حاج سيدمحمد الهي پسر حضرت آيت الله سيدمحمدحسن الهي طباطبائي مي گويد:

يک روحاني بنام اديب العلما در تبريز بود که به بنده نيز مانوس بود و درعلوم غريبه نيز سر رشته داشت که اخيراً فوت نموده است. يک روز آمده بود به خانه مان و من نيز آن موقع در کبريت سازي مشغول بکار بودم عصر که به خانه برگشتم والده ام فرمودند که والد بزرگوارم (آيت الله سيدمحمدحسن الهي طباطبايي)حال خوشي ندارد خانه مان آن موقع در دانشسرا قرار داشت طبقه دوم پيش پدرم رفتم و جوياي حالشان شدم فرمودند: چيزي نشده فقط حالم کمي منقلب شده بود که درست شد. بالاخره چيزي نگفتند و من هم نفهميدم .

چند روز بعد که جناب اديب العلما را ديدم ايشان از من در مورد اتفاقات آن روز پرسيدند گفتم بنده که بي خبرم .اديب العلما برگشت گفت آن روز که آمده بودم خانه تان ، پدرت در حالي که نشسته بود به اين فکر مي کرده که روح عمربن سعد را احضار نمايند ببينند که اين ظالم چگونه تيپ و قيافه اي داشته و اين غلط بزرگ غيرقابل بخشش را در مورد امام حسين(ع) و اهل بيت اش در صحراي کربلا مرتکب شده است.

اديب العلما مي گويد در يک لحظه خانه اي که در آن نشسته بودم به يک ظلمتکده تبديل شدو همه جاي خانه را تاريکي فرا گرفت من از ترس پا به فرار گذاشتم يک آن فهميدم که در پل منجم هستم بعداً برگشتم و در مورد ماوقع سوال پرسيدم آقا فرمودند که روح عمرسعد ترسيد و پا به فرار گذاشت.

مادر بنده نيز به خيال اينکه فرار اديب العلما از خانه به واسطه حال ناخوش پدرم بوده لذا با يکي از پزشکان تبريز به نام دکتر نقشينه براي مداواي پدرم تماس گرفته بود و دکتر پس از معاينه پدرم ، حال پدرم خوب شده بود و بدين صورت همه چيز در خانه بهم خورده بود.

در يکي از روزها يکي از اين افرادي که پدرم مي خواست در حضور وي يکي از ارواح را احضار نمايد حاج ميرستارآقا مير محمدي نامي بود. وي تعريف مي کرد که يک روز با پدرم تصميم گرفتند روح معاويه را احضار نمايند که در حين اين جريان يکي از دوستان از درب خانه مي خواست وارد شود خطاب به ما گفت که در اينجا چه خبر است اين بوي بد مشمئز کننده از کجا مي آيد چگونه در اين فضاي آلوده نشسته ايد؟ در اين حالت رفت و فوراً يکي از پنجره ها را باز نمود.در حاليکه در اتاق چيز خاصي نبود فقط بوي روح کثيف معاويه بود که بواسطه احضارش همه جا را دربرگرفته بود.

بله احضار ارواح يکي از کارهايي بود که پدرم مي توانست آن را انجام دهد. در برابر احضار ارواح انسانهاي ملعون ، پدرم روح انسانهاي بزرگ را نيز احضار مي نمود مثلا بارها خود شاهد بودم که چگونه روح مرحوم سيدعلي آقاقاضي را فرا مي خواندو از ايشان پاسخ برخي از سوالاتش را مي گرفت و با حاج سیدمحمد الهی طباطبائی فرزند حضرت آيت الله سيدمحمدحسن الهي طباطبائياحضار ايشان ، عطر و بوي خوشي در داخل اتاق مي پيچيد .

يکبار يک ضايعه اي پوستي روي پاي پدرم ظاهر شده بود به هر دکتر مراجعه نمود نتوانست براي آن چاره اي بيابد يکبار اراده نمود تا روح شيخ ابوعلي سينا را بخواند و از او بخواهد تا پايش را در ميان جمع مداوا نمايد
.
ابوي مي گفت بنده سوالات علمي زيادي از ارواح علما و دانشمندان بزرگي همچون بوعلي سينا ، سقراط ، افلاطون ، ارسطو و… کرده ام سوالاتي که اصلاً در حد و اندازه آنها هم نبود ولي آنها به درستي به اين سوالات پاسخ داده و پدرم همه اين سوال و جواب ها را در يک دفترچه اي يادداشت نموده و ثبت کرده است و دانشگاه علامه طباطبايي هم اکنون بر روي سرگذشت پدرم حضرت آيت الله سيدمحمدحسن الهي طباطبائي برنامه ريزي جامعي انجام داده قرار بر اين شده است تا بصورت کتابي چاپ و منتشر گردد و بنده همه اين سوال و جواب ها را در اختيار اين عزيزان قرار داده ام و آقاي دکتر اسماعيل زاده از اروميه در اين مورد کار جامعي شروع نموده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *