پایداری با دولت یازدهم می کند.