هـراز نـو: امروز ۲۶خر داد سال۱۳۹۴هجری شمسی آمل حال و هوای دیگری دارد گویا آفتاب از مغرب طلوع کر ده است و یا قیامت سر بر آورده شهر پر از غلغله و غوغاست و جمعیت از هر سو به سوی مسجد امام رضا (ع) همان مهبط همیشگی عشق و دل دادگی شهدا دوان تا خود را به پیکر شهیدی از سلاله او لیاءواو صیاءبر سانند و او را تا امامزاده ابراهیم (ع)تشیع کنند آغازحر کتش عشق است و انتهای خاک سپاریش عشق جمعّیت از هر سوروان و جنازه شهید بر دستان مر دم و فادار به نظام و انقلاب چون ستاره ای می درخشد همه کس سعی دارند تا خود را به جنازه شهید برسانند تا از عطر دلاویزشهید شمّه ای بر گیرندوآنرا توشه راه خویش سازند تا راه را گم نکنند و به بیغو له نیافتند و و فاداری خویش را به شهداومیٍثاق خود را با نظام اعلان دارند شهید حاج روح الله عزیز در این راه تنها نیست اگر چه او “رخت بر بست و به گردش نرسیدیم وبه رفت “اماّبسیاری چون او راست قامتنانه ایستاده اند تا انتقام خون شهید را از فریب خوردگان غرب باز ستانیم واین وطن و نظام راازآفات شب پره ها حفظ کنیم شهید سلطانی را من از دیر باز می شناسم زمانی که در دبیرستان شاهد آمل تلّمذمی کر ده اند و تا به امروز ؛صلابت وبزرگی ومتانت و انسانّیت اش در مدرسه شاهد ورد زبان همه بود حاج روح الله در مدرسه یک سر و گر دن به لحاظ فضّیلت و فروتنی و بزرگمردی ومهر وقامت و هیبت بر همه بر تر بود ومن در کلاس ایشان به واقع خود را معلّم نمی دیده ام ؛شاگردی می پنداشتم که در مقابل کوه بزرگی مشحون از تقوی و شکوه انسانی ایستاده ام ؛لبخند نمکینش هیچگاه از چهره موزن و منورّش محو نمی شد ؛ به شمرد گی ووقار و متانت سخن می گفت و کلام را باتبسمّ همیشگی آمیخته می کردو به مخاطب هدیه می نمود ؛به هنگام سخن با استواری و استحکام ووضوح کلام تو ام با محجو بّیت خاص سخن می گفت ایشان تر بّیت را با تزکیّه آغاز کر ده بودندواز همان نو جوانی هوا و هوس را سربریدند تا وجود خویش را مصفای در یافت علوم وفنون نمایند ومتحلّی و متجلیّ جلوه الهی .
وجود او همیشه برای من معماّبودگو یا او درهمان عنفوان جوانی مر تبه یقظه و بیداری جزیی را سپری کر ده بود و شدائد روزگار را چشیده و جان شیرین را پر ورانده و به نموّ رسانده است .
حاج روح الله نفس مستعدّقابلی داشته که اورااز همه جوانان هم سن و سالش متمایز کرده است و همه نگاهها را به او معطوف داشته است ومن معدّاورا بیش از یک معّلم ویا گروهی از معّلمین می دانستم ودر فکر آنکه چه کسی به او این چنین تابیده و اخلاق حمیده اش را از چه شاخساری رو ئیانده که اورا چنین متحّول و بزرگ نموده که شود:
همه حسن و همه عشق و همه شور +همه وجدوهمه مجد و همه نور
همه حیّ وهمه علم وهمه شوق+همه نطق وهمه ذکر و همه ذوق
واین معماّهمچنان برای من لاینحلّ که مزرعه جان را به کدام زارع جان سپرده که این چنین از تقرّب اینی و اشاره ای به تقّرب عینی و واقعی برسد.
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض +ور نه هر سنگ و گلی لوءلوء نشود
او جزءلشکر الهی بود که بر جنود شیطانی تاخت تا کشور ما را از لوث وجود عناصر پلید خود فر وخته پاک دارد .
هنر انسانهای بزرگ آنست که در پس خانه و رختخواب نمیرند و جان نا قابل خویش را در راه اعتلای مرام و مسلک و مملکتش هزینه کنند وچه سودی ازاین بالاتر که انسان موت اختیاری را انتخاب کند که به تصریح نکته ۴۸۰هزار نکته حضرت علامهّ حسن زاده :
موت اختیاری را حیوه حقیقی است من لم یذق لم یدر؛تا نچشانی ندانی
چه دادی تار و پودت را به تاراج + عروج احمدی یابی به معراج
چو رستی از مناهی وملاهی + بتابد در تو انوار الهی
گویا حاج روح الله عزیز ما این چنین بود و از شراب طهور الهی آنطور که هادی نراقی سروده چشیده است :
بیا ساقی ای مشفق چاره ساز + بده یک قدح زان می غمگداز
که می بهجت افزا و اندوه زداست + همه دردها را شفا و دواست
از آن می که پرورگار غفور + نموده است نامش شراب طهور
شهید عزیز ما حاج روح الله ستاره دبیرستان ما بود او اسما”محصل بود وفروغ وجودش خود تلءلو نور از بسیاری چو من اولی تراو در همان دوران نوجوانی هجودروجود ش راه نداشت پر هیز گار بود و مصاحبت با او افتخاری بزرگ برای همکلاسیها ؛به طمانّینه سخن می گفت و با صلابت گام بر می داشت کینه و دشمنی و عداوت در او مو جود نبود معلمیّن واکثریت همکاران چون منی به او عشق می ورزیدند؛همین بزرگیهارا با خود به سپاه بردوبه خاطر همین نردبان عشق را به سرعت در نوردید ودر جات نظامی را با قدرت پشت سر گذاشت ودر سن کم به منزلت جانشین عملیاتی لشگر ۲۵کر بلای مازندران رسید کمتر اورا در لباس نظامی می دیدیم ولی لباس نظامی از اینکه برازنده او بود به خود می بالید وامروز که فرزندان آن عزیز سفر کر ده را می دیدیم که لباس سپاه بر تن و فانسقه برگمرتا پدر را تشیع کنند و با صلابت چون کوه گام بر می داشتند دل هر بیننده ای لبریز از درد می کرد که چه زود فرزندانش پدر گرانقدر شان رااز دست داده اند و خود در تشعیش قیام کر ده اند ؛دانستم که این ملت هیچگاه شکست نخواهد خوردچون عشق و شهادت در آنها نهادینه شده ووجود شان باعشق شهادت سرشته ”
خون شهیدا ن زآب اولیتر است +این خطا از صد صواب اولیتر است
تو زمستان قلاوزی مجو + جامه چاکان راچه فر مایی رفو
ملت عشق از همه دنیا جداست +عاشقانرا مذهب و ملت خداست
گر چه شهیدحاج روح الله عزیز ما راه خود را رفته و درهمیشه تاریخ تا انسانیت است و بزرگمر دی زنده خواهد ماند و خانواده وفرزندانش محل تکریم همه ملت ایران اماّبدا به حال گر وهگ “پژاک”که دست در دست دشمنان این کشور برای نابودی این آب و خاک و این فرزندان سلحشور اسلحه بر گرفته و جوانان ما را نشانه گرفته اند تا کشور را به بیگانه بفروشند .
اگر “پژاک”مرد بود و می فهیم ونیروهایش را استحمار نمی کرد به یاری همکیشان خویش می شتافت که اسیر چنگال خون آشام داعش نشوند و نوامیس و اموال شان را با یک فتوای ساختگی و جعلی و غیر انسانی بر خود حلال نمی کر ده اند و این چنین بر خان و مان مردم شان در عراق و شام و شامات وکردستان عراق و…نمی تاختند و زنان و دخترانشان را و قیحانه نمی ربودند تا به اهداف شیطانی خویش برسند.
“پژاک” باید همیشه شر مگین باشد که تفنگ اش را به سوی هموطنانش نشانه رفته و مجری سیاستهای استعماری دشمنان د ین وکشور در خارج از کشور شده است وبدنبال تفرقه افکنی دینی نزد عده ای بی محتوا وعاری از دانش دینی و جهول و غافل شده است تا به تفریق ملی دامنه بزنند وبه سیاستهای استعماری خویش برسند که “تفرقه بیاندازو حکومت کن “غافل از آنکه همه ایرانیان اعم از کرد و لر و عرب و پارس و… چون ید واحده اند و به ایران یکپارجه می اندیشند وشعار شان این است که” چه ایران نباشدتن من مباد + بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
به هر طریق شهید عزیز ما حاج روح الله سلطانی ؛سلطان و امیرنفس خویش بود وبه قول حضرت علامه حسن زاده “کشیک نفس کشیده “وکتل ها پیموده و ناهمواریها هموار کر ده و عّزت و فداکاریهای او موجب عّزت و پایداری ما وبقا و دوام نظام ماست .
روح شهید عزیز حاج روح الله نه تنها بهشتی است بل افکار و اعمال و ایثارش خود بهشتی زاست چه عالم وآدم از پر تو فداکاریهای اینان دوام قوام خواهد داشت آنان آنقدر بزرگ هستند که پیش از آنکه بمیرند مرگ را به سخره گر فته اند و جان خویش رادر کف وبه آواز عرشی و بلند خواننده اند:
مرگ اگر مرد است گو سوی من آیی +تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من زاو جانی ستانم جاودان + او زمن جسمی ستاند رنگ رنگ
خدایا این عزیز سفر کر ده مارا با او لیای الهیش محشر کند و به خانواده عزیزش صبر و بر دباری عطا کند آمین یا رب العالمین