من خيلي خوشبين هستم که مسأله امام صدر انشاءالله به زودي زود ختم به خير شود. يعني محل نگهداري آن بزرگوار کشف و امام صدر با همراهانشان آزاد شوند.
با مرگ قذافي آيا اين نگراني وجود ندارد که حقايق مربوط يه پرونده امام صدر براي هميشه از دست رفته باشد؟
به نظر من، نه. قذافي همه حقيقت را ميدانست. اما او قطعاً تنها کسي نبود که همه حقيقت را ميدانست. قذافي همدستاني داشت؛ هم در داخل ليبي و هم در خارج از آن. اين افراد اکنون غالباً در قيد حيات هستند و ديگر وقت آن است که نگاهها متوجه آنها شود.
در داخل ليبي چه کساني ممکن است از جزئيات پرونده امام صدر با اطلاع باشند؟
عبدالسلام جلود، مرد شماره دو ليبي در زمان ربودن امام صدر، همه چيز را ميداند. مصطفي الخروبي از رؤساي دستگاه اطلاعات و امنيت قذافي در سال ربودن امام صدر، هم خود در ماجرا نقش داشت و هم اطلاعات کافي دارد. عبدالله السنوسي باجناق قذافي و رئيس سابق دستگاه اطلاعات و امنيت ليبي که اکنون فراري است، همه چيز را ميداند. موسا کوسا رئيس اسبق دستگاه اطلاعات و امنيت ليبي که يکي از مسئولان مذاکره با ايران در خصوص مسأله امام صدر بود، همه چيز را ميداند. احمد قذافالدم پسر عمو و محرم اسرار قذافي که يکي ديگر از از مسئولان مذاکره با ايران در خصوص مسأله امام صدر بود، نيز همه چيز را ميداند. سعد مجبر آخرين سفير ليبي در ايران که اخيراً بدون هيچ مانعي از کشور ما خارج شد، نيز قطعاً همه چيز را ميداند. سيفالاسلام پسر قذافي نيز حتماً همه چيز را ميداند. البته توجه داريد که وقتي ميگو يم امثال اين چند نفر خاص همه چيز را ميدانند، هرگز به معناي آن نيست که اگر از آنها سؤال شود، لزوماً حقايق بازگو گردد.
اکنون چند هفته است که از سقوط شهر طرابلس و عملاً رژيم قذافي سپري شده است. چرا تاکنون خبر موثقي دريافت نشده است؟
حداقل به دو دليل: اول اينکه کساني که امروز در شوراي انتقالي حضور دارند، اگرچه بعضي از آنها مثل خود آقاي عبدالجليل از وزرا و نزديکان قذافي بودهاند، اما هيچکدام در دايره افراد محرم اسرار قذافي قرار نداشتند و لذا عملاً از حقيقت مسأله امام صدر بياطلاع هستند. حقيقت مسأله امام صدر را تنها خود قذافي ميدانست، همدستان او ميدانند و نيز تعدادي خيلي محدود از افراد محرم اسرار او؛ يعني همان کساني که براي شما نام بردم.
دليل دوم چيست؟
گزارشهايي که طي هفتههاي اخير و خصوصاً پس از سقوط طرابلس دريافت گرديده، حکايت از آن دارد که رژيم قذافي صدها پادگان نظامي، زندان و خانههاي امن در احتيار داشته که زندانيان خود را در آنجا نگاه ميداشته است. بسياري از اين مراکز هنوز حتي کشف نشدهاند! شايد کمتر هفتهاي هست که اعلان نشود، زندان جديدي در اعماق زمين شهرهاي بنغازي و طرابلس کشف گرديده و برخي زندانيان مفقود الاثر در آنجا پيدا شدهاند. تازه اين احبار تنها به اين دو شهر بزرگ مربوط بوده است. قطعاً تمام سرزمين وسيع ليبي، اعم از شهرهاي بزرگ و کوچک آن، از جمله سَبها، سِرت، کُفرا و حتي نقاط پرت و دورافتاده در دل بيابانها و صحراها، چنين وضعيتي دارند و طبيعتاً بايد مورد جستوجو قرار گيرند. بديهي است که اين عمليات جستوجو ممکن است هفتهها به طول انجامد. به نظرم آقاي سيد حسن نصرالله در مصاحبه اخير خود با شبکه تلويزيوني المنار درست گفته است که “ما در برابر روزها يا هفتههاي سرنوشتسازي براي شناخت سرنوشت امام موسي صدر قرار داريم.”
طي روزها و هفتههاي اخير اخبار مختلفي دال بر شهادت امام صدر منتشر گرديد. تحليل شما چيست؟
باز مايل هستم به جملهاي ديگر از آقاي سيد حسن نصرالله در مصاحبه اخير وي با شبکه المنار ارجاع دهم که “هيچ اطلاعات دقيقي که بتوان به آن استناد کرد، وجود ندارد”! معناي اين سخن آن است که تمامي اخبار مبتني بر شهادتي که موضوع سؤال شماست، فاقد مستندات و لذا غير قابل اطمينان است. حقيقت آن است که من شخصاً از خواندن اخبار شهادت امام صدر غالباً روحيه گرفتهام و بلکه انتشار آنها را نوعي لطف خفيه الهي ميدانم. براي اينکه وقتي آنها را کنار هم قرار ميدهم، خيلي تابلو است که همه دروغ هستند. هر کدام، آنهاي ديگر را نقض و رسوا ميکند. يکي امام صدر را در اسيد حل کرده است! ديگري آن بزرگوار را به قعر اقيانوس فرستاده است! ديگري پيکر آن بزرگوار را 33 سال تمام در سردخانه يکي از بيمارستانهاي طرابلس نگه داشته است! يکي ديگر امام صدر را در مزرعهاي در جنوب طرابلس دفن کرده است! ديگري پيکر امام صدر را با هواپيما به شهر سبها در جنوب ليبي منتقل و سپس خود خلبان هواپيما را نيز به منظور دفن اطلاعات نابود کرده است. و قس علي هذا … . هيچکدام اين روايات شهادت با هم قابل جمع نيستند. آخر مگر حقيقت ميتواند بيش از يک روايت باشد؟!
در باره حيات امام صدر چه اخباري داريد؟
همانطور که ديگر خود اطلاع داريد، طي 33 سال گذشته اخبار آشکار و پنهان فراواني بدست آمده است که بر حيات و حتي رؤيت امام صدر دلالت داشتهاند. منظور من البته رواياتي است که ارزش نقل و بررسي داشتهاند. و نکته جالب اين است که اغلب اين روايات با هم قابل جمع بودهاند.
اگر ممکن است، برخي از اين اخبار را بازگو کنيد.
خانواده محترم امام صدر اغلب اين اخبار را طي مصاحبههاي سالها و ماههاي اخير خود بيان کرده است. من نيز اغلب اين روايات حيات را طي يادداشتها و مصاحبههاي گذشته خود نقل کردهام و به سبب احتراز از تکرار اجازه ميخواهم از آنها بگذرم.
لااقل برخي از اخبار پنهاني را که دريافت داشتهايد، براي اطلاع خوانندگان مطرح بفرماييد:
در ديداري که زمستان سال 1380 به اتفاق خانواده محترم امام صدر با آقاي سيد حسن نصرالله داشتيم، ايشان تعريف کردند که اخيراً ايميلي را از يک شهروند تونسي دريافت داشتهاند. اين شهروند تونسي خود را از مزدوران رژيم قذافي معرفي کرده بود که سالها در گردان حفاظت از امام صدر خدمت کرده و شب و روز آن بزرگوار را زير نظر داشته است.
باز چهار پنج سال پيش در جلسهاي در منزل داماد محترم امام صدر از آقاي ابوياسر، نماينده حرکت امل در تهران شنيديم که دو شهروند فلسطيني مزدور رژيم قذافي از ليبي گريخته و به اميد ملاقات با سفير وقت ايران به آلمان آمده بودند. اين دو فلسطيني نيز خود را از جمله سربازاني معرفي کرده بودند که سالها در گردان حفاظت از امام صدر فعاليت کرده و از وضعيت آن بزرگوار اطلاعات دست اول داشتهاند. آنها پس از استقرار در هتل با يک تاجر ايراني که دوستشان بود تماس گرقته بودند تا به واسطه او به ديدن مقامات مسئول سفارت ايران بروند. به هنگام صحبت با دوست ايراني خود بسيار نگران و مضظرب بودند؛ چرا که رد پاي عوامل امنيتي رژيم قذافي را در اطراف خود حس کرده بودند. وقتي تاجر ايراني صبح روز بعد بر حسب قرار به هتل محل اقامت اين دو فلسطيني ميرود، جمعيت مردم را مشاهده ميکند که جلوي هتل اجتماع کرده بودند. يکي از دو شهروند فلسطيني از بالاي هتل به پايين پرتاب و در جا کشته شده بود. فلسطيني دوم نيز متواري و اثري از او بر جاي نمانده بود.
پاسخ: برخي مقامات سابق رژيم قذافي که طي ماههاي اخير از او جدا شدند و نميخواهم از آنها نام ببرم، چند هفته پيش از طريق يک دولت غربي به مقامات لبنان و خانواده امام صدر اطلاع دادهاند که امام صدر زنده است و شخصي در شهر سرت که آدرس و مشخصات او را نيز دادهاند، از محل نگهداري امام صدر خبر دارد.
جمعبندي من تا اين لحظه همان جمعبندي خانواده محترم امام صدر است. به عبارت دقيقتر بسيار به حيات امام صدر اميدوار هستم و حقيقتاً هيچگاه مثل امروز امکان آزادي و بازگشت ايشان را چنين قوي و نزديک حس نکردهام. چند روز پيش که با آقاي سيد صدرالدين صدر فرزند ارشد امام صدر در بيروت تماس تلفني داشتم، تأکيد ايشان آن بود که تمام شواهد و قرائني که طي ماهها، هفتهها و روزهاي اخير بدست آوردهاند، جملگي مؤيد همان جمعبندي پيشين خانواده است که امام صدر در قيد حيات و در کشور ليبي در بند رژيم قذافي زنداني هستند.
چند ماه قبل گروهي به نام “ياران صدر” خبري را منتشر کرده بودند مبني بر آنکه امام صدر دو ماه قبل از آن تاريخ در ليبي رؤيت شده بود.
متأسفانه آن خبر حعلي بود. برخي دوستان در پاريس و ژنو خبر را ريشه ابي و بطلان آن را ثابت کردند. باند قذافي براي آنکه اخبار حيات امام صدر را لوث سازد و افکار عمومي را بياعتماد کند، در زمان حيات قذافي گاهي اوقات اخبار بيپايهاي را نيز جعل ميکرد. اين خبر نيز جعلي بود و متأسفانه در بررسي و نقل آن، توسط دوستان دقت کافي صورت نگرفته بود. حتماً اطلاع داريد که سايتهاي اطلاعرساني خانواده امام صدر در لبنان و ايران نيز که حتي کوچکترين اخبار قابل اعتنا را رصد و گزارش ميکنند، اين خبر را منعکس نکردند.
برخي سؤال ميکنند که قذافي چرا بايد امام صدر را 33 سال تمام در زندان نگاه دارد؟ آخر او از اين کار چه منفعتي ميبرد؟
پاسخ اين سؤال امروز ديگر بسيار روشن است. زندانهاي طويلالمدت تؤام با بيخبري بستگان زنداني از وضعيت حيات و ممات او، در رژيم قذافي اصلاً يک روش جاري بود. حتماً يادتان هست که سال 2000 يا 2001 – کمدقتي از من است – سيفالاسلام قذافي يک مرتبه تعداد 117 رنداني سياسي و مفقودالاثر را آزاد کرد که کمترين مدت زندان آنها 18 و طولانيترين آن 33 سال بود. در تمامي اين سالها وقتي بستگان زندانيان به دواير حکومتي رژيم قذافي مراجعه و از وضعيت عزيزان خود کسب اطلاع ميکردند، با پاسخ منفي و عدم اطلاع مواجه ميشدند. اما اين خانوادهها پس از چند دهه نااميدي، يک مرتبه يک روز صبح اول وقت عزيزان خود را در آستانه درب خانه يافتند! اين واقعه نشان داد که قذافي مخالفان خود را تنها با اعدام مجازات نميکند. بالعکس؛ زندانهاي طويلمدتي که بستگان زنداني از وجود و وضعيت او بيخبر باشند، يکي ديگر از روشهاي جاري قذافي در مجازات مخالفان خود بود. خُب، وقتي قذافي با صدها و بلکه هزازان تن از مخالفان خود چنين برخوردي داشته است، چه اصراري هست که با امام صدر حتماً غير از اين عمل کرده باشد؟
ببينيد! کساني که امروز در شوراي انتقالي حضور دارند، هيچکدامشان در دايره افراد محرم اسرار قذافي قرار نداشتند. بنابراين همه اين افراد از محل استقرار امام صدر و حقيقت مسأله ايشان بياطلاع هستند. حقيقت مسأله امام صدر را امروز که ديگر قذافي وجود ندارد، تنها همدستان او ميدانند و نيز تعدادي خيلي محدود از افراد محرم اسرار او؛ يعني همان کساني که پيشتر نام بردم. ميخواهم اين نتيجه را بگيرم که حل مسإله امام صدر، يعني کشف محل استقرار و انشاءالله آزادسازي ايشان، به احتمال قريب به يقين مستلزم انجام تحقيقات و مطالعات ميداني مفصل است. اينطور نيست که محل استقرار امام صدر معلوم باشد و هيئتي از ايران يا لبنان به ليبي بروند تا بلافاصله امام صدر را تحويل بگيرند. به همين دليل است که من نگرانيهايي دارم. مثلاً نگران آن هستم که سفر هيئت پارلماني ايران به ليبي مانند سفر هيئت وزارت خارجه لبنان به آن کشور صرفاً سفرهايي نشريفاتي و تبليغاتي باشد که طي آنها طبق معمول بر ضرورت حل مسأله امام صدر و همچنين بر نقش شوراي انتقالي در حل اين مسأله تأکيد شود. البته يک نگراني مهمتر نيز وجود دارد و آن اين است که مسئولان شوراي انتقالي شنيدههاي خود از امثال آقايان عبدالسلام جلود و عبدالمنعم الهوني را تحت عنوان حقيقت به ميهمانان خود تحويل دهند و به نوعي در پي آن باشند تا با اعلان رسمي شهادت امام صدر مسأله را مختومه و خود را خلاص کنند.
اجازه دهيد بيتعارف بگويم: ميزان اهتمام شوراي انتقالي ليبي به پيگيري مسأله امام صدر بيشک تابع دو عامل مهم خواهد بود. اول ميزان اهتمامي است که در خود مسئولان ايران و لبنان براي حل اين مسأله مشاهده ميکنند. به هر حال آنها هيچگاه دايه مهربانتر از مادر نخواهند شد! دوم حجم اميدي است که مسئولان دو کشور براي حيات امام صدر قائل هستند. ميزان اهتمام و حجم اميد مسئولان ايران و لبنان نيز از سطح هيئتهايي نمودار خواهد شد که براي پيگيري مسأله امام صدر به ليبي گسيل داشتهاند. دو هيئتي که در بالا از آنها سخن رفت، با توجه به سطح آنها، انگيزهاي در مسئولان شوراي انتقالي ليبي پديد نخواهند آورد. به نظر من خانواده امام صدر بايد بدون فوت وقت خود دست به کار شود و بدون توجه به تشريفات ديپلماسي، يک هيئت عاليرتبه مشترک ايراني، لبناني و حتي عراقي را براي آزادسازي امام صدر سازماندهي و راهي ليبي کند.
چه کساني را پيشنهاد ميکنيد که عضو اين هيئت باشند؟
خود آقاي سيد صدرالدين صدر به عنوان فرزند ارشد امام صدر بايد قبل از هر کس عضو اين هيئت باشد. حتماً يادتان هست که وقتي قرار شد آزادگان ما مبادله و آزاد شوند، خانوادههاي آنان بلافاصله به سوي مرزهاي خسروي و قصر شيرين شتافتند تا عزيزان خود را همانجا در آغوش بکشند. بسياري از کساني که راهي مرزهاي غرب کشور شدند، خانوادههايي بودند که عزيزان آنها مفقودالاثر بودند. با اين همه راهي مرزها شدند تا بلکه عزيز خود را در آنجا بيايند. فيلم ارزشي و زيباي “بوي پيراهن يوسف” را که خاطرتان هست؟
بله..
از طرفي هيچ کس در ايران و لبنان مانند آقاي سيد صدرالدين صدر بر ابعاد اطلاعاتي، حقوقي و سياسي مسأله امام صدر اشراف ندارد. همچنين آيتالله شيخ عبدالامير قبلان رئيس کنوني مجلس اعلاي اسلامي شيعيان لبنان بايد عضو هيئت باشد. نزديکترين مسئولان حزبالله و حرکت امل به آقايان سيد حسن نصرالله و نبيه بري، مثلاً آقايان حاج حسين خليل و دکتر علي حسن خليل، بايد عضو هيئت باشند. از ايران جناب حجتالاسلام شيخ حسن اختري به عنوان نماينده مقام معظم رهبري و نيز حتي از عراق شخصيت برجستهاي به عنوان نماينده آيتالله العظمي سيستاني بسيار مناسب است که عضو اين هيئت باشند. به هر حال امام صدر يک شخصيت تراز اول ايراني، لبناني، شيعي و اسلامي است و سفر غير مترفبه اين هيئت به خوبي قادر است در بالاترين سطوح، دولت و مردم ليبي را متوجه جايگاه و اهميت امام صدر کند …
رفتن چنين هيئتي به ليبي چه فايدهاي ميتواند داشته باشد؟
به نظر من اين هيئت بايد همين الآن و حتي بدون هماهنگي و کسب اجازه از شوراي انتقالي ليبي عازم آن کشور شود. طبيعاً يک پوشش مناسب خبري آنلاين نيز بايد به کمک شبکههاي ماهواره فعال ايران، لبنان و جهان عرب براي آن فراهم شود. نفس اينگونه رفتن چنين هيئت عاليرتبهاي به ليبي، توجه نه تنها دولت و ملت ليبي، بلکه توجه جهان را به اهميت مسأله امام صدر در نگاه ايران و لبنان و عالم تشيع و دنياي اسلام، معطوف و صد چندان حواهد ساخت. هيئت از همان بدو ورود بايد با همکاري شوراي انتقالي ليبي عمليات جستجوي امام صدر را آغاز کند و قبل از حل کامل مسأله نيز آن کشور را ترک نکند.
اين هيئت در ليبي چه کار بايد بکند؟
تمام زندانهاي بزرگ و کوچک ليبي بايد توسط اين هيئت بازديد و با مسئولان زندان و حتي نگهبانان آن مصاحبه شود. هر جايي که طي سالهاي گذشته از نگهداري امام صدر در آنجا سخن به ميان آمده است، بايد توسط هيئت مورد بازديد قرار گيرد. تمام افرادي که در باره رؤيت، حيات و حتي شهادت امام صدر طي سالهاي گذشته ادعايي را مطرح کردهاند، بايد توسط هيئت مورد مصاحبه و بعضاً حتي توسط کارشناسان فني هيئت مورد بازجويي فني قرار گيرند. پرونده امام صدر در دستگاه امنيتي ليبي بايد با دقت توسط هيئت مورد مطالعه قرار گيرد.
به هر حال برخي افراد مدعي هستند امام صدر به شهادت رسيده و پيکر ايشان در فلان محل دفن شده است.
حتي اين اماکن نيز بايد در حاشيه برنامههاي اصلي هيئت با دقت مورد بررسي فني و کارشناسانه قرار گيرد. به نظر من با مرگ قذافي و سقوط رژيم وي ديگر اين نگراني صد البته به حق پيشين خانواده چندان موضوعيت ندارد که قبول بازديد از چنين اماکني ممکن است امنيت امام صدر را به خطر اندازد. براي اينکه اولاً قبول بازديد از چنين اماکني هرگز به منزله قبول گزينه شهادت امام صدر نيست. ثانياً درست است که مجموعه قرائن و شواهد موجود اميد به حيات امام صدر را بسيار پر رنگ مينماياند، اما از مواجه شدن با حقيقت حتي اگر خداي نخواسته تلخ نيز باشد، نبايد بهراسيم …
اگر اين هيئتها فعاليت خود را کردند اما به نتيجه نرسيدند، چه بايد کرد؟
انشاءالله به نتيجه خوش خواهند رسيد. توکل بر خدا و دلهايمان را قرص کنيم.
حالا فرض محال که محال نيست!
در آن صورت به نظر من ابعاد منطقهاي و بينالمللي مسأله امام صدر جاي دارد بيشتر مورد توجه قرار گيرد؛ البته از مدتها پيش بايد چنين ميشد؛ نبايد همه تخم مرغها تنها در سبد قذافي گذاشته ميشد. اما ماهي را هر وقت از آب بگيرند، تازه است! همواره اعتقاد داشتهام و امروز نيز دارم، که مسأله ربودن امام صدر يک مسأله حداقل منطقهاي و بلکه بينالمللي است. قذافي تنها عامل ربودن امام صدر بود. به طور حتم کساني ديگري بودند که نقشه کشيدند و فرمان دادند تا امام صدر از صحنه سياسي خاورميانه حذف شود. به هر حال شعاع تأثير امام صدر کل منطقه خاورميانه را در بر گرفته بود و اگر اثرات خاورميانه بر عرصه بينالملل را در نظر داشته باشيم، خيلي راحت ميتوانيم ابعاد منطقهاي و بينالمللي اين پرونده را باور کنيم.
