آیا کامپیوترها، تبلت ها و کلا تکنولوژی های جدید در حال خنگ تر کردن ما هستند؟ آیا ما در حال تبدیل شدن به موجوداتی خپل و بی مغز هستیم؟
اینها سوالاتی است که در چند سال اخیر، مطمئنا فکر خیلی ها را به خود مشغول کرده است اما آیا به راستی چنین است؟ خبر بد این که همه تکنولوژهایی که در طول بیست سال اخیر توسعه یافته تا زندگی ما را راحت تر کنند، تا حدود زیادی ظرفیت ما برای یادگیری را کاهش داده اند.
بیشتر ما به سختی می توانیم اسامی، شماره تلفن ها یا حتی قرارهای مهم خود را با اطمینان به خاطر بسپاریم. ساعت بدن آسیب دیده و «هیپوکامپ» (مرکز یادگیری مغز) شما که وظیفه جهت یابی را به عهده دارد، دیگر مثل قبل قوی نیست.
نمونه های مشابه از این قبیل فراوان است اما به احتمال زیاد تا به حال به علت هیچ کدام از این موارد فکر هم نکرده اید. به لطف حواس پرتی های حاصل از مشغول شدن با گوشی، تبلت یا کامپیوترها، احتمالا بیشتر اوقات اصلا فراموش می کنید که چیزی را فراموش کرده اید!
حتی همین حالا که این متن را می خوانید، بعید نیست ترجیح دهید به جای خواندن سطور بعدی، ورق بزنید تا سریع تر در پایان گزارش به نتیجه آن برسید؛ اما چند ثانیه صبر کنید، گوشی تان کجاست؟ نگرانش نیستید؟ لایک های جدید عکس تازه ای که روی اینستاگرام گذاشته اید چی؟ پست های جدید روی فیس بوک، وایبر یا تلگرام چطور؟
خوب است قبل از آنکه ادامه گزارش را بخوانید، گوشی خود را برای لحظاتی سایلنت کنید و جای راحتی بنشینید. شاید یک لیوان چای هم بد نباشد. حالا با خاطری آسوده از این که چیزی مزاحم مطالعه شما نمی شود، گزارش را دنبال کنید.
احساس خنگ شدن، فراموشی، خستگی یا کم طاقتی، همه عوارض زندگی امروزی ما هستند اما آیا در همه اینها تکنولوژی یا دست کم سبک زندگی دیجیتالی حاصل از تکنولوژی مقصر است؟ لزوما نه. حقیقت این است که ملزومات زندگی امروزی ما با بیست یا حتی 10 سال پیش فرق کرده.
این روزها لزوما نیازی نیست که نقشه شهر را بلد باشید یا همه قرارها و نکات ریز را به خاطر بسپارید. تلفن همراه شما اساسا طراحی شده تا نقش حافظه جنبی و دستیار دیجیتالی تان را بازی کند و وظیفه همه این کارها (و در آینده خیلی بیشتر از این) را به جای شما برعهده بگیرد. به زودی، دیگر حتی نیازی نیست بدانید چطور باید رانندگی کنید. حتما خبرهای مربوط به پروژه خودروهای بدون راننده گوگل را شنیده اید.
همه چیز در حال خودکار شدن است، آنقدر که شاید روزی دیگر نتوان برای انجام هیچ کار ساده و حتی پیچیده ای (مثل رانندگی) روی توانایی انسان ها حساب کرد. با همین رویه، ظرف بیست سال آینده دیگر نیازی نیست حتی چیزی بدانید یا یاد بگیرد چون احتمالا می توان مغز را مستقیما به سرویس های ابری متصل و همه اطلاعات مورد نیاز را روی حافظه دانلود کرد.
تکنولوژی همین حالا هم چهارچوب مغز ما را تغییر داده، حتی اگر آن را ندانید یا باور نکنید، اما وحشت نکنید؛ همه اینها فعلا فقط یک تئوری است. تئوری ترسناکی که گرچه مثل داستان یک فیلم علمی – تخیلی می ماند اما شاید چندان هم دور از واقعیت نباشد.
مغزهای کم عمق
در سال های اخیر نگرانی ها بابت ناتوان یناشی از تاثیر اینترنت و کلا تکنولوژی های مدرن، به شدت رو به افزایش بوده است. مطالعه جدید آزمایشگاه «کسپر اسکای» نشان می دهد بیش از نود درصد نمونه های آماری مورد بررسی، زا نوعی فراموشی دیجیتالی رنج می برند. هفتاد درصد افراد حتی شماره تلفن فرزندان خود را حفظ نیستند و 49 درصد دیگر، شمراه تلفن همسر یا والدین خود را به خاطر ندارند.
در سال 2008 «نیکولاس کار» نویسنده آمریکایی برای سایت «Theatlantic» مقاله ای نوشت با این مضمون که «آیا گوگل در حال احمق کردن ماست؟» در این مقاله او به بررسی ابعاد مختلف این سوال پرداخته بود که آیا واقعا اینترنت موجب کاهش دامنه توجه ما و آسیب رساندن به هوش ما شده است؟
کار در بخشی از مقاله خود می نویسد: «در طول چند سال گذشته، من همواره این حس ناخوشایند را داشتم که کسی یا چیزی به جای ما فک رمی کند؛ شیوه فکر کردن ما را تغییر داده و حافظه مان را دستکاری کرده است. تا جایی که من می توانم بگویم، ذهن ما از دست نرفته و نمی رود اما در حال تغییر است. اینترنت در حال کاهش ظرفیت ما برای تمرکز، تفکر و حتی یادگیری است تا جایی که گاهی نمی توانیم بیش از دو سه صفحه کتاب را بدون درگیر شدن با فکری دیگر مطالعه کنیم.» در سال 2010 کتاب کار نامزد جایزه پولیتزر شد.
این کتاب با عنوان «کم عمق ها» (The Shallows) درباره تاثیر تکنولوژی های مدرن بر تغییر رفتار مغز ما بحث می کند. او در کتاب خود می نویسد: «اگر دیروز و در گذشته، همه آنچه را که امروز در مورد چهارچوب مغز انسان می دانیم، می دانستیم و می خواستیم سیستمی طراحی کنیم که خصوصیات مغزی افراد را به سرعت و با وسواس فراوان تغییر دهد، احتمالا نتیجه کار چیزی در حد و حدود همین اینترنت امروزی می شد.»
اما کار تنها کسی نیست که تغییر رفتار مغز ما را با فعالیت های اینترنتی مرتبط می داند. «بارونس سوزان گرین فیلد» دانشمند سرشناس انگلیسی و مدیر سابق انستیتوی سلطنتی نیز دیدگاه مشابهی دارد. او در سال 2009 در روزنامه دیلی میل نوشت: «دنیای دو بُعدی صفحات مانیتور که این روزها نوجوانان درگیرش هستند و شمار رو به گسترشی از بزرگسالان نیز ترجیح می دهند در آن ساکن شوند، مشخصا رفتار آنها را تغییر می دهد. دامنه تمرکز افراد کاهش یافته و توانایی برقراری ارتباط میان افراد جامعه افول کرده است. به علاوه مشخصا توانایی افراد برای فکر کردن انتزاعی نیز در حال تحلیل است.»
در این میان، گرچه نظرات گرین فیلد و کار باورپذیر به نظر می رسند اما مدارک محکم بسیار کمی برای اثبات مدعای آنها وجود دارد.
در کتاب «کم عمق ها»، کار به پژوهشی در سال 2008 اشاره می کند که در دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) با زیر نظر گرفتن رفتار 12 کرابر تازه وارد وب و دوازده کاربر حرفه ای انجام شده بود. نتایج اسکن مغزی مقدماتی از دو گروه، تفاوتی مشخص در بخش هایی از مغز را که عموما توسط هر گروه استفاده می شد نشان می داد اما تنها پس از شش روز کار مداوم با وب، الگوی فعالیت مغزی تازه واردها با گروه حرفه ای ها تقریبا مطابق بود.
با این حال باید اشاره کرد که نتایج منتشر شده از این آزمایش، فاصله بسیاری با پژوهش علمی جامع دارد و نمی توان بر اساس آنها، در مورد تاثیر تکنولوژی بر تغییر رفتار مغز افراد جامعه قضاوت کرد، خصوصا که جامعه نمونه مورد تحقیق بسیار کوچک بوده و شرکت کنندگان هم نماینده تمام گروه های جامعه نبوده اند. به علاوه اشتباه در بررسی نتایج یا انتخاب نمونه های مورد بررسی، به آسانی می توانسته منجر به چنین نتایجی شود.
در عین حال، نظرات گرین فیلد در این باره چندین بار به چالش کشیده شد تا سرانجام، او نتایج یافته هایش درباره تاثیر تکنولوژی روی مغز را در قالب مقاله ای علمی و دانشگاهی با مدارک قابل قبول و نه یک مقاله عامه پسند برای روزنامه ها منتشر کند.
«بن گلدراس» نویسنده ستون «علم بد» در «گاردین»، چندی پیش نوشته بود که این نوع بیان موضوع، اصلا علمی نیست.
کار گرین فیلد پر از اشکال است و سوالات بسیاری درباره نتایج پژوهش او وجود دارد. با این حال، برخی از پژوهش های جدید تا حدودی با گرین فیلد در این زمینه موافقند.
به عنوان مثال، پژوهشی جدید توسط وزارت بهداشت انگلیس شاید بتواند به برخی انتقادات وارده به کار گرین فیلد پاسخی علمی دهد. این پروژه پژوهشی با عنوان «مطالعه در زمینه شناخت، نوجوانان و تلفن های همراه (SCAMP )»، تلاشی است برای یافتن جوابی مشخص تر به این سوال که آیا استفاده کودکان از موبایل یا هر تکنولوژی همراه با امواج رادیویی (همانند شبکه وایرلس)، تاثیری بر رفتار شناختی کودکان دارد یا نه؟
آیا تلفن های هوشمند می توانند موجب آسیب رساندن یا ارتقای یادگیری زبان و دامنه توجه و حافظه کودکان شوند؟
این مطالعه با زیر نظر گرفتن جامعه ای نمونه ای شامل بیش از دو هزار و پانصد دانش آموز انگلیسی در فاصله هفت تا 9 سالگی شان تا به امروز، بزرگترین پژوهش میدانی در این زمینه شمرده می شود.
دنیای ذهن های مغشوش
در حالی که هنوز برای داوری در مورد این که آیا واقعا اینترنت مستقیما روی ادراک ما تاثیر گذاشته یا نه، کمی زود است اما مدارکی قوی وجود دارد که نشان می دهد تکنولوژی الگوی خواب ما را به هم ریخته، میزان استرس ما را افزایش داده و حتی موجب ظهور نشانه هایی از پارانویا شده است.
در این بین کودکان حساس ترند. دکتر «میرل تولدانو» از کالج سلطنتی لندن می گوید دو سوم کودکان، گوشی های تلفن خود را با خود به تختخواب می برند. طبیعتا این موضوع می تواند بر کم خوابی و مشکلات دیگر مرتبط با کاهش دامنه تمرکز موثر باشد. مطالعه دیگری روی 32 هزار دانش آموز دوره عمومی آموزش ثانوی (GCSE) نشانگر نتایجی مشابه است که به این نگرانی ها دامن می زند.
«کالین آسپی» استاد دانشگاه آکسفورد در زمینه پزشکی خواب، از وجود مطالعاتی خبر می دهد که نشانگر وجود ارتباط قوی میان کم خوابی و افزایش استفاده از رسانه های دیجیتال در اواخر شب است. طبیعتا این فقط کودکان نیستند که گرفتار مشکل خواب دیر وقت در اثر استفاده از تفن های هوشمند و تبلت ها شده اند.
مطالعه دیگری که اخیرا توسط دانشکده پزشکی هاروارد منتشر شده نشان می دهد که نور آبی رنگ ساطع شده از تلفن های هوشمند و تبلت ها، از کیفیت خواب و القای هورمون های ملاتین در مغز می کاهد.
اما مشکل فقط خواب نیست. نیازی نیست شما به صفحه نمایشگر موبایل خود نگاه کنید تا آرامش تان به هم بریزد. ایمیل های کاری، پیامک ها و پیام های شبکه های اجتماعی همگی به ساعات شخصی زندگی افراد در جامعه هجوم آورده اند تا جایی که بسیاری، حتی زمانی که در خانه هستند هم استرس کاری دارند.
به عنوان مثال، شمار روزهای کاری از دست رفته بر اثر بیماری های روحی (مثل فرسودگی شغلی) در آلمان، ظرف 12 سال گذشته پنجاه درصد افزایش یافته است. این روزها انتظار شنیدن صدای بوق دریافت پیامک یا ایمیل از گوشی ها، تبدیل به یک پارانویای همه گیر شده تا حدی که بسیاری از افراد به کرات اشتباها تصور می کنند صدای زنگ یا لرزش گوشی خود را حس کرده اند.
جالب آن که این مشکل حتی گاهی که فرد گوشی را با خود حمل نمی کند نیز رخ می دهد. در سال 2010 مجله پزشکی بریتانیا مقاله ای منتشر کرد که در آن گزارش شده بود حداقل سه چهارم پزشکانی که همیشه با خود موبایل یا پیجر دارند، از پارانویای حس کردن اشتباهی لرزش گوشی یا پیجر رنج می برند.
این حس برای بعضی از آنها تا پنج دفعه در یک روز نیز رخ می دهد. بهتر است این حساسیت ها به عنوان یک «توهم لمس کردنی» طبقه بندی شود که در آن مغز چیزی را حس می کند که واقعا وجود ندارد؛ مثلا مغز چون منتظر یک تماس تلفنی است، حس های ورودی خود را به اشتباه ترجمه می کند. این گزارش تاکید دارد که تاثیر جهانی ناشی از نشانه های این وضعیت، قابل توجه است.
دنیای خودکار
کتاب جدید نیکولاس کار، به نام «قفس شیشه» روی این موضوع تمرکز کرده که نیمه تاریک واگذاری کارهای پیچیده به کامپیوترها و تاثیر آن روی هوش بشری چیست؟ برای مثال می توان تفاوت بین پرواز یک هواپیمای سبک و یک هواپیمای مسافربری بزرگ را در نظر گرفت.
خلبان در بیشتر هواپیماهای مسافربری امروزی، عملا بیشتر کاربر کامپیوتر هواپیماست که تمام محاسبات پیچیده پرواز را برعهده دارد. این چیزی است که از نظر بسیاری از متخصصین هوانوردی، می تواند برای توانایی خلبان در کنترل هواپیما مشکل آفرین باشد.
تحقیقات نشان می دهد که بین زمان و دفعاتی که یک خلبان صرف پرواز دادن دستی یک هواپیما می کند و توانایی اش در کنترل هواپیما در شرایط مختلف، ارتباط معناداری وجود دارد. بنابراین عجیب نیست که خودکارسازی، موجب کاهش کیفیت کارآیی خلبان می شود.
همانند بسیاری از کارهای خطیر، پرواز با هواپیما نیز شامل ترکیبی از مهارت های شناختی و روانی است. بدون تمرین مداوم، توانایی عکس العمل های ناگهانی و فکر کردن فعال در لحظه با گذشت زمان دچار افول می شوند.
نیکولاس کار، ترس بزرگ بعدی را افزایش خودکارسازی در زندگی شخصی ما می داند. به عقیده او، مثلا ماشین های خودکار بدون راننده، بخشی از ساده ترین مهارت هایی را که به ما مفهوم «انسانیت» می بخشند، می گیرند.
این در حالی است که رانندگی حتی بیش از خلبانی، نسبت به گذر زمان حساس است. این که گوگل تمام ابزارهای دستی ماشین را از خودرو حذف کرده، خود یک نشانه است. آنها متوجه شده اند انتقال مسئولیت میان ماشین و انسان، در هر زمانی خطرناک است؛ خصوصا این که خودکارسازی با این هدف انجام می شود که لزوما آگاهی کامل فرد در مورد مسائل مختلف را کاهش دهد.
هر چند ماشین تمام خودکار فعلی گوگل، ماشینی بسیار محدود است که برای شرایطی کنترل شده (و نه دنیای واقعی) طراحی شده است، البته کامپیوترها هنوز راه درازی در پیش دارند تا بتوانند از نظر فکر کردن، حس کردن محیط اطراف با واکنش نسبت به شرایط غیرمترقبه با انسان رقابت کنند.
دانستن بیشتر یا کمتر
وقتی پای جمع آوری دانش به میان می آید، مغز بشر همین حالا هم از تکنولوژی عقب تر است. نمونه بارز آن زمانی بود که در سال 2011، «واتسون» سوپرکامپیوتر مشهور IBM، رقابت را از دو انسان برد. این واقعیت که کامپیوترها می توانند در لحظه به هر دانشی دسترسی داشته باشند تردیدپذیر نیست.
اما توانایی واتسون در فهم سوالات و پاسخ سریع، نکته مهمی است که تفاوتی قابل توجه را میان قابلیت های یک دیکشنری کامپیوتری و یک هوش پیشرفته کامپیوتری نشان می دهد.
«کن جنینگ» یکی از کسانی که در برنامه آی بی ام با واتسون رقابت می کرد، در سخنرانی اش در «تد» گفت: «حس یک کارگر کارخانه در سال 1980 را دارم که فهمیده روبات ها می توانند و می خواهند جای او را بگیرند. من فکر می کنم این مسابقه اولین جایی بود که در آن، کامپیوترها بر انسان پیروز شدند اما مطلقا آخرین جا نخواهد بود.»
با این حال، کن معتقد است انسان ها به سادگی حاضر نمی شوند تنها بر اطلاعاتی تکیه کنند که از طریق گوگ لبه دست آورده اند. اطلاعاتی که تا پیش از این، خودشان تلاش می کردند یادش بگیرند.
او برای حرف خود از دختر 10 ساله ای مثال می زند که وقتی در سال 2004، سونامی به خلیج تایلند رسید، ساحلی پر از توریست را نجات داد، تنها به این خاطر که یک ماه قبل، معلم جغرافیایش به او یاد داده بود چگونه نشانه های خطر سونامی را شناسایی کند. مشخصا او نمی توانست به سرعت، چنین اطلاعاتی را در اینترنت بیابد و مطالعه کند. اگر هم مطالعه می کرد، به موقع متوجه شکل ترسناک امواج در افق دریا نمی شد. او فقط به این خاطر خطر را فهمید که به او گفته بودند دنبال چه نشانه هایی باشد. به قول «ساموئل پار» تئوریسین قرن هجدهم انگلیس، «همیشه دانستن یک چیز بهتر از ندانستن آن است.»
اثر گوگل
دکتر «ماریا ویمبر» استاد دانشکده روانشناسی دانشگاه بیرمنگام که با آزمایشگاه کسپر اسکای در پروژه ای پژوهشی برای بررسی تاثیر اینترنت بر حافظه افراد (که اصطلاحا به آن «اثر گوگل» گفته می شود) کار می کند، با نظراتی مانند نظر کار موافق نیست.
به عقیده او، اینترنت به سادگی شیوه تحلیل و ذخیره اطلاعات توسط ما را تغییر داده و اثر گوگل باعث شده در این حال که به خوبی می دانیم اطلاعات مورد نیاز خود را از کجا پیدا کنیم اما لزوما محتوای این اطلاعات را در حافظه خود نداشته باشیم.
به بیان ساده تر، چون م یدانیم اینترنتی آن بیرون هست که اطلاعات را برای ما ذخیره می کند، دیگر تلاش نمی کنیم چیزی را در حافظه خود حفظ کنیم.
دکتر «بتسی اسپراو» که در دانشگاه کلمبیا روی اثر گوگل بر حافظه کار می کند نیز می گوید: «امروزه مغز ما همانطور روی اینترنت به عنوان حافظه حساب می کند که ما روی حافظه یک دوستف همکار یا یک عضو فامیل حساب می کنیم. به این ترتیب، ما اطلاعات کمتری را به خاطر می آوریم چون می دانیم اطلاعات مورد نظر کجا در دسترس اند.»
در کاهش عمق حافظه، اینترنت تنها متهم دنای تکنولوژی نیست. در سال 2003 دانشگاه «فیرفیلد» ایالات متحده مطالعه ای انجام داد که نشان می داد حتی گرفتن عکس نیز بر کاهش عمق تمرکز و حافظه تاثیر دارد.
به عبارت ساده تر، در بین بازدیدکنندگان یک موزه کسی که مرتب در حال عکاسی است نسبت به کسانی که تنها در حال مشاهده محیط هستند اطلاعات کمتری را از محیط در حافظه خود ذخیره می کند.
اما به سوال اصلی بازگردیم، آیا تکنولوژی در حال احمق کردن ماست؟ دکتر «ژنویوبل» انسان شناس استرالیایی و از مدیران برجسته شرکت اینتل معتقد است نه! او می گوید: «همین که بتوانی برای رسیدن به جواب سوال درستی را طرح کنی، خودش نشانه هوشمندی است. مثل این که در دنیای امروز، می دانیم برای یافتن اپلیکیشن مناسب باید به دنبال چه اطلاعاتی باشیم. از نظر من، این خودش سطحی از درگیری با دنیاست، نه احمق تر شدن.»
او برای توضیح حرفش از این مثال استفاده می کند که مثلا وقتی مادران دلیل بی خوابی کودکان خود را نمی دانند نگران می شوند؛ بعد همه آنها، حتی پیش از آن که مثلا با مشورت با کسی علت واقعی این موضوع را بفهمند، تکنولوژی را متهم می کنند.
به عقیده او مهمترین نگرانی ما باید شیوه نگاه مان به تکنولوژی باشد. این نگرانی که تکنولوژی واقعا برای ما، برای انسانیت ما و برای بدن و رفتار ما چه مفهومی دارد و داشتن تکنولوژی های جدید از چه جهاتی می تواند بعضی از این ها را به خطر بیندازد.