آیا همه افراد می توانند پس از ازدواج اول برای بار دوم برای این کار اقدام کنند…

ازدواج مجدد برای چه افرادی توصیه نمی شود ؟!خانواده کوچکترین نهاد اجتماعی است که انسانها از مشکلات، رنجها و خستگی‌های بیرون از خانه به آن پناه می بروند و با همدلی کنار سایر اعضای به آرامش می‌رسند.
این نهاد کوچک با تولد فرزند، بزرگتر و همچنین شادابتر می‌شود. کودک از مورد توجه واقع شدن و والدین از حامی بردن لذت می‌برند. در نتیجه این احساس شادمانی و رضایت، اعضای خانواده بیشتر با یکدیگر انس می‌گیرند و احساس دلبستگی و وابستگی بیشتری در آنها بوجود می‌آید.
 گاهی علتهای مختلفی مثل مرگ و یا ناسازگاری والدین، حضور پدر یا مادر را در کنار فرزندان غیر ممکن می کند. پاره ای از افراد مدتی بعد از فوت همسر یا طلاق برای رهایی از تنهایی و پرکردن جای خالی والد غایب برای فرزندشان تصمیم می‌گیرند که دوباره ازدواج کنند.مشکل اصلی از آنجا آغاز می‌شود که در بعضی موارد فردی که نقش همسری یک پدر یا مادر را می‌پذیرد، رفتار محبت آمیز و مناسبی با فرزند طرف مقابل ندارد و محیط آرامش بخش خانواده را برای افراد خانواده جدید به خصوص کودکان به محلی آشفته و پر تنش تبدیل می کند.
* تصور اشتباه از زندگی آینده!
انتخاب همسر مناسب با شرایط و روحیات مشخص یکی از مهم‌ترین مراحل زندگی هر فرد است؛ با آغاز زندگی مشترک، زن و شوهر بیشتر وقتشان را کنار یکدیگر و در زیر یک سقف می گذرانند از این رو انسان تا پایان عمر با اثرهای انتخاب خو همراه است. با وجود این بسیار دیده شده ، اشخاصی که می خواهند با فرد بچه دار ازدواج کنند، با تصورات واهی و اشتباه به زندگی و موقعیت جدید وارد می شوند.
شرایط زندگی با زن یا مردی که قبلا ازدواج کرده و از زندگی قبلی اش فرزندی به یادگار دارد، با یک فرد تنها کاملا متفاوت است. هنگامی که یک فرد صاحب فرزند ازدواج می کند، قبل از آنکه نقش همسری را برعهده بگیرد، یک پدر یا مادر است و باید به خوبی وظایف این نقش مهم را انجام دهد. فرزندان سهم عمیق و عمده‌ای از فضای قلب و فکری پدر ومادر را پر میکنند و نیاز کودک برای هر پدر و مادری در اولویت قرار دارد.
چرا که آنها مسئولیت بزرگ کردن و برقراری رفاه برای کودکی را برعهده دارند که کمبود محبت یکی از والدینش او را آزرده کرده است.
شرایط این کودکان حساس و پریشان است و تنها با مهربانی از درون خانه و خانواده تسکین می‌یابد. اما برخی از افراد با کوتاه فکری و سطحی نگری به جای اینکه درصدد رفع ناراحتی‌ها و آزردگی‌های این کودکان برآیند و بغض‌های پنهان و آشکارشان را از بین ببرند، با حسادتهای بیجا، تحقیر کودک بی پناه و یا تبعیض بین فرزند همسر، زندگی را برای کودک سخت و دلش را از کینه و خشم پر می کنند. این دسته از افراد نه تنها همراه و پشتیبان همسرشان نیستند بلکه با رفتارهای ناملایم و کودک آزاری‌های بی رحمانه و به دور از انسانیت خود، دغدغه‌ای جدید و بزرگ را نیز برای مرد یا زن زندگی‌شان بوجود می‌آورند و رفته رفته خود را از چشم اطرافیان به خصوص همسرشان می اندازند.
مجید ، 42 ساله کاردان مخابرات می‌گوید: بعد از فوت همسرم تصمیم به ازدواج مجدد گرفتم. قبل از ازدواج همسرم با پسر 5 ساله ام به خوبی رفتار می کرد اما هنگامی که وارد یک خانه شدیم، رفتارش کاملا تغییر کرد و باعث شد که من هر روز دور از خانه و در محل کارم نگران پسرم باشم. در نهایت به علت دیدن ناراحتی‌های کودکم نسبت به همسرم بی مهر و علاقه و از او جدا شدم.
*احساس طرد شدن با ورود فرد جدید
پدر و مادر به محبت و مهربانی‌های خود از بدو تولد، دلبستگی عاطفی کودکشان را تضمین می کنند از این رو کودک وابستگی شدیدی نسبت به هر کدام از آنها پیدا می کند. فرزندان به آغوش گرم دامان پرمهر و گوش شنوای والدینشان عادت کرده اند و از این طریق به آرامش می رسند.
این آرامش و محبت باعث می شود که بچه ها نتوانند نبود والدین و دل کندن از آنها را تحمل کنند. نبود هر کدام از والدین برای کودکان غیر قابل باور است و آنان همچنان به بازگشت والدشان امیدوارند و نمی خواهند که هیچ کس را به جای پدر و مادر واقعی شان بپذیرند.
عدم پذیرش همسر جدید والد و گارد گیری کودک نسبت به او، موجب بی صبر و تحمل شدن فرد جدید خانواده و بد رفتاری او با کودک می شود. در چنین دعوایی که یک طرف آن کودکی است که از عزیزش دور مانده و فشار روحی و روانی شدیدی را تحمل می کند و طرف دیگر آن یک فرد بزرگسال و فهیم است، از همسر جدید پدر و مادر انتظار می‌رود که با بردباری، همدلی و مهربانی نسبت به یک کودک آسیب دیده، جنگ و تنش را به سمت سلامت و آرامش روانی هدایت کند. همچنین هنگامی که یک شخص جدید وارد خانواده‌ای می‌شود و توجه والد را معطوف به خود می کند، احساس نا امنی، طرد شدن و فراموش شدن سراسر وجود کودک را فرا می‌گیرد. کودک منشا این احساس بد و ناخوشایند را پدر و مادرش می داند به همین دلیل حالت انزوا و تدافعی پیدا و نارضایتی خود را با رفتارهای ناهنجار ابراز می کند.
فاطمه 40 ساله، کارشناس مدیریت صنعتی می‌گوید: “3 سال بعد از طلاق، دوباره ازدواج کردم. پسر 6 ساله ام نسبتا به همسر جدیدم حسادت می‌کرد و تا زمانی که او را از همسرم دور کردم و به خانه مادرم بردم با من صحبت نمی‌کرد.”
دکتر سینا قاسمی، روان شناس، درباره ارتباط کودک بانامادری یا ناپدری می‌گوید: :” بدرفتاری‌های همسر والد و احساس طرد شدن کودک از سوی پدر یا مادر باعث خشم آشکار و پنهان کودک و نا امید شدن او از خانه و خانواده می‌شود.”
*روان رنجوری ناشی از بداخلاقی دوره کودکی
کودکان بی گناه و معصوم‌اند و خوبی و بدی کردن را از اطرافیانشان می آموزند. رفتار انسانها بازتابی از شیوه برخورد دیگران با آنها در کودکی است. اگر در سنین کودکان و نوجوانان مدام با یک ناپدری و یا نامادری درگیر و دوره کودکی پرتنشی را پشت سرگذاشته باشند، در آینده نمی‌توانند با دیگر انسانها ارتباط سالم و موثری برقرار کنند؛ آنها در آینده به افرادی ضد اجتماع و روان رنجور تبدیل می شوند که برای انجام کارها از عقل و شعور خود بهره نمی‌برند.
از سوی دیگر وقتی نیاز عاطفی کودک در محیط امن خانه برطرف نشود، فرزند از خانواده فاصله می‌گیرد و افراد برای ارضای نیازهای عاطفی خود ممکن است به سمت افراد و گروه‌های ناخلف روی آورند. بسیاری از این کودکان حس انسان دوستی را نمی‌آموزند بطوری که حتی می خواهند انتقام ناخشنودی وعذابهای دوره کودکی‌شان را از سایر افراد جامعه بگیرند.
دکتر عشایری، جامعه شناس درباره تاثیر رفتار نامناسب نامادری و ناپدری به آینده فرزندان می‌گوید: “در کودکی رشد فرآیند ذهنی و بدنی خیلی مهم است. کودکان عشق ورزیدن بر انسان را از پدر و مادرشان یاد می‌گیرند. بداخلاقی‌ها و کودک آزاری‌های اطرافیان در کودکی، بزهکاری در بزرگسالی را به بار می آورند.”
*وقتی با محبت کودکی رام می شود!
 بعضی‌ها با تصور یک زندگی دو نفره پا به خانه‌ای می گذارند که کودکی به علت دورماندن از پدر یا مادرش بی قرار است و غمی آشکار در نگاه کودکان معصومش دیده می‌شود. این افراد قدرت لبخند، لمس و کلمات مهرانگیز را دست کم می‌گیرند و با حسادت‌های بی مورد و بی صبر و حوصلگی انگ نامادری یا ناپدری‌ای خشن و بی رحم را به خود نسبت می دهند. این دسته از آدم‌ها نه تنها از دلربایی‌های کودکانه فرزند همسرشان برای شیرین کردن زندگی مشترکشان استفاده نمی کنند بلکه با رفتارهای نامناسب خود، بی مهری و کینه توزی را به یک کودک می‌آموزند.
چقدر دردناک است این موضوع که گاهی انسانیت و عشق را فراموش می کنیم؛ ما به این دنیا آمده‌ایم تا ایمان، نیکی، صمیمیت و دوستی را با یکدیگر تقسیم کنیم و چه خوب است که همواره به یاد داشته باشیم کودکان، امروز نا توانند و فردا این ما هستیم که در دوران پیری و سالمندی به آنان نیاز پیدا می کنیم.
گزارش از نازنین میرزایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *