گفتگو سید محمد حسینی
هراز نیوز :بعنوان سوال اول بفرمایید از نظر شما کارگزار نظام اسلامی چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟ بعبارت دیگر طبق ارزشها و منابع دینی ما چه مسئولی مطلوب است؟ در شرایط فعلی کشور، چه مدیری می تواند اهداف و آرمان های نظام اسلامی را بهتر پیاده نماید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنظرم بد نیست قبل از ورود به بحث اصلی این نکته را بگویم که اگر نشریه شما می خواهد نقش راهبردی خود را ایفا کند چاره ای ندارید جز اینکه وحدت گرا باشید و همه ظرفیت ها را دور هم جمع کنید. بهمین خاطر پیشنهاد می کنم در این مصاحبه اشاره ای به یک دوره خاص و یا محدود نداشته باشیم و درباره اصول کلی و تبیین ظرفیت ها و راه حل ها سخن بگوییم. شما اگر به فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب نیز نگاه کنید می بینید که ایشان چگونه و با چه ظرافتی همه نیروهای انقلاب را جذب کرده و مثلا تیم مذاکره کننده هسته ای را فرزندان انقلاب می خوانند. خب این راهبرد از جهت مدیریتی خیلی به وحدت جامعه و همینطور وحدت ملت با حکومت کمک خواهد کرد. همین مشی و رویکرد را حضرت امام (ره) نیز داشتند و بهمین خاطر می گویم که نشریات ولایی باید این مسائل را اولویت اصلی کارهای رسانه ای و مطبوعاتی خود قرار دهند.
من فکر می کنم برای رسیدن به این الگویی که شما در سوالتان طرح کردید شخص کارگزار باید قبل از هر چیز از سلامت اعتقادی اخلاقی و مالی برخوردار باشد. سلامت به معنای واقعی دینی که یک فرد با ویژگی های مشخصی را انسان سالمی می شناسیم. البته این حدودی دارد و نمی توان ادعا کرد که شخصی این مسئله را در حد اعلی دارا بوده و هیچ مشکلی نداشته باشد. اما همینکه فرد تعمد در تخلف نداشته باشد و بسمت تخلف نرود فرد سالمی است. وقتی که فرد مبانی فکری و عملی خود را از دین و قرآن گرفته باشد و اصرار بر اجرای احکام دینی داشته باشد او یک کارگزار مطلوب است حالا از چنین فردی اشتباهاتی نیز سر می زند اما علی الاصول نباید تعمدی بر انجام کارهایی داشته باشد که دین آنها را نهی کرده است. اگر همین موضوع را محور اصلی بحث بدانیم و جزو اصول اولیه یک مسئول در نظام اسلامی بدانیم بقیه مسائل در حاشیه این اصل قرار می گیرند. کسی که مومن و معتقد به اسلام باشد به خدمت به مردم نیز معتقد شده و لوازم این خدمت از جمله علم و دانش آن رشته را فرا می گیرد. حالا اگر محیط را ببندیم و چنین مختصاتی را در یک استان بخواهیم بشناسیم طبیعتا مسائلی چون شناخت از منطقه، ابعاد وظیفه و موارد متعدد دیگر به آن اضافه می شود. شما وقتی نامه امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر را می خوانید می بینید که در همان اول نامه اهداف و فلسفه این ماموریت مشخص و اعلام می شود. بقیه توضیحات آن نامه و نتیجه گیری آخر نامه که حضرت می فرماید ما باید از خدا بخواهیم که رضایت خدا و خلق خدا را بدست آوریم و چیزی برای عاقب بخیری خودمان گذاشته باشیم بقیه مسائل دیگر به آداب اداره برمی گردد که مثلا همیشه برای رضای خداوند فکر و عمل کن. بعبارت دیگر منشور عملیاتی اخلاقی رسیدن به کارگزار مطلوب را حضرت در این نامه خیلی خوب شرح می دهد. از این زاویه من فکر می کنم هر کسی که می خواهد در پستی مشغول شود و کاری را بر عهده بگیرد گام اول این است که علاوه بر سلامت شخصی، دانا باشد و بداند که در مدت حضور در آن سمت می خواهد چه کارهایی بکند. شما این اولویت را در تعبیرات مقام معظم رهبری با عنوان “نقشه راه” می بینید. ایشان تصریح می کنند که هر کسی که می خواهد در جایی کار کند باید “نقشه راه” داشته باشد. نقشه راه یعنی شما بدانید که در این مدت می خواهید از این سکو تا کدام سکو حرکت کنید. وقتی شما می خواهید فاصله دو سکو را بپرید علاوه بر اندازه گیری فاصله، میزان استحکام سکوها را نیز در نظر می گیرد. علاوه بر نقشه راه شما باید سناریوهای متعدد رسیدن به هدف مطلوب را در نظر گرفته و بهترین راه را انتخاب کنید که این مسئله نیز به دانایی و اشراف شما بر محیط و متغیرهای حوزه تحت مدیریت بر می گردد. مدیری که نتواند میزان قدرت و توانمندی های خود و یارانش و همچنین حجم کارهایی که باید در طول دوره مسئولیتش انجام شود را تخمین بزند اصلا اگر مدیریت نکند بهتر است.
مبحث مدیریت جهادی نیز زیر مجموعه همان مدیریت مطلوب است. مدیریت جهادی کار و اقدام مبتنی بر ارزش های دینی است که در کنار خود ایثارگری و کار بدون توقع را نیز دارد. اینها مولفه های رویکرد جهادی است. حال اینکه چه عاملی انگیزه اقدام مدیریت جهادی برای نیروی انسانی می شود، بنظرم به فهم انسان از معارف عمیق دینی برمی گردد. هر کسی که نقش ارزشی خود در جامعه را بداند و اینکه چه وظائفی نسبت به نظام اسلامی دارد طبیعتا این جنس از فعالیت را در دستور کار خود قرار خواهد داد. در نتیجه کسی که کارها را بخوبی پیش می برد و ضمنا توقعات کاذب نیز در استفاده از مزایا نداشته و جهت رضایت خداوند کار می کند طبیعتا مدیریت چنین شخصی مدیریت جهادی است.
در این میان انتقاد پذیری مدیران چه جایگاهی دارد؟
مدیران باید به منتقدان میدان بدهند و این موضوع نیز باید واقعی و نه به صورت شعاری باشد. همچنین مدیران ما باید فرصت نقد سازنده را به رسانه ها، جوانان و منتقدین خود بدهند. از آنطرف هم منتقدان بدانند که نقد کردن از یک مدیر راحت است اما اجرای این مشورت ها سخت است. منتقدان باید ضرورت ها و محدودیت های مدیر استانی را درک کنند و بفهمند. از آنطرف مدیران استان نیز باید این توان را داشته باشند که با منتقدین خود ارتباط برقرار کرده و مثلا از طریق رسانه ها گزارش عملکرد خود را ارائه دهد. ما الان در استان مازندران حدود 200 هزار دانشجو داریم که بیش از 120 هزارنفرشان بومی هستند. همچنین حدود 5 هزار طلبه داریم. خب اینها برای مدیران استان یک ظرفیت استثنایی است که باید از آن بهره برد. مدیر استانی باید طوری با این قشر تعامل داشته باشد که بتواند آنها را برای مشارکت در امور استان جذب کند. اگر مدیری بتواند همین یک مسئله را انجام دهد کار بزرگی کرده است. در صورتی که این اتفاق بیافتد جوانان و دانشجویان احساس خودی بودن کرده و تلاش و همفکری برای حل مشکلات استان را وظیفه خود خواهند دانست. بخصوص کسانی که نخبه و صاحبنظر هستند.
با این ویژگی هایی که شما برای مدیر مطلوب برشمردید طبیعتا این سوال مطرح می شود که در دوران پس از انقلاب ما در کدام دوره ها توانستیم به این ویژگی ها نزدیک تر شویم و مدیرانی از این جنس را بیشتر ببینیم؟ مخصوصا از جهت داشتن نقشه راه و مدیریت هدفمند امور.
ما در دوران دفاع مقدس از این جهت خیلی خوب عمل کردیم. ما اگر بتوانیم معیارها و مولفه های انگیزشی رزمندگان در سال های دفاع مقدس را شناسایی و کاربردی کنیم و از این طریق این ارزش ها برای مدیران آینده کشور درونی شود می توان امید داشت که هر چه بیشتر به آن مدل مطلوب مدیریتی از نگاه اسلام نزدیک شد.
اگر موافق باشید کمی به استان مازندران، مشکلات و ظرفیت های آن بپردازیم. جنابعالی بواسطه تصدی بالاترین مقام دولتی در استان بیش از هر کسی نسبت به مشکلات مازندران و راه حل آن اطلاع و آگاهی دارید. کمی در این خصوص توضیح بفرمایید.
اعتقاد من این است که بیان صرف مشکلات کاری را حل نمی کند بلکه داشتن برنامه برای حل مشکل می تواند به ما کمک کند. البته به نسبت هم دارد کار می شود و ما نمی خواهیم بگوییم اصلا کاری صورت نمی گیرد اما امروزه ما برای تبیین و طراحی مسئله مشکل داریم. ساز و کار مناسب برای این مسئله نداریم. با این حال من بهترین ظرفیت استان مازندران را نیروهای انسانی این استان می دانم. این حرف بنده هم صرفا به دوران استانداری برنمی گردد بلکه من زمانی که در استان های دیگر مشغول بودم ظرفیت های بالای بچه های مازندران را می دیدم. الان هم که در تهران داریم کارهای اجرایی می کنیم این ظرفیت بالا را به عینه می بینیم. شما اگر دانشگاه های خوب کشور را به جهت آمار قبولی ها تحلیل کنید آمارهای بالای مازندرانی را می بینید. همینطور سهم بالای نخبگان مازندرانی در لیست نخبگان کشور. من یک زمانی مسئولیتی در بخشی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشتم. به من گفتند که شما تعدادی نیرو برای آموزش فرماندهی بفرستید. با اینکه تعداد محدودی مدنظر شان بود اما اکثریت افراد را مازندرانی ها تشکیل می دادند. این اولین سرمایه است. همچنین طبیعت و جغرافیای استان و همچنین نزدیکی مازندران به مرکز یک کشور مزیت های مهمی است که نباید از آنها غافل بود. البته وقتی به جغرافیا اشاره می کنیم منظور همان جنگل و دشت و دریا و نظائر آن هم هست.
چه عواملی موجب می شود تا این مزیت هایی که برشمردید به فعلیت نرسند؟
اولین مسئله در این میان به عدم تبیین درست مسئله برمی گردد. مشکل اگر خوب تبیین شود خیلی راحت تر حل می شود ما قبل از اینکه مشکلات را خوب تبیین کنیم هی راه حل های مختلف را امتحان می کنیم و به نتیجه هم نخواهیم رسید. مشارکت نخبگان استان در تبین مشکلات ضعیف است. به این صورت که مدیران ارشد استان آنگونه که باید در این زمینه از توان کارشناسی و فنی نخبگان بهره نمی برند. بخشی هم به عدم حضور فعال در تعاملات و نهادهای کشور برمی گردد. بالاخره حضور فعال در این زمینه ها می تواند سهم اعتبارات استان را به میزان بالایی افزایش دهد. من زمانی که در دولت هم بودم چند بار گفته ام که ظرفیت های مازندران تنها برای خود مازندرانی ها نیست. در این صورت طبیعی است که زمانی که مشکلی هم در استان بوجود می آید صرفا برای مردم استان مشکل ایجاد نمی شود بلکه مسافرین این خطه را نیز در بر می گیرد. وقتی مشکل ترافیکی در این استان بوجود بیاید برای همه مشکل ساز می شود. مثلا اگر در پل چالوس به سمت تنکابن مشکلی بوجود بیاید هم افراد بومی تاثیر می پذیرند و هم مسافرین.
اینجا بد نیست به نکته مهم دیگری اشاره کنم. متاسفانه اقدامات ما در راستای مسجد محوری بسیار ضعیف است. اگر مساجد احیا شوند و کارکرد اصلی خود را در نظام اسلامی بیابند بهترین مکان و محور برای اجرایی شدن تعامل مسئولان و نخبگان وجوانان، مسجد است. ما متاسفانه آنهمه منفعتی که از مساجد برای پیروزی انقلاب و اداره امور برده ایم را فراموش کرده ایم. همینطور کارکرد مساجد در دوران پرافتخار دفاع مقدس را از یاد برده ایم و نتوانسته ایم جریان مسجد محوری را بصورت راهبردی پیش ببریم. بهمین خاطر از کارکردهای متنوع و جذاب مساجد بعنوان ظرفیتی بی منتها برای نظام جمهوری اسلامی بهره ای نمی بریم. اگر مدیران ما و مخصوصا مدیران استانی مسجد محوری را اولویت اول خود قرار دهند خیلی اتفاقات بابرکتی در عرصه های مختلف می افتد.
طی چند سال اخیر برخی از کارشناسان و صاحبنظران شهرهای غرب استان خوستار جدایی این بخش از مازندران بوده و اینگونه مطرح می کنند که این شیوه به توسعه بیشتر این مناطقه می انجامد. نظر شما در این خصوص چیست؟
این یک بحث مربوط به مدیریت ملی است. من بعنوان یک کارشناس سازمانی به این مدل از تقسیمات کشوری اعتقاد ندارم. ولی این نکته هم درست است که در برخی از مناطق تقسیم مناطق موجب شده تا به برخی از مناطق بیشتر از گذشته برسند. بنده خودم زمانی استاندار خراسان شمالی بودم، زمانی که از نزدیک محرومیت های آنجا و اقدامات دولت برای توسعه آنجا را شاهد بودم به این نتیجه رسیدم که تقسیمات کشوری در آنجا توانسته به بهبود امور کمک کند.
نکته دیگر در این خصوص این است که شاید با این تقسیمات برخی اتفاقات بیافتد اما بصورت ریشه ای مسائل را حل نمی کند. ما باید ببینیم اینگونه تقسیم بندی ها با چه هزینه هایی صورت می گیرد. آیا واقعا نمی شود که به طرق دیگری مشکلات غرب استان را حل کرد و تنها راه استان شدن آن منطقه است؟
مثلا از چه راه هایی؟
مثل دادن اختیارات بیشتر به مدیران آن منطقه و یا توزیع عادلانه بودجه و امکانات در تمامی مناطق استان. ببینید شما در ابتدا فقط این مسئله را می بینید که شاید با استان شدن آن منطقه دسترسی مردم و مسئولان محلی به مسئولان استانی راحت تر می شود اما از آنطرف نمی دانید که این اقدام چه بار مالی هنگفتی را به سیستم دولتی تحمیل می کند.
در همین زمینه بد نیست که اشاره کنم یکی از اشکالات تمام دولت های پس از انقلاب این بود که نتوانستند به درستی مفهوم مردمی کردن اقتصاد را درک و سپس اجرایی کنند. واقعیت این است که کشاورزی در کشور ما تقریبا مردمی است اما بعضا می بینیم که دولت دارد دخالت می کند این در حالی است که اگر دولت در این حوزه ها ورود نکرده و فقط تقسیم کار و راهبری صورت بگیرد و حتی نوآوری در امور کشاورزی هم توسط مردم صورت گیرد جریان اقتصادی کشور خیلی قوی تر از وضعیت فعلی خواهد شد.
در دوران مدیریت شما در مازندران موضوعی که بیش از همه دغدغه شما بوده و هنوز هست و فکر می کنید الان باید در اولویت نگاه مسئولان قرار گیرند چه مسائلی است؟
من درباره مازندران دو دغدغه اصلی دارم اول مشکل حمل و نقل در استان که پارامتر بسیار مهمی است و اگر این مشکل حل و تردد درون شهری و درون استانی بهبود یابد بخش عمده ای از مشکلات استان مرتفع خواهد شد. این موضوعی بود که همیشه برای من نگرانی ایجاد کرد و اگر به آن پرداخته نشود و این مشکل باقی بماند هم برای استان و هم برای کشور دردسر ایجاد خواهد کرد. برای اینکه مازندران حدود هفت هشت تا ورودی دارد مسئولان هم برای مسیر های ورودی به استان و تاسیس و بهبود آنها خیلی تلاش کرده اند شما از جاده قزوین به تنکابن بگیرید همینطور جاده کندوان جاده جدید تهران به چالوس، جاده هراز، جاده محلی لواسان به نور، اخیرا هم جاده دیگری دارند از ارجمند به قائمشهر یا بابل می کشند، جاده فیروزکوه، جاده کیاسر، اینها صرفا در مازندران است در استان های همجوار مانند گیلان نیز جاده های ورودی بسیاری وجود دارد. عبور از البرز و رسیدن به کنار دریا از مسیر های متعددی میسر شده است اما شبکه های داخلی خود استان های شمالی و بخصوص مازندران شبکه ناسالم و فرسوده ای است. این موضوعی است که من را هم بعنوان یک شهروند مازندرانی زجر می دهد و هم زمانی که مردم مراجعه می کنند و یا همکاران ما به ما می گویند که چرا استان شما اینطوری است! طبیعتا اذیت می شویم.
من بنظرم می رسد که ما باید یک شبکه سرتاسری در مازندران ایجاد کنیم و از این طریق راه های استان را بهم متصل کنیم. پیشنهاد خود من زمانی که استاندار بودم به مسئولان دولت این بود که جاده چالوس از طریق حاشیه جنگل بیاید به جاده هراز وصل شود. یعنی جاده چالوس قبل از اینکه به چالوس برسید از طریق جنگل اتوبانی کشیده شده و نزدیکی های مثلا امامزاده عبدالله به جاده هراز متصل شود. همینطوری این اتوبان برود به ورودی جاده فیروزکوه به قائمشهر وصل شود. البته این آخری ظاهرا تعریف شده اما هنوز اجرایی نشده است. این اتوبان حتی می تواند از طریق حاشیه بهشهر و نکا به گرگان نیز متصل شود. از آنطرف هم با یک طرح سراسری به گیلان برسد. این شبکه اگر ایجاد نشود برای 15 سال آینده ما یک بحران جدی در حمل و نقل استان های شمالی خواهیم داشت. این پیشنهاد دو مزیت دارد. اول اینکه یک شاهراه اصلی در حاشیه جنگل از ابتدا تا انتهای مازندران به سمت خراسان ایجاد می شود. دوم اینکه شبکه های حمل و نقلی کوچک و حاشیه ای در این مسیر جدا می شود. ضمن اینکه این اتوبان خودش یک بازدارنده اساسی در تجاوز به جنگل است. در همین مسیر می توان حدود صد ایستگاه و تفرجگاه درست کرد که علاوه بر رفاه حال مسافران اشتغالزایی بسیار بالایی خواهد داشت.
این یکی از دغدغه های اصلی من در زمان استانداری بوده و البته نتواستم آن را اجرایی کنم. اتفاقا یکی از موضوعاتی است که همواره خودم را بخاطر آن سرزنش می کنم. البته در این موضوع خیلی مدیر استانی مقصر نیست چرا که دست او برای اجرای چنین پروژه ای خیلی باز نیست و بحث ملی است اما بهرحال این موضوع بسیار جدی است.
برای انتقال مسافران از تهران به شمال تا کنون طرح های متعددی مطرح شده است مثل اینکه ترن هوایی بزنیم و یا اینکه مترو تاسیس شود اما من فکر می کنم با تونل هایی که اخیرا در جاده هراز و یا فیروزکوه زده اند ورود به شهرهای شمالی نسبت به گذشته خیلی سهل تر شده است.
دغدغه دیگر من ظرفیت گردشگری بالای استان است که اکنون بدون بهره باقی مانده است. ما نباید مقوله گردشگری را صرفا در اشتغالزایی تعریف کنیم بلکه این موضوع باید برای ما تولید سرمایه هم بکند. الان گردشگری فقط در اشتغالزایی خلاصه شده در حالیه نباید اینگونه باشد.
نکته دیگری که لازم می دانم در این بخش به آن اشاره کنم موضوع کیفیت ارائه خدمات به مسافران مازندران است. ببینید شهرداری اساسا یعنی چه؟ شهرداری در قبال مالیاتی که از شهروندان می گیرد موظف و متعهد است تا خدماتی را در شهر به مردم ارائه دهد. “بعبارتی شهر داشته می شود”. استان مازندران به یک معنا شهرداری ایران است. همه شهروندان ایرانی با استان مازندران بعنوان یک پایگاه گردشی سر و کار داشته و دارند از خدمات این شهرداری استانی بهره می برند. این خیلی فرق می کند با استان های دیگر که بعضا اماکن بسته ای دارند و برای آن اماکن مثل آرامگاه ها و یا موزه ها مبلغی را بعنوان ورودی از مسافران دریافت می کنند. شما از پل خواجه عبور کنید از شما ورودی می گیرند. خب مازندران همه مساحتش اینگونه است. یعنی شهرداری های استان برای همه جای این خطه دارند به مسافران سرویس می دهند. وقتی مسافران کنار جاده می نشینند و استراحت می کنند تا از طبیعت لذت ببرند نیاز به امنیت و بهداشت دارند یا نه؟ این یعنی آنها نیاز به شهرداری دارند. این هزینه دارد و باید هزینه آن توسط مسافران به این استان پرداخت شود. چطور من شهروند باید برای خدماتی که دریافت می کنم به شهرداری پول بدهم اما مسافرانی که همین امکانات را دریافت می کنند هزینه ای ندهند؟ ما برای این موضوع و اینکه هزینه کرد دستگاه ها برای مسافران از جیب شهروندان مازندران گرفته نشود هیچ تمهیداتی نیاندیشیدیم. نکته جالب توجه این است که ما نه تنها به استان ضرر زده و زمین های مازندران را از بهره وری اقتصادی و ارزش افزوده انداختیم زمین 600 متری را فروختیم تا غیربومی ها در 100 متر آن ویلا بزنند فقط هم 5شنبه و جمعه می آیند و حد بهره برداریشان همین است. ضمن اینکه اکثرا از کولر گازی استفاده کرده و شبکه برق استان را مختل می کنند ولی هیچ درآمدی به استان نمی دهند. ترافیک شان را هم به آنها اضافه کنید.
ما البته یک زمانی این موضوع را مطرح کردیم اما نتوانستیم کاری از پیش ببریم چرا که این موضوع خیلی مهم و مبنایی است و نیاز به کارهای کارشناسی و تخصصی زیادی دارد و لازم است تا اقتصاددانان و همچنین نخبگان و دانشگاهیان استان به این مسئله ورود کنند. همچنین ابعاد مختلف این موضوع باید بررسی شود.
یک دغدغه دیگر هم همیشه درباره مازندران داشتم و آن هم موضوع “گل” بوده است. گل یکی از ثروت های باارزش مازندران است. فعالان اقتصادی مازندران متاسفانه نتوانستند پروژه های استان در این زمینه را به ثمر رسانده و گل مازندران را بین المللی کنند. این دیگر به دولت یا مدیران دولتی برنمی گردد بلکه فعالان اقتصادی در این نوع زمینه ها خودشان باید تحرک بیشتری می داشتند.
بعنوان کسی که مشکلات مازندران را از نزدیک لمس کرده اید حتما به طور کامل به معضل مسکن در استان اشراف دارید. در این راستا چقدر پروژه های مسکن مهری که الان در استان دارد احداث می شود را برای حل این معضل قدیمی موثر و کارآمد می دانید؟
معضل مسکن یک معضل اساسی است اما مسکن مهر صرفا یکی از ابزارهایی است که می تواند به حل این مسئله کمک کند. هدف تولید مسکن برای مردم است حالا چه با مسکن مهر و چه با روش های دیگر. اینطور نیست که حل مشکل مسکن فقط با این پروژه امکان پذیر می بود. به علاوه اینکه مسکن با این مدلی که در مازندران دارد پیاده می شود به یک مشکل جدی برخواهد خورد و آن این است که این طرح یک طرح ملی و سراسری است و نباید برای تمامی استان ها به یک شکل و صورت پیاده می شد بلکه هر استان اقتضائات خاص خودش را داشته و باید مدل مسکن مهر برای هر استان با توجه به شرایط اقلیمی و بومی آن استان طراحی و اجرا می شد. نباید اینطور باشد که مسکن مهر در استان های قم یزد و گیلان و مازندران به یک صورت ساخته شود. مسکن مهر در واقع بسته ای از مزایا است که باید به مردم داده می شد و می توانست از طرق دیگری نیز انجام شود. برای شیوه عمل باید مسئولین هر استان می نشستند و طرح های هماهنگ با شرایط استان مزبور را اجرایی می کردند.
شما به موضوع مسکن اشاره کردید اما من فکر می کنم معضل اصلی مازندران بیکاری است. آنهم بیکاری باسوادان. سطح نخبگی مازندران بالاست اما جنس اشتغال مازندران شده است گردشگری و خدماتی و از آن طرف هم بخش کشاورزی محدود شده است. ضمن اینکه صنعت مازندران هم ایرادات اساسی دارد. من اصلا اعتقاد ندارم که باید برای رفع مشکلات بیکاری استان باید صنایع مادر پراشتغال را به استان آورد. ما در مازندران به کارخانه فولاد نیاز نداریم. ما نیاز به صنایع متناسب با مسائل زیست محیطی استان داریم. مثل صنایع نانو دانش های کشاورزی و شرکت های دانش بنیان و …. البته موارد بسیار مانند اینها را باید نخبگان و دانشگاه های مازندران به صورت جدی ورود کرده و جزئیات آن را در بیاورند.
جمعیت مازندران به ظاهر 3 میلیون است اما این استان باید خرج 15 میلیون نفر را در کشور بکشد. بدون اینکه به جنگل و مراتع ضربه بزند. البته من فقط حرف اینها می زنم اما اجرای آنها سخت و دست استاندار و مسئولان استانی برای پیاده سازی این طرح ها بشدت بسته است. بیشتر این طرح ها ملی است.
از چه راهبردها و کانال هایی می شود این طرح ها را به مرحله اجرا نزدیک نمود؟
قدم اول در اجرایی شدن این گفته ها اینست که مسئولان استانی و نخبگان و دانشگاهیان دور یک میز بنشینند و این سوال را مطرح کنند که ما می خواهیم چه بکنیم؟ طبیعتا پس از آن طرح های متعدد برای پیشرفت استان مطرح می شود که در این خصوص باید حداکثر بهره را از نخبگان برد. مثلا من در تمام مدت مسئولیت ام در استان های مازندران، خراسان شمالی و بوشهر، وبلاگ یکی از اساتید خوب مازندرانی را همیشه مطالعه کرده و از پیشنهادات بسیار خوب توسعه ای این وبلاگ بهره می بردم. در این وبلاگ نظرات کارشناسی خیلی خوبی مطرح می شود. یادم هست نویسنده این وبلاگ در ده شماره پی در پی، ده طرح توسعه ای خیلی خوب برای مازندران نوشت که خیلی قابل استفاده بود. من این ده طرح را در استان بوشهر که مسئولیت داشتم پرینت گرفته و روی آن بسیار کار کردم. ضمن اینکه بجنورد کشاورزی هم بود و از این طرح ها استفاده اجرایی هم کردم. پیشنهاد من این است که پیوند میان حوزه علمیه، دانشگاه ها و مسئولان استان بیش از پیش تقویت و تحکیم شود البته با نگرش بر مشاوره اجرایی نخبگان نه اینکه صرفا به ایراد گیری از مسئولان بیانجامد. مگر غیر از این است که استان برای همین نخبگان و دانشگاهیان است؟ همه باید کمک کنیم تا استاندار موفق باشد و بتواند طرح های خود برای پیشرفت استان را پیاده کند. فرقی هم نمی کند که وی از کدام طیف و دسته و جریانی است. به تعبیر مقام معظم رهبری همه اینها بچه های انقلاب و نظامند. علمای بزرگ و حوزه های علمیه، طلاب و دانشجویان مازندرانی باید دغدغه داشته و در امور استان مشارکت داشته باشند. حتی اگر استاندار فرصت نکرد که دغدغه های آنان را بشنود آنها به تکلیف خود عمل کنند. تکلیف گرایی باید دغدغه همه جوانان و نخبگان استان باشد. از آنطرف هم استاندار جمعی از نخبگان را بعنوان اتاق فکر استان دور هم جمع کند به شرطی که در این اتاق فکر خیلی به کارهای اجرایی پرداخته نشود. در این اتاق فکر مسئله یابی شده و از این طریق مشکلات حل شود. در غیر این صورت به روزمرگی دچار شده و نمی توانیم مشکلات چندانی را در استان حل کنیم.
اگر بخواهید الان یک توصیه مهم و مبنایی به استاندار فعلی داشته باشید چه مسئله ای را مطرح می کنید؟
اینکه در کنار کار اجرایی که طبیعتا روزمرگی ها و درگیری های خاص خودش را دارد یک اتاق فکری تشکیل دهد و این سوال را طرح کند که “چه باید بکنیم؟”
جناب مهندس شفقت! این روزها بحث های متفاوتی پیرامون سفرهای استانی مطرح می شود. برخی این اقدام را خوب و نزدیک کننده دولت به ملت دانسته و برخی نیز آن را سبب ولخرجی و اسراف بیت المال می دانند. نظر شما بعنوان کسی که از نزدیک با این مسئله درگیر بوده چیست؟ شما چه قضاوتی از پروژه سفرهای استانی دارید؟
ببینید به طور کلی پیوند میان مسئولان و مردم پیوند باارزشی است. هر مسئولی در حوزه مسئولیت خود باید ببیند که چگونه می تواند این پیوند را برای اجرای عدالت عملیاتی بکند. بهرحال این یک واقعیت است که ضرورت شناخت درد مردم از نزدیک برای مسئولان در سطوح بالا لازم است. آقا امیرالمومنین (ع) نیز در نامه خود با مالک اشتر این مهم را گوشزد کرده اند. حالا این ارتباط می تواند از کانال های متعددی صورت بگیرد. یک مدیر یک شیوه را برای اجرای این ضرورت انتخاب می کند و مدیر دیگر شیوه متفاوتی را. ضمن اینکه هر روشی در این خصوص بهرحال یکسری نقاط قوت و معایبی دارد که باید مورد توجه و تامل قرار بگیرد.
در پایان اگر فرمایشی دارید یا اگر نکته ای مغفول مانده بفرمایید
طلایی ترین دوره زندگی من دوران مسئولیتیم در استان مازندران بود. البته پاسداری و حضور در سپاه نیز لذت خاص خودش را دارد اما در استانداری رابطه بسیار نزدیکی با مردم برقرار شد که خیلی مطلوب بود. سخت ترین لحظات مدیریتی من هم زمانی بود که در ملاقات عمومی خواسته بحق مردم را درک می کردم و می دانستم که درست است اما سیستم اجازه برآورده کردن آن را نمی داد. ولی بهرحال دوران شیرینی بود. من سعی کردم در دوران استانداری از همه ظرفیت ها بهره ببرم و کاری به اینکه می گفتند فلانی از فلان گروه و دسته و جریان است نداشتم. راهبرد من این بود که از همه ظرفیت ها با هر نگاه و جبهه ای برای پیشبرد کارها استفاده نمایم. الان هم به این موضوع معتقدم و اگر استاندار محترم فعلی بخواهد در زمینه ای به او کمک کنم قطعا از هیچ کمکی به او دریغ نخواهم کرد. در استان مازندران هر کسی که بتواند به وحدت و تقویت محبت میان جامعه مازندرانی کمک کند و بتواند از ظرفیت الهی مازندران بهره برداری کند من حداکثر کمک را به او خواهم داشت. ما باید نشان بدهیم که حکومت اسلامی در سایه ولایت فقیه می تواند در استان مازندران و همه جای ایران کارآمدی بسیار بالایی داشته باشد.
مجله مدرسه علوم سیاسی مازندران
شفقت تنها مدیری بود که شیرینی خدمتش هنوز درکام مردم مانده.عباسی مجدبندپی