از ابعاد منطقهاي و بينالمللي مسأله امام صدر ميخواهيد به کجا برسيد؟
از جمله ميخواهم به اين نقطه بديهي و ساده برسم که بايد همدستان نه تنها ليبيايي، بلکه منطقهاي و بينالمللي قذافي در ربودن امام صدر را شناسايي و با استفاده از تمام ظرفيتهاي قانوني تعقيب کرد. البته بسياري از اين همدستان تاکنون با تکيه بر مستندات محکمهپسند شناسايي شدهاند. به عنوان مثال همين چند روز پيش بود که يکي از مسئولان سال 1978 فرودگاه بينالمللي طرابلس در مصاحبه با تلويزيون الجزيره اعتراف کرد که گذرنامه امام صدر و دو همراه ايشان را تحت اجبار مسئولان امنيتي وقت ليبي مهر خروج زده است. او اعتراف کرد که امام صدر و همراهان ايشان هرگز از ليبي خارج نشدند، با اين حال وي تحت فشار شخص رئيس وقت سازمان امنيت ليبي وادار شد تا گذرنامههاي اين سه ميهمان رسمي ليبي را مهر خروج بزند. خُب؛ همه يادمان هست که سه چهار سال پيش يکي از شعب دادگاههاي رم به دروغ رأي بر آن داد که امام صدر و همراهان ايشان در روز 31 اوت سال 1978 ميلادي به فرودگاه رم وارد شده بودند. اگرچه با پيگيريهاي سنگين حقوقي وکلاي خانواده امام صدر روشن شد که جکم اخير خلاف بوده است و نهايتاً آن حکم باطل گرديد، اما به هر حال آن حکم دروغ صادر شده بود! چرا؟ به سبب دخالت شخص آقاي برلوسکوني نخستوزير بدنام ايناليا در پرونده امام صدر! خانواده امام صدر امروز اسنادي را در دست دارد که با صراحت نشان ميدهد، دستگاه امنيتي ايتاليا با اشاره برلوسکوني به دستگاه قضايي آن کشور حکم کرده بود که در حمايت از رژيم قذافي آن رأي خلاف واقع را صادر کند. ميخواهم بگويم که اين اسناد و بسياري مستندات محکمهپسند مشابه آن ميتواند کمک کند تا همدستان منطقهاي و بنالمللي قذافي گرفتار و پاي ميز محکمه آورده شوند.
مرحوم آيتالله شيخ محمد شريف رازي، مؤلف دو مجموعه گرانسنگ “آثار الحجه” و “گنجينه دانشمندان” قريب سه دهه پيش طي يکي از مجلدات مجموعه اخير خود در شرح حال امام صدر آورده بود که پيشگويي مُجَرَّب در شهر کوفه چند ماه پس از ربوده شدن آن بزرگوار اظهار داشته بود: “اين آقا (امام صدر) سالها در زندان باقي خواهد ماند؛ طوري که نه او هيچ راهي به حارج از زندان خواهد داشت و نه از بيرون زندان راهي براي ارتباط با او خواهد بود. با اين همه، پس از سالهاي طولاني تحمل زندان، در پي يک تحول جهاني از زندان آزاد خواهد شد و چون حضرت يوسف در سطح جهان عزت خواهد يافت”. عجالتاً آنچه امروز با چشم عيان مشاهده ميکنيم، طوفان تحولات اساسي است که در سطح منطقه و جهان وزيدن گرفته است. اگر حقيقتاً اراده خداوند بر تحقق چنين امري تعلق گرفته باشد، امام صدر قطعاً زنده و سالم به ميان خانواده و مردم باز خواهد گشت. به قول يک دوستِ زيبا سخن، “معجزات اگرچه کم هستند اما اتفاق ميافتند”. ميگويند روزگاري اهالي يک روستا تصميم گرفتند تا براي نزول باران نماز بخوانند. روز موعود تنها بخشي از مردم براي برپايي نماز در محل جمع شدند و از آن ميان، تنها يك پسر بچه بود که با خودش چتر آورده بود! انصافاً اين است معناي “اميد داشتن”. تصور ميکنم ما نيز امروز شايسته است تا با مشاهده اين همه علائم مثبت و اميدبخش، مثل اين پسربچه “مخلص” و “قويدل” روستايي، به لطف و عظمت خداوند اميدوار باشيم و دل ببنديم.