آمریکاییها به شهادت کارنامه سیاه خویش به نزولخورهایی میمانند که دنبال آلوده کردن طرف مقابلند و وقتی او را آلوده کردند، چنان بدهکار میکنند که طرف مجبور شود چند برابر اصل بدهی را باز پرداخت کند و باز هم گروگان باشد.
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، محمد ایمانی امروز دوشنبه 8/7/92 طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: بار گذاشتن یک دیگ بزرگ غذا گاه چند روز زحمت میبرد و بیخوابی و مشقت فراوان به همراه دارد اما اگر مراقب نباشید آنان که دلخوش از شما ندارند میتوانند در کسری از ثانیه موش در دیگ بیندازند و حاصل رنج شما را بر باد دهند. کاری که شیطان بزرگ در آخرین دقایق سفر دکتر روحانی به نیویورک و حضور در نشست سازمان ملل کرد، شبیه انداختن موش در ظرف دستاوردهای خوب رئیسجمهور اسلامی ایران بود. ابزار نفوذ شیطان وسوسهگری و وسوسهپذیری است و در واقع میتوان گفت هیئت ایرانی به خاطر همین وسوسهپذیری، در آخرین دقایق به خود گل زد و بازیای را که میتوانست برنده باشد، واگذار کرد. قبول گفتوگوی تلفنی با اوباما، دادن امتیازی بزرگ به کسی بود که همین دو هفته پیش شکست سختی بر سر ماجرای سوریه خورد تا از او به عنوان اردک فلج یاد کنند. اوباما در آن ماجرا و در روز موعود حمله، جا زده و توپ را به زمین کنگره انداخته بود. روزی هم که کنگره خواست رأیگیری کند، خواستار تعویق رأیگیری شد و در آخرین لحظه از دام خود ساخته گریخت. در چنین وضعیت شکنندهای، بیدلیل و به شکلی غیرمترقبه یک امتیاز بزرگ از روحانی گرفت.
آمریکاییها اما در همین اول کار صادق نبودند – چه اینکه جنس آنها خراب است – و به اقتضای طبیعت شیطانی عمل کردند. آقای عراقچی معاون وزیر خارجه میگوید طرف ایرانی به عبارت نادرست طرف آمریکایی (ادعای اینکه تیم دکتر روحانی خواستار تماس شدند) «اعتراض کرده و آنها گفتهاند در صحبتهای آیندهشان آن را درست خواهند کرد». مکالمه تلفنی آن قدر برای اوباما امتیاز باور نکردنی و بزرگی بود که اوباما بلافاصله به جمع خبرنگاران رفت و خبر را منتشر کرد اما تصحیح دروغ گفته شده ظاهرا چنین ارزشی ندارد که با وجود سپری شدن سه روز حاضر نیستند به آن مبادرت کنند. البته موضوع عمیقتر از این دروغ است. دو نکته در این میان وجود دارد. اول اینکه آمریکاییها غیر از امتیاز مفتی که به دست آوردند، چه قدر حاضرند در آینده به تعهدات خود پایبند باشند و دوم، نهایت توقع آنها در مطالبات پلکانی کجاست؟ برای کسانی عقده شد که چرا حجتالاسلام روحانی به ضیافت ناهار بانکیمون نرفت و حاضر نشدن بر سر میز شراب را به مصافحه و عکس یادگاری با اوباما ترجیح داد- این عقده بیش از همه برای خود اوباما باقی خواهد ماند – البته ما ظاهرگرا نیستیم که حرمت میز شراب را بدانیم و حرمت فشردن دست جبابره و مستکبران عالم را نفهمیم. اما فرض کنیم که این اتفاق هم رخ میداد. آیا در اصل صورت مسئله تغییری حاصل میشد یعنی دل جنایتکاری مانند اوباما نرم میشد؟
از عکسهای یادگاری که یاسر عرفات با زمامداران آمریکا و رژیم صهیونیستی در چهار گوشه جهان گرفت میتوان دهها آلبوم و کتاب چاپ کرد. اما آیا این نرمشها و فشردن دست جنایتکاران باعث شد آنها حتی یک وجب از خاک فلسطین را پس بگیرند و به فلسطینیها بدهند؟! جلوتر بیاییم. 22می 2010 (اول خرداد 1389) جان کری به اتفاق همسرش به دمشق رفت و ضمن حضور در ضیافت شام بشار اسد و همسر وی، درباره «گسترش روابط سوریه و آمریکا» و «افزایش نقش سوریه در روند صلح» مذاکره کرد. تصویر این مهمانی شام در فضای اینترنت موجود است. اما به 9 ماه نکشید که آمریکا فرمان جنگ علیه سوریه را صادر کرد و از پشت خنجر زد. باز هم اگر برای بیوفایی آمریکاییها سند میخواهید عکسهای یادگاری قذافی با باراک اوباما و کاندولیزا رایس به علاوه امتیازهای هنگفت اقتصادی و سیاسی که دیکتاتور عیاش لیبی تقدیم آمریکاییها کرد و البته سر بزنگاه با سیمای حقیقی شیطان روبرو شد. اکنون جای سوال است که نهایت توقع آمریکا از ایران در مطالبات پلکانی کجاست؟ آمریکاییها به شهادت کارنامه سیاه خویش به نزولخورهایی میمانند که دنبال آلوده کردن طرف مقابلند و وقتی او را آلوده کردند، چنان بدهکار میکنند که طرف مجبور شود چند برابر اصل بدهی را باز پرداخت کند و باز هم گروگان باشد. برخی زورگوییهای تحقیرآمیز که آمریکا با دولت ژاپن- از جمله بر سر حضور نظامی- یا صهیونیستها با دولت آلمان به بهانه هولوکاست دارند، از این جمله است. آنها فعلا در بادی امر روی غنیسازی 20 درصد ایران مانور میدهند و برخی سادهدلان نیز این طرف باورشان شده که میتوان غنیسازی 20 درصد را تعلیق کرد و دل آمریکا را برای لغو تحریمها به دست آورد.
اما نیکلاس برنز معاون سابق وزیر خارجه آمریکا دراینباره بیان جالبی دارد. او در مصاحبه با روزنامه گلوبال پست گفته است «با توجه به پارانویای جمعی ایرانیان درباره آمریکا، آنها نیازمند نشانههای حاکی از احترام هستند. همانطور که اوباما این کار را در گفتوگوی تلفنیاش با روحانی انجام داد، کری باید این احترام را منتقل کند. او در عین حال باید با صراحت نشان دهد که آمریکا در مذاکرات «احساسی» برخورد نخواهد کرد. اقدامات روحانی در نیویورک مورد استقبال قرار گرفت و احتمالا نشانه تمایل وی برای ایجاد تغییر در نحوه تعامل ایران و آمریکاست اما بدون سازشهای ملموس ایران در زمینه مسائل کلیدی مانند غنیسازی اورانیوم، رآکتور آب سنگین اراک و لزوم بازرسیهای سر زده آژانس، مذاکرات به جایی نخواهد رسید. به همین دلیل آمریکا و اروپا باید در طول مذاکرات، تحریمها را در جای خود نگه دارند و تا ایران به یک مسیر متفاوت متعهد نشده، آنها را کاهش ندهند… ریسک اصلی در مذاکرات ایران و آمریکا این است که روحانی نتواند به قولی که در اظهاراتش در نیویورک بیان کرد عمل کند. دیپلماسی دو جانبه به این بستگی دارد که آیا روحانی میتواند تغییرات ملموس در برنامه هستهای ایران و قول اصلاحات را عملی کند یا خیر؟ [در مقابل] ریسکهایی که آمریکا در این دیپلماسی با آن روبروست، قابل مدیریت میباشد و تحتالشعاع مزایای احتمالی پایان بنبست هستهای و آغاز همکاری ایران که قدرت بزرگی در منطقه است خواهد بود».
البته این سخنان هنوز حدیقف طلبهای آمریکا را درست تصویر نمیکند. تصویر طراحی شده از سوی برنز را آسوشیتدپرس در تحلیلی به قلم برایان مورفی کامل کرده است. «روحانی با آزمونی سخت مواجه است. وظیفه دشوارتر برای او و حلقه نزدیکانش – از جمله تحصیلکردههای غرب و مشاوران – آغاز میشود که به طور ناگهانی با کاخسفید در تغییرات تاریخی خاورمیانه همراه و هم مسیر شده است[ !؟] این تغییرات میتواند به اندازه بهار عربی یا پیمانسازش مصر با اسرائیل [کمپ دیوید] مهم باشد… تا هنگامی که روحانی از حمایت رهبر عالی ایران برخوردار باشد، پیشنهادهای او درباره چالش هستهای و احتمالا دیگر زمینهها از اعتبار فراوانی برخوردار خواهد بود اما رهبری علاقهای به از بین رفتن انسجام کشور ندارد. اگر رهبری حمایت خود از روحانی را به طور نسبی کاهش دهد این امر در عرصه بینالمللی بسیار چشمگیر خواهد بود». باید پرسید مسیر آمریکا در تغییرات خاورمیانه کدام است که توقع دارند ایران با آنها هم مسیر شود؟ نقشه راه کاخسفید روشن است. با چراغ سبز و حمایت آنها از کودتا، رئیس دولت منتخب مصر (محمد مرسی) در زندان افتاد در حالی که چند ماه قبل با جان کری عکس یادگاری گرفته بود. در این نقشه تغییر خاورمیانه، اشغالگران صهیونیست عمود سیاست آمریکا هستند و به همین دلیل هم هست که طبق گزارش هفته گذشته رویتر و نیویورک تایمز و بنرودز مشاور امنیت ملی کاخسفید، دولت اوباما به طور محرمانه به نتانیاهو اطمینان داد هیچ امتیازی به روحانی در جریان سفر به نیویورک نخواهد داد و از فشار تحریمها نخواهد کاست. در این نقشه راه، جنایتکاران صهیونیست به انضمام رژیم نوکرصفت آلسعود ستون اصلی سیاست آمریکا هستند. جای ایران در این پازل روشن است. ایران انقلابی امالمصایب آمریکاست و هنگامی مطلوب آمریکا میشود که جمهوریت و اسلامیت در این کشور نابود شود، ایران به روزگار رژیم کودتایی و مستبد پهلوی برگردد و تبدیل به ژاندارمری آمریکا در قلب خاورمیانه شود. در چنین آرزوهای موهومی حتی محمد مصدق سکولار کرواتی هم قابل تحمل نیست تا چه رسد به دیگران.
آمریکاییها – با پشت صحنه لابی صهیونیستی- تاکنون توافقهای صورت گرفته در تهران (سعدآباد)، بروکسل، پاریس، ژنو و اسلامبول را به هم زدهاند. غیر از دکتر روحانی، آقایان لاریجانی و جلیلی پای این مذاکرات و توافقات بودهاند. اما مستکبران گویا در میان این طیف از مذاکرهکنندگان، طرف مورد علاقه خود را نیافتهاند که حاضر نشدند به هیچ یک از توافقات پایبندی نشان دهند. هر کدام از این مذاکرهکنندگان اختیار کامل در امر مذاکره داشتهاند و برعکس، این طرف مقابل بوده که اختیار از خود نداشته و بلافاصله بعد از هر مذاکره برای گزارش به تلآویو رفته و کسب تکلیف کرده یا باید در واشنگتن دم لابی ایپک را میدیده است. البته اختیار داشتن – که منحصر به دولت و تیم مذاکرهکننده فعلی نیست – به معنای بیقید و شرط بودن آن و زیر پا گذاشتن خطقرمزها نیست- اینکه مثلا در خانوادهای پدر به فرزند خود اعتماد و از او پشتیبانی کند به معنای چک سفید امضا برای هر رفتار – ولو خطا و نادرست – نیست. نرمش منهای ویژگی قهرمانی و ایستادگی نقض غرض خواهد بود و در واقع این «قهرمانی» و ایستادگی بر سر حقوق است که به آن نرمش هویت میدهد اگر نه حکایت «لااله» گفتن و نگفتن «الا الله» خواهد بود.
رهبرمعظم انقلاب موضوع «نرمش قهرمانانه» را در کنار «حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی»، «اقتصاد مقاومتی» و «افزایش قدرت درونزا» مطرح کردند و به عبارت دیگر راهحل چالشهای موجود را در استخدام ظرفیتهای بومی میدانند. کنار هم گذاشتن «تعبیر نرمش قهرمانانه» و «من انقلابیام دیپلمات نیستم» این جمعبندی را به دست میدهد که در اصول – از جمله مبارزه و مقاومت در برابر ظلم استکبار – باید انقلابی و قاطع بود و کمترین نرمشی نشان نداد و قلمرو اعمال نرمش قهرمانانه تنها در حوزه تاکتیکها و روشهاست. براساس این منطق حکیمانه نباید دشمن را به طمع انداخت و به او روحیه داد. اگر این منطق حکیمانه میکوشد برای دولت جدید میدان مانور فراهم کند اما در مقابل، طراحی آمریکا و غرب – به انضمام برخی غفلتها یا شیطنتهای داخلی هماهنگ شده – بر آن است که دولت جدید را در دالان تنگ و یکطرفه نرمش و سازش با آمریکا بیندازد و به اعتبار ایجاد توقعات غلط و بیمبنا، راه برگشت را ببندد. وارد شدن در مسیر بازی مذاکراتی که از هماکنون پایان و نتیجه آن را آمریکاییها مشخص کردهاند، بازی از پیش باخته است و باید از این بازی احتراز کرد. همانگونه که نیویورکتایمز هفته گذشته نوشت «رهبر زیرک و اسرارآمیز ایران از رویکرد گشایش استقبال میکند اما به عنوان کسی که میگوید انقلابی است نه دیپلمات، به رئیسجمهور و تیم او سفارش کرده هرگز طبیعت و ذات دشمنان را از یاد نبرند. او به صراحت از نرمش قهرمانانه در جایی که بتوان نرمش نشان داد اما هرگز اهداف را زیر پا ننهاد، سخن گفت… او حرف آخر را در نظام سیاسی ایران میزند. اگر تحریمها لغو شود رهبری اجازه ادامه مسیر را خواهد داد اما اگر بینتیجه بماند، این آزمونی برای محک زدن دوباره آمریکاییهاست».