دانشآموزی که در چهارشنبه آخر سال گذشته سوختگی شدیدی داشت، پس از درمان و دوران نقاهت به کلاس درس بازگشت.
حدود یک ماه پیش بود که امیرحسین صبح چهارشنبه آخر سال به مدرسه رفت؛ معلم همان ابتدای صبح به دانشآموزانش تذکر داد که مراقب باشند و به سمت استفاده از مواد محترقه در چهارشنبه آخر سال نروند.
معلم تمام موارد و آسیبها را برای امیرحسین و 31 دانشآموز دیگر شرح داده بود؛ گفته بود که با مراقبت از خود در چهارشنبه آخر سال هم به خود و هم خانواده رحم کنند و نگذارند با اتفاقی ناگوار تعطیلات عید نوروز برای آنها خراب شود.
اما نزدیکهای صبح روز بعد از چهارشنبهسوری بود که پیامکی روی گوشی آقا معلم آمد و متأسفانه در متن پیامک نوشته شده بود، «امیرحسین در اثر انفجار مواد محترقه اکریل و سرنج سوختگی شدیدی دارد و در حالت کما قرار گرفته است.»
خبری ناگوار و متأثر کننده؛ ناگوار از این جهت که او فقط یک دانشآموز 15 یا 16 ساله است و این اتفاق برایش رخ داده است و از طرف دیگر به نصیحتهای دلسوزانه آقا معلم گوش فرا نداد و این اتفاق برای او افتاد.
در نهایت پس از تلاش پزشکان و چندین مرحله عمل جراحی، امیرحسین توانست کمکم شرایط بهتری پیدا کند و با کمک دوستانش در هفته گذشته به مدرسه بازگشت و سرکلاس درس حاضر شد.
هم کلاسیهای امیرحسین در نخستین روز پس از تعطیلات نوروز به آقا معلم گفتند که ما حرفهای شما رو گوش کردیم و دنبال مواد محترقه نرفتیم و خداروشکر هیچ اتفاقی برای ما نیفتاد.
اما آقا معلم تمام بچههای کلاس را برای عیادت از امیرحسین پس از اتمام کلاس درس به منزلشان برد؛ مشخص بود که امیرحسین با دیدن دوستانش و شلوغی خانه روحیه مضاعفی گرفته است.
امیرحسین در ارتباط با شب حادثه میگوید: 3 نفر بودیم و در حال ساخت مواد محترقه بودیم؛ ناگهان صدایی آمد که باعث ترسیدن یک کودک شد و او برای فرار کردن پاهایش را روی مواد محترقه انبوهی که داشتیم گذاشت و در نهایت انفجار و سوختگی چهار نفر در این حادثه انجام شد.
او گفت: وضعیت جسمانی من نسبت به دوستانم بهتر بود و آنها وضعیت سوختگی بدتری داشتند.
پدر امیرحسین هم در رابطه با این حادثه گفت: تا 6 روز بعد از حادثه چشمان امیرحسین باز نمیشد. پزشکان درصد سوختگی را حدود 26 درصد اعلام کردند و خداروشکر صورت او آسیب کمتری دید.
وی افزود: تاکنون حدود 15 تا 16 میلیون تومان هزینههای درمان امیرحسین شده است و تمام تعطیلات عید نوروز را در بیمارستان بودیم.
حالا وضعیت جسمانی امیرحسین خوب شده است و به مدرسه بازگشته و در کنار دیگر هم کلاسیهای خودش نشسته است.
از امیر حسین پرسیدم «باز هم سراغ چنین قضایایی خواهی رفت؟» که پاسخ داد «تا عمر دارم سراغ چنین کارهایی نمیروم» متأثر بود از این بابت که صحبتهای آقا معلم را گوش نکرد؛ ناراحت بود از اینکه پدر و مادرش را ناراحت و نگران کرده بود، پشیمان بود.
قصه امیرحسین شاید برای خیلیهای دیگر اتفاق بیافتد؛ اما شاید همین قصه امیرحسین باعث شود تا درس عبرتی برای دیگر همسالان او باشد.
امیرحسین به کلاس درس خوش آمدی.