فصل انقلاب اسلامی باعث شد تا من یک دیدگاه واقع‌گرایانه را نسبت به دنیا پیدا کنم.

گیتی خامنه مجری مشهور و محبوب برنامه‌های کودک و نوجوان در دهه 60 بود و به جرات می‌توان گفت یکی از مسلط‌ترین و حرفه‌ای‌ترین مجریان تلویزیون ایران در سال‌های پس از انقلاب. با نزدیک شدن به ایام دهه فجر پای خاطرات و اتفاقات زندگی وی در ایام پیروزی انقلاب نشستیم، که در ادامه می‌خوانید:

با توجه به نزدیک شدن ایام دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی از آن زمان‌ها برایمان صحبت کنید.

سوال شما من را به گذشته برد. می‌دانید دارم به چه چیزی فکر می‌کنم؟ به اینکه چقدر فضایی که ما در آن نفس می‌کشیدیم، متفاوت بود. درباره این موضوع خیلی صحبت کردند اما می‌خواهم متفاوت به آن نگاه کنم. از دید روانشناسی در نوجوانی ما همه یک نیاز خیلی خاص داریم که اگر به آن پاسخ داده شود زندگی ما حالش بهتر می‌شود و آن احساس تعلق به جمع است. اینکه ما دوست داریم بدانیم که با یک گروه هم فکر، هم زبان و با منافع مشترک یکدیگر را درک می‌کنیم و این اتفاق خوب و مبارک در زمان انقلاب افتاد و آدم‌ها این حس را تجربه کردند.

شما در زمان انقلاب از حرکت‌های انقلابی اطلاعاتی داشتید؟

 ما نوجوان بودیم. شاید اگر نمی‌دانستیم بزرگتر‌ها چه کار می‌کنند، آنقدر اطلاعات سیاسی و اجتماعی نداشتیم که یک حرکت بزرگ را رقم بزنیم. ولی مشاهده می‌کردیم که بزرگتر‌ها یک کارهایی انجام می‌دهند و ما تبعیت می‌کردیم اما چیزی که خیلی جالب بود این است که آدم‌ها خیلی به هم نزدیک شدند و کار نمی‌کردند. به قول یکی از بچه‌های خوب که می‌گفت آن زمان پدر من کار نمی‌کرد. همه در فروشگاه‌ها غذا درست می‌کردند و با هم پخش می‌کردند می‌خواهم به این اشاره کنم چقدر این هدف مشترک، می‌تواند آدم را به هم نزدیک کند.  در آن زمان نفس احساس تعلق کردن آن چیزی بود که ما تجربه کردیم. وقتی از گذشته یاد می‌کنند، گذشته ساده‌ای نبود چرا که کمبود فراوان در مقطع انقلاب و جنگ خیلی سخت بود؛ اما چیز مهم این است که  ایرانیان از این احساس تعلق ارزشمندی و احساس دلگرمی که به هم می‌دادند و از هم می گرفتند، یاد می‌کنند و دلشون به آن تنگ می‌شود و می‌گویند یاد اون روزها بخیر.

در زمان دبیرستان فعالیت انقلابی داشتید؟

بله. مثل همه نوجوانان. با این سوال من پرتاب شدم به دبیرستان و یاد آدم‌هایی افتادم که شاید  خیلی از نمونه‌های آن کم است. متاسفم این را می‌گویم. زمانی که ما می‌خواستیم یک انباری را تمیز کنیم و از وسایل آن استفاده کنیم برای تئاتر که اجرا می‌کردیم، آنقدر که کار خود را باور داشتیم،  حتی در روزهای  تعطیل می‌رفتیم و کارهایی را انجام می‌دادیم که در شرایط عادی انجام نمی‌دادیم. یا مثلا در جهاد سازندگی به چیدن پنبه و درو کردن گندم می‌رفتیم. یک چیز فوق العاده وجود داشت و از صمیم قلب آرزو دارم زنده شود. این عشق و ایمان که در کار بود؛ چرا که  لزوما نباید یک کار بزرگ بکنیم. همین تئاتر کوچک دانش آموزی که قرار بود، فقط همکلاسی‌های خودت در مدرسه ببینند عالی انجام می‌دادیم. اما در حال حاضر این را کم داریم؛ چرا که بسیاری از آدم‌ها وقتی می‌دانند بقیه‌ کارشان را می‌بینند، آن را عالی انجام می‌دهند. اما گاهی کاری می‌کنیم که خودمان، وجدانمان و خدای خودم شاهد کار است. غافلیم از اینکه کارهایی که ما انجام می‌دهیم سالیان سال مثل یک کارنامه همراهمان می‌ماند و هر زمان ورق بزنیم، باید به خودمان افتخار کنیم نه اینکه شرمنده شویم.

از تظاهرات و فعالیت انقلابی برایمان بگویید.

من الان یک چیزی یادم آمد. مدت‌هاست که هر زمانی به گذشته بر می‌گردم، چیزی ذهن من را اشغال می‌کند. در یکی از تظاهرات بود که شروع کردیم به دویدن و آن زمان هر کس به فکر خودش بود. یکی پشت سر من من افتاد زمین. شاید باورتان نشود، اما هنوز که هنوز است دوست دارم بدانم آن فردی که افتاد زمین که بود.

از نظر هنری چطور؟

در بعد هنری یک چیز بسیار زیبا وجود داشت که ما همه شبیه  هم بودیم و از طبقه خاص اجتماعی به هم ملحق شده بودیم و با این باور و امید که بتوانیم زندگی را بهتر کنیم و حتی نزدیکتر از اون چیزی که بودیم شدیم و آن زمان ستاره سازی وجود نداشت و ستاره واقعی کسی بود که از نظر وجدان درست زندگی کرده بود و هنرمند واقعی کسی بود که هنر زندگی کردن را داشت.

ولی بچه‌های امروز با این حال آشنا نیستند؟

 بچه‌های امروز اصلا آشنا نیستند و فکر می‌کنند از یک دنیای خیالی صحبت می کنیم. یا اینکه احتمالا داریم از آرزوهامون‌ می‌گوییم. اما واقعا این چیز وجود داشت. ما واقعا در فضایی دم می‌زدیم و نفس می‌کشیدیم که شما در جلوی دوربین می‌دیدید و شبیه خود شما بود. جنس شما با معضلات خود شما و نوع زندگی خود شما آن زمان‌ها قرار بود اینقدر شبیه باشند که در یک جمعی یک هدف را پیش ببرند و برای خود جایگاهی را تعریف کنند. چیزی که در حال حاضر نوجوانان و جوانان دنبال آن می‌گردند و آن تعلق داشتن به یک فضا و یک گروه که شبیه تو فکر می‌کنند و مثل تو هدف‌های والا دارند. این باعث شد هنر ما یک هنر متعهد باشد. هنری که آیینه‌ای بود از زندگی خود مردم.

فیلم‌های آن زمان چگونه بود؟

آن زمان‌ها اگر یک فیلم اکران و یک برنامه ساخته می‌شد، شما انعکاس آن را در کوچه و خیابان بین آدم‌ها می‌دیدید و آدم‌ها احساس نزدیکی یا رسانه و سینما و شعر و داستان داشتند.

سین: چرا؟
برای اینکه خودشان را در چارچوب و آینه هنر می‌دیدند و این زیبایی بود که من فکر می‌کنم باعث شد فصل جدید رقم بخورد و با زبان ارتباطات و هنر من تو را به تصویر می‌کشیدم.

در یک جمله انقلاب اسلامی را توصیف کنید.

من این طور انقلاب را توصیف می‌کنم:«آغاز یک فصل کاملا متفاوت».

انقلاب هنری را چطور توصیف می‌کنید.

 انقلاب هنری هم آغاز یک فصل متفاوت بود. من فکر می‌کنم بسیاری از آثاری که در آن زمان ساخته شد، آثاری بود که یک چهره متفاوت از زندگی و دیدگاه انسان را به تصویر می‌کشید. زمانی که انقلاب شد، افراد آمدند و از این ابزار استفاده کردند. برای اینکه نوع تفکر خود را با دیگران شریک شوند و دنیا را از یک دیدگاه خاص به دیگران نشان دهند. وظیفه و رسالت هنر است که خیلی از زیبایی‌ها را ببیند و هنرمند تلاش می‌کند به زیباترین و ساده‌ترین شیوه همین وجه از زندگی را با استفاده از هنر نشان دهد.

خانم‌ها در آن زمان چگونه کار می‌کردند؟

در زمان انقلاب خیلی از خانم‌ها توانستند بدرخشند. عالی کار کنند و دیدگاه و جایگاه یک زن را که گاهی اوقات به دست فراموشی سپرده می‌شد، زنده کنند شاید اولین بار بود که بسیاری از بانوان ما آمدند و خیلی هم خوش درخشیدند و این لطافت زنانه و احساس خاص زنانه بود که من فکر می‌کنم مقوله جنسیت را از هنر حذف کرد و توانمندی انسانی به علاوه آن توانمندی خوب دیدن و خوب منعکس کردن را آفرید. کارهای ماندگاری در عرصه سینما ساخته شد. به این جهت که انسان‌ها آمده بودند، فصل جدیدی را تجربه کنند. سینما نقش سرگرم کردن مخاطب را گسترده‌تر کرد و این را تبدیل کرد به آگاه‌تر کردن مخاطب. شاید موضوعات مطروحه تلخ، نامفهوم و عیردلخواه باشد، اما به هر حال چیزی که وجود دارد باید منعکس کرد و با پاک‌کردن صورت مسئله، بسیاری از دشواری‌ها حل نمی‌شود. شاید این اتفاق فصل جدیدی بود که آدم‌ها به خودشان اجازه دادند که از این دیدگاه به جامعه و هنر نگاه بکنند و از این زاویه هم بهش بپردازند و مخاطبان را با خودشان شریک بکنند.

امام را توصیف کنید.

 یک صحبت زیبایی هست که می‌گوید: یکی از بزرگترین کارها این است که تو کاری را بتوانی انجام بدی که خیلی‌ها معتقدند، انجام شدنی نیست و این توضیحی است که از انسان بزرگ و تاثیرگذار  انقلاب دارم. شاید خیلی از جوانان و نوجوانان ما آن طور که باید امام را نمی‌شناسند. این شخصیت را نمی‌شناسند اما من فقط برایشان این را می‌گویم که امام خمینی (ره) شخصیتی بود که در واقع یک امری را که همه می‌گفتند نشدنی است را شدنی کرد.

در آن زمان که تئاتر اجرا می‌کردید، دغدغه‌ انقلابی داشتید؟

بله فراوان. حقیقتش را بخواهید، شاید این مقطع یکی از مقاطعی بود که متاسفانه یا خوشبختانه بزرگ شدم. یعنی همیشه در زندگیم به این فصل اشاره می‌کنم؛ چرا که این فصل باعث شد چهره‌ای از دنیا را ببینم که اصلا در ذهنم  نمی‌گنجید. زمانی که کتابی را می‌خواندم و بیرون می‌آمدم، اینقدر حالم دگرگون بود. به عنوان یک نوجوان که تا آن زمان دنیا را نوع دیگری می‌دیدم، این فصل باعث شد تا من یک دیدگاه واقع گرایانه و کاملا متفاوت به دنیا را پیدا کنم.

کلام پایانی؟
آرزو می‌کنم و امیدوارم همه با هم یک فصل جدید را رقم بزنیم. شاید بتوانیم این فصل را فصل  همدلی و مهربانی نامگذاری کنیم و با اهداف مشترک با هم تلاش کنیم، که این طور خیلی از سختی‌ها ساده‌تر می‌شوند و خیلی از موانع غیر قابل عبور، قابل عبور می‌شوند و بسیاری از نشدنی‌ها را شدنی می‌کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *