عصرایران ؛ جعفر محمدی* – قتل مرحوم روح الله داداشي – قوي ترين مردان ايران و جهان – حاوي نكات غم انگيز زيادي است كه كم و بيش بدانها پرداخته شده است ،از جمله اين كه قاتل وي ،نه يك فرد شرور سابقه دار كه نوجواني هفده و نیم ساله است كه با خود چاقو حمل مي كرده است. همين يك مورد ، كافي است همه كساني كه به جامعه ايراني علاقه مند هستند را به شدت بيمناك و نگران كند كه چه زمينه هاي فرهنگي ، تربيتي و اجتماعي نامساعدي باعث شده فردي به اين سن و سال ، اولاً با خود آلت قتاله حمل كند ، ثانياً سر مساله اي كه اساساً مساله نيست (برخورد آینه بغل خودروها به یکدیگر) درگيري فيزيكي و فحاشي ايجاد شود و نهايتاً يك به خود اجازه و جرأت دهد با چاقو شاهرگ يك فرد ديگر را بزند.
قاتل داداشي ،هر چند در اين پرونده مجرم است و بايد مجازات شود ، اما در نگاهي كلان تر به موضوع ،او خود قرباني جامعه اي است كه در آن تربيت شده است و اين ،همان نقطه نگران كننده است چه آن كه پرونده حاضر با رأي دادگاه و تصميم اولياي دم ،مختومه مي شود اما ميليون ها جوان و نوجوان ديگر ايراني در جاي جاي اين كشور ،در معرض ْآسيب هاي اين چنيني هستند ، آسيب هايي كه گاه در قامت قتل و قاتل و مقتول رخ مي نماياند ، گاه جوان ايراني را از ديوار خانه مردم بالا مي برد ، يا او را به مسلخ مواد مخدر مي برد ،يا به مشكلات جنسي و بيماري هاي لاعلاج مبتلا مي سازد و نهايتاً او را افسرده ، عاصی ، ناامید ، فحاش ، بی حوصله ، زود رنج و بی اخلاق می کند.
البته منظور این نیست که همه جوانان چنین اند اما نمی توان خود را به خواب زد و با “شعار درمانی” ، واقعیت ها را نادیده گرفت و وجدان خود را آسوده پنداشت. بخش قابل توجهی از جوانان ما همان گونه اند که در سطور بالا بدان اشاره شد.
بحث ، بحث مرحوم داداشی و ماجرای قتل او نیست.این فقط یک نمونه از ناهنجاری هایی است که دامنگیر نسل جوان شده است؛ نسلی که اگر آینه بغل ماشین هایشان در ترافیک خیابان به هم سابیده شود ، ممکن است کارشان از فحش ناموسی در پشت فرمان آغاز و به قتل در پشت چراغ قرمز منتهی شود.
وضعیت حاضر هم مربوط به این دولت و آن دولت نیست . کلیت جامعه ما با شیب قابل ملاحظه ای دچار سقوط اخلاقی شده است. خانواده به ویژه در شهرهای بزرگ ، آن جایگاه سابق خود را از دست داده است و هم از این روست که حدود یک پنجم ازدواج ها به طلاق حقوقی می انجامد و بخش عمده باقی مانده هم دچار اختلال و طلاق عاطفی اند. احترام والدین مانند قبل نیست. حرمت زنان در جامعه محفوظ نیست و جامعه ای که تا دیروز زنان و دختران را ناموس خود می پنداشت ، با شگفتی می بیند که جوانش در خیابان بر سر زن مردم عربده می کشد یا در حضور بانوان ، از گفتن رکیک ترین دشنام ها ابایی ندارد.
حجب و حیا ، گوهر کمیاب جامعه شده است ، خدا نکند فیلمی از روابط خصوصی یک نفر به بیرون درز کند ، همه در بلوتوث و ایمیل کردن آن به یکدیگر سر از پا نمی شناسند، از همسایه ، فقط یک نام باقی مانده و شاگردی و استادی ، به قالب های خشک و بی روح محدود شده است، دروغ به راحتی آب خوردن رد و بدل می شود،کمتر کسی از این که جنس درجه سه را به نام کالای اعلا قالب کند عذاب وجدان می گیرد ، روابط جنسی خارج از خانواده یک واقعیت تلخ است ، صله رحم به مهمانی های رسمی و تعارفی تقلیل یافته ، لبخندها عمدتاٌ تصنعی شده و … . ما دیگر همان جامعه قبل نیستیم.
پزشکی قانونی اعلام کرده که طی 10 سال اخیر به طور متوسط هر 8 ساعت یک نفر با سلاح سرد کشته شده اند و هر روز به طور متوسط 1600 پرونده نزاع در این نهاد قانونی تشکیل می شود (خبرگزاری مهر).
این ها که آمار ساختگی بی بی سی و رادیو اسرائیل نیست.واقعیت های تلخ و گزنده جامعه امروز خود ماست. کجای تاریخ ایران ، هر روز خدا 3 نفر فقط با سلاح سرد در این مملکت کشته می شدند. چه زمانی در این سرزمین طلاق این همه گسترش داشت؟ چه زمانی این همه جوان معتاد داشتیم؟خیانت های خانوادگی و تن فروشی و دختران فراری ، کی در این کشور تا بدین حد رواج داشت؟ همین الان با 75 میلیون جمعیت 13 میلیون پرونده قضایی داریم! که اگر برای هر پرونده حداقل 2 نفر طرفین دعوا را در نظر بگیریم ، معنایش این است که همین الان 30 – 20 میلیون نفر از جمعیت ایران در حال نزاع قضایی با یکدیگرند! وحشتناک نیست؟! کجاست آن دوستی ها و صداقت ها و گذشت هایی که جامعه ایران را در جهان ممتاز می کرد؟!
پیشنهاد مشخص ما این است که استادان بزرگ جامعه شناسی با احساس وظیفه ای تاریخی ، دور هم جمع شوند و به واکاوی همه جانبه جامعه امروز ایران بپردازند ، علت و درمان ها را از رهگذر مطالعات علمی و میدانی پیدا کنند و به جامعه و دولتمردان «نسخه» دهند. هر چه فارغ از این بررسی های علمی ارائه شود ، یا غلط است ، یا احساسی و یا در بهترین حالت – که اغلب در رسانه های مستقل می بینیم -فقط بخشی از واقعیت است.
ما همان طور که در علم پزشکی متخصصان خوبی در کشور داریم که درد و درمان بسیاری از بیماری ها را می شناسند ، متخصصان واقعاً دانشمندی در عرصه علوم اجتماعی داریم که می توانند در این زمان که جامعه ما بیمار شده ، درد و درمان را بیابند و الا اگر این مسائل به تیترهای رسانه ها و اظهار نظر فلان نماینده مجلس در نطق پیش از دستور و اقدامات پلیسی و نظایر این ها واگذاشته شوند ، دیری نخواهد پایید که همه آنچه در طول تاریخ از فرهنگ و تمدن و دیانت و انسانیت اندوخته ایم ، به باد فنا برود.
جامعه شناسان!
چشم جامعه امروز ایران به تخصص و دانش شماست ؛ بار این وظیفه تاریخی را بر دوش خود حس نمی کنید؟!
* مدیر مسوول عصرایران