آئینه چون نقش تو بنمود راست خودشکن آئینه شکستن خطاست!!
راوی مادر مرده که دستش بدامن فلان صاحب مقام و آن دوستدار چاپ آگهی های تبلیغاتی که تمثال مبارکشان را برای مردم شهرش به نمایش می گذارند و آن هم دراندازه تک ورقی در کاغذ A3و آرم روزنامه ای که با قدمت تاریخ سابقه دارد و مدیر آن را پدر مطبوعات ایران لقب داده اند هیچ وقت سعی نداشت در جنجال های سیاسی و نزاعهای شخصی زیاد نقش آفرینی کند، شب و روز به میز روزنامه تکیه زده بود و سرانجام خبر رسید در اطاق کارش فلانی از دار دنیا رفت.
اکنون که همان روزنامه در کف با کفایت عالم وارسته، فرهیخته ای از تبار عالمان دین سکانداری روزنامه را بعهده دارد و با مجموعه از نویسندگان برجسته و صاحب نام و دارای پیشینه درخشان روزنامه نگاری سالهای سال با خوش نامی ادامه حیات داده و می دهد، همچنان چون گذشته دور از جناح بازی های سیاسی که هر کدام جناح ها طالب شهرت هستند! چون نگین انگشتری صادقانه بر بام مطبوعات ایران می درخشند، و اما این آگهی ها در اندازه A3 جدا از یک برگ تمام قد روزنامه به تعداد تیراژ مصرفی شهر شاید 300 الی 400 شماره با نوشته ای از پیش تعیین شده بقدر فهم آنی که پول زیاد ،هم میستاند!! در داخل روزنامه تک برگی و با لوگوی روزنامه در کنار بعضی از آگهی های تجاری جاسازی شده و یا روز بعد همراه برگشتی با روزنامه جدید که باید در دسترس مردم قرار می گرفت و آن آگهی و عکس های فلان مسئول که بی شک اقدامات عمرانی آنان برکسی پوشیده نیست و می بایست به طور انبوه در قیافه یک ورق روزنامه در ستون شهرستانها و یا ویژه نامه مازندران چاپ گردد و صاحبان رپرتاژ آگهی را شاد نماید در کنار برگشتیهای گذشته به ریش ….
خلاصه کلام اینکه راوی افتخار می کند دستش از دامن اینگونه ای که دقت در هزینه بیت المال خدای نکرده نصیبی ندارند کوتاه است.
عمو نعمت! هم نتوانست چاره اندیشی کند و به مسئولین تفهیم نماید که طرفی که آگهی می گیرد در مقابل آنان تا کمر خم می شود!! نه درس روزنامه نوشتن را آموخته و نه صورتحساب واقعی روزنامه را که از مرکز برای نمایندگی خود در آمل به نام صاحب آگهی صادر می کند ارائه نمی نماید!! و سرانجام آنی می شود با چند برابر قیمت من باب نمونه سیاهه هزینه به قطع یقین در دفتر نمایندگی موجود است. به واسطه پرداخت می گردد.! نماینده روزنامه همان مبلغ واقعی را دریافت و نقشی در سایر موارد خوش خدمتی ندارد!! و این یادآوری از آن جهت قلمی شد تا آقایان بدانند…
بگذریم. راوی بناچار قفل در آبدارخانه را باز نموده تا کسی از اهالی محفل دلشان به سوته کوری آبدارخانه بسوزد و تشریف فرما شوند!! که یک باره پست چی با آن شوخی همیشگی خود هفته نامه ای را که بیشتر به آگهی نامه و تعریف و تمجید از صاحبان پست و مسئولین شهری و استانی است و معرف خاص و عام هم می باشد روی میز گذاشته، ورقی زدم از شما چه پنهان مطلبی که هم زهرآگین بود هم فرار از آن که مطبوعاتیها آنرا در قدیم کوسه ریش….
ویا… می گفتن که با نون اینجوری خوردنها برای خودی آهنگی که می شود نوعی بداخلاقی نام برد ساز می کردند!!! که بعضی ها فراموش کرده اند با پشت در اطاق فلان صاحب مقام کز کردنها و کار روزانه کردنها این جوری را خوب بلدن مردم تشخیص می دهند!! که براستی در شأن اهالی قلم نیست.
کوتاه سخن اینکه برادر مگر نخوانده ای:
آئینه چون نقش تو بنمود راست خودشکن آئینه شکستن خطاست!!
اگر بار دیگر به قدرت و توانمندی فلانی و سکانداری طرف مورد علاقه شما اینقدر برایتان اهمیت دارد!! آیا خیال می کنید در سوابق طرف کارنامه مردودی نبوده که حتماً بوده که آنرا مسئول شهر تشخیص داده، به هر جهت وای از آن روزی که بگندد نمک! با آبروی مومنی بازی کردن، و نام بردن اشخاص نه تنها عاقبت خوشی ندارد، بلکه با رای متمنع دادنها عمق کینه را می رساند.
و سرانجام اینکه روزی کلوخ انداز را پاداش سنگ است. برادر باید قدردان پاک دلی و صداقت آنی باشیم که در صدور حکم بی نظر بوده و تخریب چنین مسئول که در رأس امور است با اندک زمان خدمات شایان توجه اش ناسپاسی نیست؟!!!
راوی