شهروند| شاکی دو پسر متجاوز دختر فریبکاری بود که با داستان‌سرایی خیالی پلیس و بازپرس را در مقابل یک پرونده تجاوز دروغین قرار داده بود. این دختر که نیمه‌های شب با دیدن پلیس فریاد‌زنان از آنها خواسته بود که او را از دام شیطانی دو پسر هیوندا‌سوار نجات دهند با گریه و وحشت ادعا کرد که این دو پسر قصد تعرض به او را داشته‌اند. در حالی ‌که دو پسر آزارگر با وجود انکارهایشان در بازداشت به سر می‌بردند، رضایت ناگهانی شاکی مسیر پرونده را تغییر داد و با هوشیاری بازپرس جنایی راز این آدم‌ربایی و تجاوز دروغین فاش شد. این دختر که در مراحل تحقیق هر بار با دیدن متهمان از حال می‌رفت، اعلام رضایت ناگهانی‌اش شک پلیس را برانگیخت و بعد از آن مشخص شد که او با یک سناریوی دروغین قصد اخاذی از دو پسر پولدار را داشته است. در حالی‌که این دختر  موفق به اخاذی ١٠٠‌میلیون تومانی از خانواده پسران پولدار شده بود، درست در مرحله آخر با هوشیاری بازپرس جنایی تهران به دام افتاد و به داستان‌سرایی و فریب پلیس اعتراف کرد.
نیمه‌شب ترسناک
ماجرا به چند ماه قبل برمی‌گردد. درست نیمه‌های شب بود که مأموران پلیس در یکی از خیابان‌های شمال تهران به گشتزنی می‌پرداختند. آنها در خیابان می‌گشتند که داخل یک کوچه بن‌بست خودروی هیوندای شاسی‌بلندی را دیدند. آنها به این خودرو که راننده‌اش پشت فرمان نشسته بود، مشکوک شدند. وقتی نزدیک‌تر شدند، ناگهان صداي فریادی‌های یک دختر جوان را شنیدند. مأموران بلافاصله به سراغ سرنشینان این خودرو رفتند و دیدند که دختر و پسری در صندلی عقب نشسته‌اند و پسر جوان دیگری نیز پشت فرمان نشسته‌ است. دختر جوان با دیدن پلیس در حالی ‌که به‌شدت اشک می‌ریخت، از خودرو پیاده شد و از مأموران کمک خواست. این دختر به پلیس گفت که دو پسر جوان با ربودن او در این کوچه بن‌بست قصد آزار و اذیت وی را داشته‌اند که مأموران به موقع از راه رسیده‌اند. بنابراین با چنین ادعایی مأموران دو پسر جوان را دستگیر کردند و بلافاصله پرونده در اختیار قاضی دادسرای جنایی تهران قرار گرفت.
آدم‌ربایی و تجاوز
این دختر جوان برای اعلام شکایتش وقتی در مقابل بازپرس قرار گرفت، گفت: «روز حادثه از خانه دوستم برمي‌گشتم. نیمه‌های شب بود که خودروی پرایدم پنچر شد و در خیابان ماندم. در حالی ‌که پیاده شده بودم و می‌خواستم با امداد‌خودرو تماس بگیرم، ناگهان این دو پسر هیوندا‌سوار در مقابلم توقف کردند و مدعی شدند که قصد کمک به من را دارند. آنها گفتند این وقت شب درست نیست که کنار خیابان بایستم و از من خواستند که سوار خودرویشان شوم و صبح برای تعمیر خودروي‌ام به آنجا بیایم. در حالی‌که به آنها اعتماد کرده بودم، سوار خودروي‌شان شدم؛ اما در راه ناگهان آنها رفتارشان مرموز شد تا جایی که شک کردم و خواستم که خودرو را متوقف کنند. اما آنها اهمیتی ندادند و وارد كوچه بن‌بست شدند. من هم شروع به داد و فریاد کردم که سرنشین جلو به صندلی عقب آمد و با دستانش دهانم را بست. او مرتب تهدیدم می‌کرد که اگر حرف بزنم، مرا می‌کشد. من هم از ترسم سکوت کردم؛ ولی ناگهان چشمم به پلیس افتاد و فریاد زدم و کمک خواستم.»
با این اظهارات سيدسجاد منافي‌آذر، بازپرس شعبه سوم دادسراي امور جنايي تهران دستور تحقیقات بیشتر در این زمینه را صادر کرد. دو پسر جوان نیز تحت بازجویی قرار گرفتند؛ ولی جرم خود را منکر شدند. آنها اصرار داشتند که دختر جوان خودش سوار خودرو آنها شده و هیچ تجاوز و آدم‌ربایی هم در کار نبوده است و آن شب دختر جوان با دیدن پلیس ناگهان شروع به داد و فریاد کرده است. یکی از آنها به مأموران گفت: «آن شب دختر جوان سوار خودروی ما شد. در راه با هم صحبت می‌کردیم و هیچ تهدید و زوری هم در کار نبود. در کوچه بن‌بست بودیم که ناگهان دختر جوان که تا لحظاتی قبل می‌خندید، شروع کرد به فریاد زدن. گیج شده بودیم و نمی‌دانستیم باید چه کار کنیم که ناگهان پلیس را در مقابل خود دیدیم و با سناریوی دروغین این دختر مواجه شدیم.»
رضایت عجیب در دادسرا
با وجود این اظهارات دختر جوان هر‌ بار در هر جلسه تحقیق با دیدن متهمان به‌شدت می‌لرزید و گاهی اوقات نیز از حال می‌رفت تا نشان دهد که از آنها به‌شدت می‌ترسد. در حالي ‌كه تحقیقات در اين‌‏باره همچنان ادامه داشت، چند وقت بعد دختر جوان به دادسرا رفت و با اقدامی عجیب بازپرس را به شک انداخت. او گفت که می‌خواهد رضایت بدهد و دیگر هیچ شکایتی از این دو پسر ندارد. در صورتی که تا پیش از آن این دختر حتی دلش نمی‌خواست چشمش به متهمان بیفتد و ادعا می‌کرد تا آخرین لحظه پای شکایتش می‌ایستد. حتی دختر جوان اصرار می‌کرد که این دو نفر مجازات هم نشوند. بنابراین رفتارهای دختر جوان باعث شد که بازپرس به این موضوع مشکوک شود. تحقیقات آغاز و مشخص شد که خانواده یکی از متهمان ١٠٠‌میلیون تومان به حساب این دختر واریز کرده‌اند. به همین دليل بازپرس به دختر جوان مشکوک شد و او را مورد بازجویی قرار داد.
داستان‌سرایی‌های دختر اخاذ
در حالی ‌که دختر جوان همچنان بر ادعای خود پافشاری می‌کرد، در‌نهایت راز یک فریبکاری ماهرانه را فاش کرد. این دختر اعتراف کرد که تمام حرف‌هایش در مورد تجاوز و آدم‌ربایی دروغ بوده و تنها به خاطر اخاذی دست به این فریبکاری زده است. وی به بازپرس گفت: «آن شب با این دو پسر آشنا شدم. وقتی سوار خودروی آنها شدم و با هم صحبت کردیم، متوجه شدم که آنها خیلی ثروتمند هستند. پول زیاد آنها باعث شد که وسوسه شوم دست به چنین کاری بزنم. وقتی نقشه را کشیدم آنها را به یک کوچه بن‌بست کشاندم و بعد همان لحظه پلیس هم از راه رسید. من هم نقش بازی کردم و پلیس هم حرف‌هایم را باور کرد. ‏وقتی این دو پسر دستگیر شدند، خانواده‌هایشان که آنها هم باور کرده بودند پسرانشان قصد تجاوز داشتند، به سراغم آمدند و از من خواستند كه رضایت بدهم. من هم گفتم که در صورت دریافت پول رضایت می‌دهم. خانواده یکی از این متهمان ١٠٠‌میلیون تومان به حسابم پول واریز کرد. قرار بود دومین نفر هم همین پول را به من بدهد که دستگیر شدم.»
با اعترافات عجیب این دختر جوان وی بازداشت شد و تحقیقات در رابطه با شاکیان احتمالی دیگر وی نیز آغاز شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *